تاملی جامعه‌شناختی در سویه‌های خشونت ‌زای کنش‌های روزمره شهروندان/رشید احمدی‌فر

سرویس آذربایجان غربی کافیست به اطرافمان نگاهی بیاندازیم. روزنامه ها و مجلات زرد را ورق بزنیم. کلید روشن- خاموش تلویزیون را روی وضعیت "آن" قرار دهیم. به صفحات شبکه های اجتماعی نگاهی بیاندازیم. "خشونت" برای همه ما چه زن و چه مرد واژه ناشناخته ای نیست.

در جغرافیای فرهنگی، سیاسی و اجتماعی ایی که در آن زاده شده با هنجارهایش خوگرفته ایم و در آن زندگی می کنیم، بدون اغراق هر روز زندگی ما لبریز از خشونت است. آن را بهتر از هر کس دیگری می شناسیم. در جمع و درتنهایی، در خانه، در بستر، در کوچه، در مدرسه، در خیابان، در سینما و تلویزیون، در ماهواره و شبکه های اجتماعی در سریالی که می بینیم، در اداره ای که کار می کنیم، این هیولای زشت روی "دوست داشتنی"، رخساره نامیمون خود را با هزار ناز و ادا به ما نشان می دهد.

در بسیاری از موارد بی آنکه در دوستی و نزدیکی با آن تاملی کنیم و اندیشه ای روا داریم، با او همدم می شویم، او را در آغوش می کشیم، با او معاشقه می کنیم، علیه نزدیکانمان به کارش می گیریم و می پذیریم تا علیه مان به کارش گیرند. ... این یعنی زیستن در وضعیت " آن" خشونت.

همه روزه در سطح جامعه شاهد ظلم‌هاي فراواني هستيم که علیه مان اعمال می شود و گاه علیه دیگران اعمالش می کنیم. ما همه قربانیان خشونتیم، قربانیانی که به لحاظ روانشناختی همواره به دنبال قربانی تازه می گردیم. التیام زخمهایمان را در نمک سوده کردن زخمهای دیگران می یابیم. به عبارت دقیقتر و علمی تر ما گرفتار عقده های سادیستی (دگر آزاری ) و مازوخیستی(خود آزاری)خویش هستیم. فکر می کنم این امر بخش اعظمی از آسیب شناسی گرفتاریهای همه جانبه و هر روزه ، دلیل جنگها، آشوب و فتنه ها و بی خانمانیها و خانه به دوشیهای ماست. مایی به بزرگی همه آنهایی که در این جغرافیای فرهنگی -سیاسی از جهان زندگی می کنند. باتلاقی به نام خاور میانه. از این رو هر گونه تلاشی هر چند کوچک در نمایاندن این غول آشنای زشت منظر و بنیاد برافکن، تلاشی است در خور و قابل تحسین.

با در نظر گرفتن این نکته که همه مسایل و پدیده های اجتماعی، پدیده هایی متکثر، چندبعدی و چند لایه اند که حضور و وقوع آنها مولود و متاثر از طیفی از عوامل فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی است، از این رو، واکاوی، تحلیل و تشریح و ارایه هر گونه راهکار معقول و منطقی ای لاجرم می بایست به ابعاد مورد اشاره امعان نظر داشته باشد.

لذا در بروز و ظهور پدیده "خشونت" چه در اشکال "مستقیم" و چه "غیر مستقیم" و یا چه "آشکار" و چه" پنهان یا نمادین" می بایست جنبه های روان شناختی و خصوصا جامعه شناختی آن را مورد توجه قرار داد. به تعبیر اسلاوی ژیژک، خشونت عریان که بر سوژه نمایان می شود خشونت پنهان را که مهم تر از خشونت عریان است، به نفع دومی مصادره می کند.

زمانی که احساسات سوژه به فوریت غلیان پیدا می کند و فوران می شود، خود عاملی برای مخفی کردن لبه های تیز «خشونتِ عریان»است. براین اساس، توجه به سویه های سمبلیک و نمادین خشونت که در شریان زندگی روزمره جریان دارد و هر یک از شهروندان، در تجربه سیال زیسته خویش با آن مواجه اند، ضرورتی جامعه شناختی است.

البته ناگفته پیداست که هر یک از شهروندان جامعه بر حسب سن، جنسیت، طبقه اجتماعی و میزان برخورداری و انتفاعشان از سرمایه های فرهنگی و اجتماعی تاثیر پذیری متمایزی از فرایند مزبور را تجربه می کنند.

در هر حال معتقدم که نهادهای اجتماعی عمده تاثیر گذار در فرایند"های" جامعه پذیری نظیر؛ رسانه،خانواده، آموزش و پرورش، سیاست و اقتصاد به نوعی از انواع در بدترین حال دچار "سوکارکرد" و در بهترین حالت گرفتار "ابهام کارکردی" اند. نهادهای مورد اشاره می بایست رسالت خویش را به عهده گرفته جدی تر و اساسی در این زمینه ایفای نقش نمایند.

از این رو بر این اعتقاد جامعه شناختی- روان شناختی ام که، هریک از شهروندان جامعه در جریان تجربه زیسته مورد اشاره، درگیر بازی های لاکانی "میل"اند. نوعی از "بازی میل" معطوف به خشونت که در آن کنشگر اجتماعی بر حسب وضعیتی که در آن قرار گرفته و میزان آزادی ای که در ارضای میل دارد، بین دو موقعیت"سوژگی" و "ابژگی" در نوسان است. ژیژک به تاسی از لاکان معتقد است که «رودرویی مستقیم با خشونت ذاتاً تحیر زاست: بیزاری شدید از اقدامات خشونت بار و همدری با قربانیان، پیوسته همچون کششی دام گونه، ما را از اندیشیدن باز می دارد و برای آن که بتوانیم بی طرفانه به بسط نظریِ گونه شناسی خشونت بپردازیم باید بنا به تعریف، چشم بر تاثیر آسیب زای آن ببندیم.» ( قانون و خشونت، پنج نگاه زیر چشمی، ۱۳۸۹ : ۱۲).

از این رو بذل توجه جدی مسولان و کارگزاران اجتماعی خصوصا به لایه های پنهان و نادیده خشونت های نمادین مستتر در نهادهای عمده تاثیر گذار در فرایند جامعه پذیری همه آحاد جامعه به ویژه کودکان و نوجوانان، نظیر رسانه های جمعی تصویری و نوشتاری، نهادهای اموزشی و پرورشی مانند؛ آموزش و پرورش و دانشگاهها، از یک سو، می تواند زمینه های گسترش باورها و هنجار مبتنی بر پذیرش دیگری، تساهل و مداری فکری و فرهنگی، صلح طلبی و مهارت های حل آشتی جویانه منازعات درون و برون گروهی را فراهم نماید و از دیگر سو به کاهش کنش های خشونت آگین در لایه های مختلف جامعه کمک شایانی نماید.

در هر حال من معتقدم که خشونت و خشونت ورزی عاقبت و سرانجام در خوری توجه ای برای جامعه در حال گذار - و البته مستعد خشونت- ما نداشته و نخواهد داشت. از این رو ، بی تفاوتی و کم توجهی ارگان های مرتبط و مسوول فرهنگی، قضایی و اجتماعی به هیچ وجه پذیرفتنی نیست. همانطور که گفته شد، دولت و نهاد های جامعه مدنی می بایست نسبت به آموزش مسایل شهروندی اهتمام بیشتری به خرج دهند. دولت و نهادهای قضایی و مهندسین اجتماعی می بایست اهتمام بیشتری به تقلیل انواع خشونت در جامعه به ویژه خشونت نمادین داشته باشند.

تشویق به خشونت نسبت به فرد و مکان بدون ارایه راهکار و جایگزینی معقول، مدنی و دموکراتیک، حرکتی کور و بی فرجام است که از رهگذر القای چنین سیاست های سترونی، هیچ کس منتفع نخواهد شد. بر این باورم که چنین سیاستی، سیاستی شکست خورده و از سر استیصال و پاسیو بوده و خواهد بود!

با این وصف، جامعه از طریق اتخاذ سیاستی نرم، مدنی و در فضایی امن و مبتنی بر گفت و گو و خشونت پرهیزی و نیز از طریق وضع و اجرای قوانین شفاف، دقیق و عادلانه و رعایت دقیق، بدون تبعیض، بهتر و مطلوب تر و آموزش تساهل و رواداری فکری، فرهنگی و مذهبی به احاد شهروندان جامعه خصوصا کودکان و نسل جوان می توان به ایجاد و برساختن جامعه ای پویا، شاد، امن و آباد امیدوار تر بود. جامعه ای که در آن ما و فرزندانمان زندگی آرام و کم آشوب تری داشته باشیم.

کد خبر 1051

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha