زنده شدن مردگان در دیار ایلام از واقعیت تا داستان- بخش نخست

سرویس ایلام- زنده شدن مردگان از ماجراهای هیجان انگیز دنیای مادی و ماورایی ما انسانها است که در طول قرنهای متمادی هر از چندگاهی در زندگی برخی از افراد اتفاق افتاده و برای همگان نقل شده اند.

به گزارش خبرگزاری کردپرس، ماجراها و داستانهای مربوط به زنده شدن مردگان با اینکه بارها اتفاق افتاده و بسیاری از آنها واقعیت دارد اما این موضوع بخاطر اینکه در زندگی انسانها به ندرت اتفاق افتاده است برای بسیاری قابل باور نیست.

مرده شدن زنده گان در دیار ایلام همچون استانهای دیگر کشور البته به صورت نادر و انگشت شمار وجود داشته و برخی از مردم و بزرگان روایتهایی را در این زمینه نقل می کنند که برخی از آنها جالب و هیجان انگیزند.

خبرگزازی کردپرس ، تعدادی از این روایتها را به نقل از افرادی که از این ماجراها به نحوی مطلع شده اند در چند گزارش روایت و منتشر می کند که بخش نخست این گزارش را به ماجرای زنده شدن یکی از مردگان دره شهری اختصاص داده ایم.

ماجرای زنده شدن مرده ی دره شهری و روایت برگشتن از پل سراط

یکی از این ماجراها ، روایت زنده شدن یک پیرمرد حدود 70 ساله اهل شهرستان دره شهر است که زمانی که مهمان خانواده همسرش بوده است به صورت ناگهانی فوت می کند اما بعد از مدتی زنده می شود.

احمد لطفی، پژوهشگر دره شهری و از اساتید دانشگاه، داستان و ماجرای زنده شدن این پیرمرد دره شهری را به نقل از آن شخص اینگونه روایت می کند:

« در روز بیست و هفتم تیرماه سال ۱۳۹۷ بعد از انجام مراسم خاکسپاری و تدفین یک بانوی ارزشمند و پیر، که بیش از صد سال عمر کرده بود و نبیره های خود را هم دیده بود ، به همراه فردی که دارای مغازه نوشت افزار فروشی است و از این راه کسب معیشت می کند، از گلزار شهدای قلعه گل شهرستان دره شهر به طرف منزل همراهی اش می کردم که به قول خودش یک داستان واقعی و آموزنده ای را برایم تعریف کردند ، که نقل آن برای ثبت در تاریخ ایلات و طوایف و درسی که در این داستان نهفته است خالی از لطف نیست.

وی تعریف کرد: چندی پیش فردی حدود ۷۰ یا ۸۰ ساله به درب مغازه ام آمد و گفت صد تومان یعنی هزار ریال بدهکارت هستم، الان آمدم آنرا پرداخت کنم . او می گفت: قبلا" فتوکپی برایم کردی و این مبلغ بدهی شما پیش من از بابت آن فتوکپی است که آن را پرداخت نکرده ام. من هم به او گفتم؛ آقا حلالت، نمی خواهد پرداخت کنی.

ولی وی باجدیت تمام اصرار می کرد که آن پول را بگیرم و من هم نمی خواستم که از او پول بگیرم. تعارفاتمان ادامه داشت تا آنکه وی در نهایت گفت: از مقروض بودن می ترسم ترا به خدا یکبار مُرده ام و زنده شده ام، لطفا" پولم را بگیر .

بعد از این گفته اش، پول را از وی گرفتم و بخاطر هیجان ناشی از موضوع زنده شدن بعد از مرگ فوراً به وی گفتم بیا داخل مغازه و داستان را برایم تعریف کن. وی هم درخواست مرا پذیرفته و به داخل مغازه ام آمد.

وی سپس در تعریف آن ماجرا گفت : من فردی از طایفه کولیوند، با شهرت(ن) هستم . سالها پیش میهمان پدر زنم بودم و گویا شب در خانه انها به صورت ناگهانی از دنیا می روم و مردم همه پچ پچ کنان گفته بودند که مرگ وی طبیعی نبوده و امشب او را کشته اند و‌......

او در شرح ماجرای از دنیا رفتنش و اینکه چه چیزی از آن واقعه را به یاد دارد ادامه داد: این موضوع ماجرای گنگی بوده است و فقط به یاد دارم که دو نفر مرا گرفتند و به بیابانی بردند و مرا بر زمین زدند .در آن مکان ، محیط بیابان و دو نفر را می دیدم ولی قدرت تکان خوردن و دفاع از خودم نداشتم. از آن دو نفر یکی گفت: با شمشیرت او را دو نصف کن و بکُشش، اما چشمش که به من افتاد و مرا کاملا" دید و ارزیابی کرد، به همکارش گفت: دست نگهدار! این شخص آن فرد مورد نظر نیست.

به همین دلیل از کشتن من صرف نظر کردند و مرا رها کردند . همین طور که کمی از بیابان را پیمودم، به درب یک باغ و منزلی رسیدم. وقتی به درون منزل رفتم کدخدا جمعه کولیوند (از اهالی دره شهر و از تیره مییی ) را دیدم که بر تختی نشسته و دارای باغ وسیع با امکانات زیاد بود. کمی از فضای سبز باغ را که نهایت نداشت را نشانم داد و گفت این باغ آنقدر وسیع است که انتها ندارد، این را ببین و از اینجا برو ، تو باید برگردی .

در برگشت از آن دیدار ، پل باریکی که در حد کمتر از یک متر پهنا داشت در مقابلم بود. در یک طرف آن پل سگی وجود داشت و داشت افرادی را میخورد و دوباره آنرا قی می کرد. در طرف دیگر آن پل هم مار بزرگی وجود داشت که شمایل ترسناکی داشت. وقتی ازپل گذشتم، یکی از مآموران پل صراط گفت : برو نوبت تو نبود ولی در زندگی ات سعی کن غیبت نکنی و دامن پلید نباش. بقیه کارها را برخدا توکل کن.

بعد از دین این ماجراها من ناگهان زنده شدم . وقتی چشم باز کردم همه ی اقوام و آبادی که دور آن خانه جمع شده بودند از ماجرای زنده شدن من تعجب کردند و مرتب می گفتند که چگونه زنده شدی ؟ و می گفتند که ما اکثراً خیال کردیم ترا خفه کرده اند و کشته اند، و...

آثار و پیادمدهای کردار انسان ها در عالم برزخ

وی که داشت این ماجرا را تعریف می کرد در ادامه گفت : مرا عوضی برده بودند و گویا مرگ من اشتباهی بود . من در واقع مُردم اما دوباره زنده شدم و مرا برگرداندند. فروشنده در باره این ماجرا می گفت: در احوالات آن کد خدا که از معمرین کولیوند بوده و دارای آن باغ بزرگ بود پرس و جو کردم و نتیجه ی بررسی این بود که ویژگی مهم این کدخدا میهمان نوازی وی بوده است که بعد از مرگش در عالم برزخ در چنین مکان خوب و آبادی و در میان آن باغ جای گرفته بود.

اما نتیجه این داستان واقعی در بر گیرنده چند موضوع است که از جمله آن سختی شکنجه و خشم خدا در نتیجه غیبت کردن و فساد اخلاقی است و انجام این دوگناه بزرگ سایر جهات زندگی انسان را تحت تآثیر قرار می دهند.

درحقیقت غیبت کردن، به تعبیر حضرت علی (ع) نهایت ‌کوشش انسان ناتوان است و به همین خاطر قران کریم آنرا به مثابه ی خوردن گوشت برادر مرده ی خویش تعبیر کرده است. همچنین زناکاری و دامن آلودگی هم تمام دارایی فرهنگی و مادی و معنوی فرد را غارت می کند و انسان زناکار فردی پوچ و بی آبرو خواهد شد.

پیامدهای دو گناه غیبت و دامن پلیدی بسیار خطرناک هستند و انسان را از مرتبه ی کمال ساقط می نمایند البته برای سایر گناهان هم بنا بر ماجراهای این زنده شدن پس از مرگ باید به خدا پناه برد. دلیلش هم آن است که برخی از این گناهان ممکن است فرصت جبران داشته باشند.»

در استان ایلام روایتهای هیجان انگیز دیگری در خصوص زنده شدن برخی مردگان وجود دارد که خبرگزاری کردپرس در آینده چند روایت دیگر از این ماجراها را نقل و منتشر خواهد کرد.

گزارش: حشمت اله کرمی نژاد

کد خبر 73677

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha