درخت دانش دو نسل جامعه بیمار است

سرویس کردستان - متخصص مشاوره تحصیلی پیامدهای روانی – عاطفی عدم تجربه خانه دوم مدارس و دانشگاه را جبران ناپذیر عنوان می کند.

استاد تخصصی مشاوره تحصیلی، ماه مهر را ماه نامهربانی بیماری کرونا با عدم تجربه جهان زیسته دانش آموزان پایه اول ابتدایی و دانشجویان جدیدالورود می داند و در گفت وگوی اختصاصی با روزنامه اعتماد می گوید: این دو نسل از سرمایه های اجتماعی به دلیل عدم تجربه خانه دوم زندگی در آینده تبعات روانی و عاطفی آنها بسان مذاب های آتشفشان بروز می کند و اینکه این دو نسل که به دلیل بیماری کرونا، خانه دوم زندگی را تجربه نمی کنند به نوعی دو نسل بیمار جامعه در آینده محسوب می شوند.

دکتر ناصر یزدانی معتقد است که کودکان که از سن هفت سالگی با رفتن به مدرسه، نظم ذهنی و روانی متمایزی را در مدراس باید تجربه کنند که به دلیل عدم تجربه نخستین روز و حتی سال اول مدرسه از این تجربه محروم می مانند و توانایی جسمانی و شناختی آنان در ناخودآگاه سرکوب می شود و این یک خطر جدی برای این نسل در آینده در مبحث همانندسازی و الگوسازی با معلم در خانه دوم که معمولا در نظام معرفتی وشناختی دانش آموزان اول ابتدایی رخ می دهد، عقیم می ماند.

این استاد دکتری تخصصی مشاوره تحصیلی فرایند گذر از بحران دوره نوجوانی به جوانی که باید برای دانشجویان جدید الورود در دانشگاه اتفاق بیافتد را نیز انباشتی از پیامدهای روانی در جامعه توصیف و به تصریح می گوید که این نسل فعال و پرانرژی به دلیل عدم تجربه فضای فیزیکی دانشگاه از هویت سازی اجتماعی، تحصیلی و شغلی محروم می مانند که در آینده این آسیب روانی پنهان، عیان می شود.

گفت و گوی کامل شیروان یاری در روزنامه اعتماد را با دکتر «ناصر یزدانی» استاد تخصصی مشاوره تحصیلی بخوانید.

* آقای دکتر یزدانی دو سال است که به دلیل بیماری کرونا دانش آموزان اول ابتدایی «خانه دوم» که همان مدرسه است را تجربه نمی کنند، یعنی به نوعی از این نوع تجربه زندگی با همسالان خود در فضای فیزیکی مدرسه تا ابد محروم هستند، بر این اساس مفهوم نظم و ذهن سازمان یافته هم در دایره شناختی دانش آموز شکل نمی گیرد، شما به عنوان یک روانشناس و استاد تخصصی مشاوره تحصیلی در مدارس بفرمایید که تبعات عدم تجربه جهان زیسته خانه دوم مدرسه در دانش آموزان پایه اول ابتدایی در فرایند شکل گیری نقش و منزلت این سرمایه های آینده جامعه چیست؟

این موضوع بسیار مهمی است که رسانه ها باید مدام به آن بپردازند، چون همچنانکه اطلاع دارید سازمان بهداشت جهانی و یونیسف بر بازگشایی مدارس در تمام جهان تاکید دارد؛ اما در مورد پاسخ به این سوال باید عرض کنم که از لحاظ رشد روانی اجتماعی در بدو ورود به مدرسه دنیای اجتماعی کودکان از خانواده فراتر می‌رود و همسالان معلمان و سایر الگوهای بزرگسالی را شامل می شود.

تلاش بنیادی کودک کسب شایستگی است. کودک در مدرسه تلاش می کند مهارت هایی را یادبگیرد که فرهنگ جامعه لازم می داند. در دوره مدرسه زمان رشد اجتماعی کودک گسترش پیدا می‌کند. قطعاً رشد اجتماعی بدون حضور همسالان و فضای فیزیکی مناسب اتفاق نمی‌افتد، بسیاری از مفاهیم مهارت‌های اجتماعی در حضور دیگری در ذهن کودک تثبیت می شود. تا امروز کودک در خانواده خود احساس می کرد، بسیاری از مهارت ها را یاد گرفته است؛ ولی کسی وجود نداشت که در کنار او این مهارت‌ها را تمرین کند، مدرسه به عنوان یک نهاد اجتماعی قدرتمند این فرصت را در اختیار دانش‌آموزان قرار می‌دهد تا با تمرین این مهارت ها خود را برای یک زندگی اجتماعی فعال و شاد در آینده آماده کنند. خصوصیت اصلی دوره مدرسه از لحاظ روانی ـ اجتماعی سخت کوشی است، کودکان در دوره مدرسه به این اطمینان می رسند که می‌توانند از توانایی های جسمانی و شناختی خود برای حل مشکلات مدرسه استفاده کند، همین مسئله منجر به تشکیل یک نیروی بنیادی در کودکان به نام شایستگی می‌شود، شایستگی شالوده مشارکت یاری بخش در زندگی ثمربخش بزرگسالی است. ما در بحث یادگیری علاوه بر یادگیری شناختی به یادگیری عاطفی هم نگاه ویژه‌ای داریم؛ یعنی حضور روانی فرد با افراد دیگر برای یادگیری یک موضوع مشترک، تردیدی نیست رابطه چهره به چهره و چشم در چشم معلم و شاگرد در پایه اول ابتدایی بخش عمده‌ای از یادگیری دانش آموز را به عهده می گیرد؛ دانش آموزی که رفتار غیر کلامی معلم خود را می بیند، بسیاری از مهارت های مورد نیاز برای حضور در جمع را نیز می آموزد، مسئله اصلی این است که دانش آموز در این سن مخصوصاً در کلاس اول از طریق همانند سازی با معلم خود و سایر دانش آموزان بسیاری از داشته‌های خود را تکمیل می کند و یا به خزانه رفتاری خود رفتارهای تازه‌ای را اضافه می‌کند. کودکان ما به دلیل شیوع و گسترش بیماری کرونا ناچار شدند که در خانه و از طریق وسایل ارتباط جمعی صرفاً حضور ناقصی را به عنوان دانش آموز در مدرسه تجربه کنند؛ اکنون دانش آموزان ما بدون تجربه محیط فیزیکی مدرسه، همچنین بدون تجربه کردن حضور عاطفی معلم خود قصد دارند پایه اول خود را شروع کنند. به سوال اصلی برمی‌گردیم آیا این نوع آموزش جایگزین مناسبی برای مدرسه است. قطعاً خیر! ولی از لحاظ انسانی و اخلاقی اصل اساسی قبل از هر چیز سلامت دانش‌آموزان است. ممکن است از طریق آموزش آنلاین سلامت دانش آموزان از لحاظ جسمی تامین شود، ولی سلامت روانی دانش آموزان مورد تهدید جدی قرار می گیرد؛ چرا که آموزش آنلاین توانایی آماده سازی دانش آموزان برای یک زندگی شاد را ندارد. برای یادگیری مناسب علاوه بر یک تدریس خوب به یک محیط مناسب هم احتیاج داریم، محیطی که قرار نیست صرفاً دانش‌آموزان را با علم آشنا کند؛ بلکه رسالت این محیط آماده کردن دانش آموزان برای یک زندگی خوب و زمینه ساختن یک شهروند خوب است. در پایه اول ابتدایی حضور دانش آموز الزامی است؛ چرا که بخشی از یادگیری از طریق لب‌خوانی اتفاق می‌افتد، صداکِشی نحوه ادا کردن کلمات سرمشق دهی الگوسازی نگاه های محبت آمیز همانند سازی مقایسه خود با پیشرفت دیگران همه و همه در یک محیط اجتماعی مناسب به نام مدرسه و کلاس اتفاق می‌افتد که هیچ جایگزینی ندارد و عدم وجود این پیش فرض ها می تواند آسیب جدی به آموزش کودکان پایه اول برساند و اگر این حضور به صورت منظم و سازمان یافته اتفاق نیافتد، بعید نیست که مفهوم نظم و ذهن سازمان یافته هم در دایره شناختی دانش آموز شکل نگیرد. چرا که یکی از رسالت‌های مدرسه ایجاد نظم و سازمان ذهنی در دانش‌آموزان است. نکته مهم دیگر روحیه گروهی و کار تیمی است مدرسه با گروه بندی کردن دانش آموزان و آموزش اولیه چگونگی کار با گروه، کودکان را آماده می کند که در آینده بتوانند با گروه کار کنند، قبل از سن مدرسه خود محوری و خود مرکز بینی در میان کودکان شاخصه اصلی است و در مدرسه این خود محوری و خود مرکز بینی جای خود را به کار گروهی و احترام به سایر افراد گروه می دهد در نظر بگیرید، قبل از سن مدرسه کودک حتی در میان جمع به صورت فردی بازی می کند؛ ولی با شروع سن مدرسه بازی های کودک هم شکل بازی های جمعی به خود می گیرد. یادگیری همنوایی گروهی بدون حضور سایر دانش آموزان و تجربه فضای فیزیکی مدرسه و همسالان امکان پذیر نیست. هر چه یادگیری همنوایی گروهی و کار تیمی در کودکان زودتر شروع شود پایداری این یادگیری بیشتر است و کودک سعی می کند این یادگیری ها را بیشتر به کار گیرد. هرچه این آموزش ها به تاخیر بیفتد، بازدهی و توانایی استفاده از آن در کودکان کمتر می‌شود.

* افزون بردانش آموزان پایه اول ابتدایی، دانشجویان جدیدالورود به دانشگاه ها نیزبه دلیل بیماری کرونا، نخستین روزهای ورود به دانشگاه و تغییر فضای فیزیکی دو محیط آموزشی مدرسه به دانشگاه را تجربه نمی کنند و این حس ناب جهان زیسته روزهای نخست ورود به دانشگاه دراین سرمایه های اجتماعی می میرد از منظر عاطفی –روانی، عدم تجربه تغییر دوره نوجوانی تحصیلی به دوره جوانی دانشگاه را چگونه تحلیل می کنید؟

اگر سن ورود به دانشگاه را ۱۸ سالگی بدانیم؛ هنوز دانشجویان جدیدالورود در پایان دوره نوجوانی قرار دارند، یعنی کسب هویت مهمترین نیاز در نوجوانان تکمیل نشده است. هویت یعنی تعریفی که نوجوان از خود نزد دیگران و اجتماع ارائه می دهد، این هویت می تواند هویت شخصی، هویت اجتماعی و یا شغلی باشد، اجتماعی شدن به معنی حضور منفعل نوجوان در جامعه نیست؛ بلکه این حضور باید فعالانه باشد، یعنی شخص بتواند محیط اجتماعی خود را درک کند، دستکاری کند و یا تغییر دهد. هویت شخصی بخشی از پذیرش خود در اجتماع است، شخص کاستی ها و نقاط ضعف و قوت خود را می شناسد و در مقایسه با دیگران این نقاط ضعف و قوت را می پذیرد و یا سعی در پوشش نقاط ضعف و نقاط قوت خود را تقویت می کند. دانشجوی جدیدالورود کسی است که ممکن است سه سال تمام در دوره دبیرستان خود را برای ورود به دانشگاه آماده کرده باشد، برای رسیدن به محیط دانشگاه سرمایه گذاری عاطفی کرده و رویاها و تخیلات خود را معطوف به حضور در دانشگاه و جمع همکلاسی های خود کرده است؛ اکنون وقتی که قرار است، دوباره در محیط خانه و بدون حضور در دانشگاه تحصیل را ادامه دهد بخش عمده‌ای از سرمایه گذاری عاطفی او و رویاهایش نابود می شوند. اگر در فرهنگ های غربی سن استقلال از خانواده همزمان با ۱۸ سالگی است، در فرهنگ ایرانی و اسلامی ما سن ۱۸ سالگی سن ورود به دانشگاه است، یعنی با ورود به دانشگاه بخشی از نیاز به استقلال در نوجوانان ما تامین می شود، استقلال یا تمایز یافتگی از خانواده به عنوان یکی از شرط های لازم برای ازدواج هم در نظر گرفته می شود. در این سن و با ورود به دانشگاه نوجوان تمرین تصمیم گیری بدون حضور والدین را تجربه می‌کند درحالیکه آموزش آنلاین این فرصت را از نوجوانان می گیرد تا مستقل از خانواده تصمیم بگیرند و نیاز به استقلال در دانشجویان جدیدالورود همواره به عنوان یک نیاز اصلی باقی خواهد ماند. سردرگمی هویت نشانه مشکلاتی است که خود انگاره تقسیم شده، ناتوانی در برقراری صمیمیت، احساس فوریت زمان، فقدان تمرکز بر تکالیف ضروری و وارد کردن معیار های خانواده یا جامعه را شامل می شود. قبل از این که نوجوانان بتوانند به نظر خودشان درباره آینده ایمان داشته باشند، باید یاد بگیرند به دیگران اعتماد کنند؛ این دیگران همان کسانی هستند که نوجوان در محیط دانشگاه آنها را تجربه می کند. اگر هویت شکل نگیرد؛انکار نقش اتفاق می افتاد یعنی نوجوان توانایی ترکیب کردن خودانگاره و ارزش های گوناگون در یک هویت قابل استفاده را ندارد. انکار نقش می تواند شکل «تردید» یا «تمرد» به خود بگیرد. تردید نوع شدید عدم اعتماد به نفس است و به صورت کمرویی یا دودلی در ابراز کردن خویشتن آشکار می شود و تمرد اقدام آشکار سرپیچی از صاحبان قدرت است. افراد بعد از دستیابی به درک هویت در دوره نوجوانی باید توانایی ترکیب این هویت با هویت فرد دیگری را کسب کند، یعنی به صمیمیت با فرد دیگری برسد. این خصوصیت دوره جوانی است یعنی از حدود ۱۹ سالگی تا ۳۰ سالگی. محققان یکی از دلایل عضویت در گروه را رفع نیاز به پیوند جویی، نیاز به صمیمیت و نیاز به قدرت می دانند. نیاز به پیوند جویی عبارت است از گرایش به معاشرت و بودن با دیگران. نیاز به صمیمیت؛ گرایش ذاتی به برقراری روابطی گرم و مثبت با دیگران است و نیاز به قدرت؛ گرایش به کنترل دیگران است. واضح است ارضای اینگونه نیازها در گروه های رسمی و غیررسمی همسالان در محیط دانشگاه بهتر و سریع ترصورت می گیرد، تا اینکه هنوز دانشجوی جدیدالورود در قبال ارضای نیازهای خود رویا بافی کند. تحقیقات نشان می دهد که حضور در جمع و گروه مخصوصاً گروه های ثانویه مثل مدرسه، دانشگاه، مسجد و ... عزت نفس را در نوجوانان افزایش می دهد. این عضویت در گروه باید ملموس و قابل درک باشد وجود اینگونه گروه‌ها بر عزت نفس نوجوانان تاثیر منفی غیر قابل جبرانی می گذارد؛ چرا که هنوز کودکان ما در سیطره تصمیم گیری والدین قرار دارند. والدین هنوز فکر می کنند فرزند آنها کودک است و خود نوجوانان فرایند رشد و رسیدن به جوانی را تجربه نمی کنند. هویت اجتماعی تاثیر مستقیمی بر عزت نفس اعضای گروه دارد، اعضای گروه های معتبر مثل گروه های دانشگاهی غالباً عزت نفس جمعی بالاتری دارند، تا اعضای گروه های کم اعتبار اجتماعی. گروه های دانشگاهی خلاقیت اجتماعی را بالا می‌برد و در بعضی موارد افراد منافع شخصی خود را فدای منافع گروه می‌کنند، یعنی یاد می‌گیرند در چه جایی ببخشند و در چه جایی بگیرند

گفت و گو از شیروان یاری/ منبع اعتماد

کد خبر 19466

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha