کردستان، عجمستان و کافرستان/ صلاح الدین خدیو

سرویس آذربایجان غربی- صلاح الدین خدیو، فعال مدنی، در خصوص فاجعه قتل عام مردم مهاباد و حومه بدست ارتش روسیه تزاری در جریان جنگ جهانی اول، معتقد است؛ این فاجعه در حالی به بوته فراموشی سپرده شده که بخشی از آن گناه خود کردها بدلیل ضعف تاریخ نگاری و "تاریخ نگری" آنهاست. این ضعف کار را بجایی رسانده که نگاه های غیرتاریخی و مواجهه های ایدئولوژیک سردمدار شده و بعضا قربانیان را به جای جانیان و خاطیان می نشانند حال آنکه تاریخ را باید در ظرف خود تحلیل کرد.

فاجعه قتل عام مردم مهاباد و حومه بدست ارتش روسیه تزاری در ژانویه 1915 از رخدادهای مهمی است که متاسفانه کمترین توجهی به آن می شود. این کشتار جمعی که موجب مرگ هزاران نفر و به قولی نصف جمعیت شهری پانزده هزار نفری شد، پنج ماه قبل از نسل کشی ارامنه بدست رژیم ترک های جوان رخ داد.

هر دو رخداد بخشی از حوادث مرتبط با جنگ جهانی اول بودند و هریک به ظن هواداری از یکی از طرف های جنگ، هدف کشتار قرار گرفتند. اما در حالیکه ژنوساید ارامنه بعد از کشتار یهودیان در جنگ جهانی دوم، به مهمترین پرونده نسل کشی تاریخ معاصر تبدیل شده، قتل عام قریب به اتفاق مردم مهاباد عمدتا به بوته فراموشی سپرده شده است.

بخشی از این فراموشی گناه خود کردها بدلیل ضعف تاریخ نگاری و " تاریخ نگری " خود آنهاست. نه تنها کمترین اهتمام به جمع آوری اسناد، شواهد، عکس ها و ...داده نشده، بلکه آخرین صداهای راوی تاریخ شفاهی آن هم دو سه دهه است که خاموش شده اند.

این ضعف کار را بجایی رسانده که نگاه های غیرتاریخی و مواجهه های ایدئولوژیک سردمدار شده و بعضا قربانیان را بجای جانیان و خاطیان می نشانند. با این استدلال غیرتاریخی که مردم آن روزگار با تشخیص نادرست و انتخاب جهت گیری اشتباه، خود را در معرض خشونت بی پروای روسهای قسی القلب قرار دادند.

نگاه کردن به گذشته از نگاه امروز بدون بازسازی زمینه و زمانه رخداد مورد نظر، اغلب منجر به قضاوت هایی بری از " تاریخیت " می شود و زمینه فکری امروز و دیروز را بهم می آمیزد. اگر اغراق نباشد مثل این است که کریستف کلمب را سرزنش کنیم که چرا در قرن پانزدهم برای کشف دنیای جدید بجای سفر پرمخاطره دریایی، از هواپیما استفاده نکرد!

جنگ جهانی اول چگونه و در چه فضای فکری و معرفتی رخ داد؟

این جنگ محصول چند دهه رقابت قدرت های استعمارگر اروپایی بر سر نفوذ و ژئوپولتیک و عمق استراتژیک بود که جرقه ای سهوی در سارایوو، سرانجام آتش آنرا روشن کرد. ظهور نسبتا دیرهنگام آلمان بیسمارک به عنوان نیرویی محوری در اروپا که از دنیای مستعمرات نصیب چندانی نبرده و خواهان سهم شایسته خود و جبران مافات بود، اصلی ترین عاملی بود که نیاز به بازتعریف ساختارهای امنیتی موجود مطابق موازنه های جدید قدرت در اروپا را ایجاب می کرد. ناتوانی در رسیدن به این مهم و شکست دیپلماسی راه را به سوی جنگ گشود.

طرفه اینکه اگر با عینک امروز به شور و شوق ابتدایی سربازان عازم جنگ که مشحون از ایده های میهن پرستانه و شور ناسیونالیستی بودند، نگاه کنیم، نمی توانیم از سرزنش و تاسف و استهزاء آنان خودداری کنیم.

این جنگ اولین جنگ عالمگیر میان دولت - ملت های نوین و امپراتوری های قدیمی اروپا بود که ناسیونالیسم ایده محوری آن به شمار می رفت و درجه شورانگیزی آن چنان بود که مردان سرودخوانان و مشعوف با بدرقه گرم خانواده ها در حالی عازم جبهه بودند که گویی به پیک نیک می روند. این سرخوشی شگفت انگیز محصول گیرایی " شراب ناسیونالیسم " به عنوان " مذهب مدرنیته " و جایگزینی آن با ایده های عمدتا مذهبی سابق بود.

تنها نیروی ضد جنگ، کمونیست ها و سوسیال دمکرات ها بودند که با پندار وحدت پرولتاریای جهان، با خشم و سرخوردگی مقهور شدن طبقه آرمانی خود ذیل انگاره های ملی گرایانه را نظارت می کردند.

مشقات "جنگ سنگرها " و طولانی شدن پرتلفات ترین نبرد عالم به زودی هر دو توهم ناسیونالیستی و انترناسیونالیستی یاد شده را به باد داد و بویژه شرنگی تلخ در کام انبوه سربازانی ریخت که ابتدا تصور می کردند به تفریحی چند روزه رفته و پس از پیروزی سریع در نمایشی وطن پرستانه به میهن باز می گردند.

طبعا با معیارهای امروز این حجم انبوه توهم و دلدادگی قابل سرزنش است، اما اگر اجبارهای فکری زمانه و ساختارهای سازنده آن ها، در نظر گرفته شود، قابل درک خواهد بود.

در جهان اسلام چه خبر بود؟

به صورت کلی در جهان اسلام، ایران و به تبع آنها کردستان هنوز خبری از ایده های پیشگفته رایج در اروپا نبود. به صورت رسمی تنها کشورهای ایران و ترکیه و تا اندازه ای مراکش و افغانستان روی نقشه سیاسی جهان حاضر بوده و حدود 50 مملکت اسلامی فعلی یا مستعمره بودند، یا اساسا نامی نداشتند.

در این وانفسا، اساسا ناسیونالیسم در معنای مدرن آن محلی از اعراب نداشت که قطب نما و راهنمای سیاسی ملت ها شود.

ترکیه، عطف به ضعف و زوال فزاینده آن در طول قرن نوزده، مرد بیمار اروپا لقب گرفته و حیات آن به کارکرد حیاتیش در ممانعت از پیشروی بیشتر روس ها در خاورمیانه و اروپا برای فرانسه و بریتانیا، وابسته شده بود.

از استقلال ایران هم جز روی کاغذ نامی نمانده و قرارداد 1907 روسیه و انگلیس که کشور را به مناطق نفوذ آنها تقسیم می کرد، اوج افول و حضیض آن و نمود آشکار استعمار غیر مستقیم بود.

هنگامی که محاربه عالم سوز در سال 1914 درگرفت، ترکیه پس از مدتی این دست و آن دست کردن و تردید در انتخاب جبهه، سرانجام در جرگه آلمان و امپراتوری اتریش - مجار در آمد و به روسیه و انگلیس و فرانسه اعلان جنگ نمود.

ایران اما رسما اعلام بیطرفی کرد، هرچند هیچ یک از طرفین به آن وقعی ننهادند و بخش های شمالی کردستان - مکریان - عملا به میدان جنگ روسیه و عثمانی تبدیل شد.

فضای فکری کردستان مکری چگونه بود؟

آنهایی که کردها را به علت هم پیمانی با عثمانی و لبیک به ندای جهاد باب عالی ملامت می کنند، حقایق تاریخی مهمی را نادیده می گیرند.

در سال 1914 در کردستان هنوز قرن نوزده تمام نشده و از ایده ها و افکار نوین خبری نبود. حیات اجتماعی و فردی کردها سرشار از ایمان و بویژه از نیمه قرن نوزدهم، مقهور گسترش خیره کننده طریقت های صوفیه و ایجاد خانقاه های نقشبندی و قادری در اقصی نقاط کردستان شده بود.

سکولاریسم ایده ای مکتوم بود و هر گونه تلاش برای اصلاحات در جامعه ای به لحاظ فکری راکد و از نظر اجتماعی در حال سکون و از قضا به شدت محتاج نوسازی، در غیاب ایده های عصر روشنگری، لاجرم سرنوشتی چون جنبش های اصلاحی قرون وسطی می یافت. به این معنا که تکاپوهای اصلاحی چهارچوبی غیر از مذهب نمی یافت و میان اصلاح و الحاد و اباحه گری جایی برای خود پیدا می کرد.

به عنوان نمونه پویش " کەڵبەش " که از قضا در بخشی از مکریان پدید آمد و در اصل برخاسته از یکی از طریقت های صوفیه بود، تکاپویی ابتر برای خروج از رکود پیشگفته به شمار می رود.

کردیت به عنوان نوعی وضعیت وجودی و احساس تعلق به یک مای جمعی کرد از دیرزمان و از سده ها قبل وجود داشت، اما از احساسات و عواطف مذهبی جدا نبود. به قول برخی کردشناسان اروپایی، کرد بودن برای کردها، روی دیگر سکه مسلمانی آنها بود و تلاش برای انفکاک آنها، سترون و بی فایده می نمود.

مفاهیمی پربسامد چون " عجمستان " و " کافرستان " قرینه های آشکاری بودند که جهان خالص و سرشار از ایمان کردستان را از جهان ایرانی که گوهر اصلی آن تشیع و جهان مسیحی که دارالکفر به شمار می رفت، متمایز می ساخت.

به عبارتی در کردستان ایران، کرد بودن مستلزم غیریت سازی و هویت یابی در برابر عجم های شیعه مذهب بود. در کردستان عثمانی هم تمایزیابی هویتی بر اساس آئین در قبال همسایگان ارمنی و آشوری بخت تحقق می یافت.

از قضا ابتکار قدرت های اروپایی برای نوسازی کلیساهای کهن شرقی و تحت الحمایه قرار دادن اتباع مسیحی، کردها را بیش از پیش در زمینه پاسداری از هویت مذهبی خود مصمم‌ و به کانتالیزوری در گسترش طریقت تبدیل شده بود.

نخستین جوانه های ملی گرایی مدرن که در این خاک سنت زده ظاهر شد، نمی توانست باغبانانی بهتر از پیشوایان دینی و رهبران طریقت بیابد. بررسی سه رخداد مهم تاریخی مهاباد در سه دهه قبل از فاجعه کشتار بدست روس ها به خوبی غلبه این اتمسفر دینی را نشان می دهد.

قیام شیخ عبیدالله نهری در سال 1880 به عنوان نخستین جنبش دولت خواهی مدرن کردها، که مهاباد را در کانون حوادث و قتل عام متعاقب آن قرار داد، از قاعده پیشگفته خارج نبود.

ایمان مذهبی، ساخت قبیله ای و مرجعیت دینی، سه عنصری بودند که مواجهه ای ناتمام با ایده های مدرنی چون دولت، ملت و ملی گرایی خلق نمودند.

یازده سال بعد در " ماجرای گریبایدوفی " که بر سر ترک دین و تابعیت دختر یکی از کنسول های انگلیس در منطقه اتفاق افتاد، باز غلیان احساسات مذهبی کردها و هواخواهی از عثمانی به دلیل همسانی مذهبی دیده شد.

سرانجام هنگامی که در سال 1907 فریق پاشا ژنرال عثمانی با استفاده از ضعف مفرط دولت مرکزی، حدود ایران را در نوردید و به بهانه مقابله با بدرفتاری "مامورین عجم" با کردها، وارد ساوجبلاغ - مهاباد - شد، بیش از گذشته با استقبال اهالی مواجه و شمار زیادی به نشانه ترک تابعیت، بیرق عثمانی را بر بام خانه ها افراشتند.

مراجعه به روزنامه های آن زمان و نطق های نخستین مجلس مشروطه، بازتاب عظیم اشغال ساوجبلاغ بدست قشون ترک را روشن می سازد. این رویداد که جو غالب فکری شهر در آن زمان را نشان می دهد، تنها هشت سال قبل از حمله روس ها رخ داد.

همانگونه که گفته شد، همدلی با عثمانی نتیجه همسانی مذهبی بود که در گذشته اصلی ترین مولفه تعین بخش هویت به شمار می رفت. اما در اینجا عامل مهم دیگری هم وجود داشت. سلطان عثمانی از دهه ها قبل بخاطر مصون ماندن از موج مدرن سازی اصلاحات موسوم به تنظیمات که مطلوب منورالفکران آن دیار بود و حرفه ای کردن ارتش یکی از اهداف آن به شمار می رفت، دست به ابتکاری مقابله جویانه زده بود: تاسیس سپاه حمیدیه در جنوب شرقی آناتولی که عمده نفرات و فرماندهان آن از کردها بودند.

سپاهی منفور میان اصلاح طلبان و ساکنان غیرکرد امپراتوری و محبوب میان کردها و بالاخص پیروان طریقت نقشبندی.

سپاه حمیدیه با قرار گرفتن بر فراز قانون و اختیارات بی حد و حصرش در عین اینکه وظیفه مهار جماعات ارمنی مرزهای شرقی امپراتوری را بر عهده داشت، عملا به خودمختاری بیشتر ایلات کرد انجامیده بود.

ناگفته پیداست که بدنه کرد حمیدیه، احساسی مطلوب میان کردهای ایران بر می انگیخت که قرن ها با قشون عجم مواجه بودند. امری که در استقبال از فریق هم خود را نشان داد.

در کنار این ها باید به جذابیت و فریبایی اندیشه پان اسلامیسم عثمانی اشاره کرد که در بحبوحه جنگ تبلیغ می شد. امروز روشن شده ترکان جوان، با بهره برداری از این تاکتیک و تهییج افکار عمومی مسلمانان، در صدد بودند در ازای متصرفات اروپایی خود که از دست داده بودند، خاورمیانه را همچنان نگه داشته و حتی در قفقاز و آسیای میانه پیشروی کنند.

با این وصف اتحاد اسلام مکمل تبلیغاتی یک استراتژی سیاسی و نظامی معطوف به بقا در منازعه قوای جهانی بود. اما آیا فقط‌ کردها را فریفته بود؟ قطعا نه!

پان اسلامیزم عثمانی شیفتگانی آماده جانبازی در میان نخبگان خاورمیانه عربی، شبه قاره هند و ایران داشت. نهضت جنگل میرزا کوچک خان از آن متاثر بود و کثیری از روحانیون شیعه در آرزوی وحدت اسلامی به آن دل سپرده بودند.

شاید شگفت انگیز باشد که کسی چون ژنرال حسن ارفع، یکی از بلندپایه ترین صاحب منصبان نظامی پهلوی پدر و پسر، در جوانی جویای آرمان اتحاد اسلام شده و در نبرد عثمانی با بلغارستان شرکت کرده بود.

با اوصافی که گفته شد اگر کردهای مکریان، انتخابی غیر از این می کردند، عجیب بود. تقریبا تمامی رهبران مذهبی کرد به شمول کسی چون شیخ محمود حفید که بنا به شواهد تاریخی در صدد کمک به مکریان در نبرد با روسها بود، پیشاپیش صف خود را برگزیده بودند.

سخن پایانی: به عنوان نتیجه گیری باید گفت تاریخ را باید در ظرف خود تحلیل کرد. جنگ جهانی اول رخدادی بی نظیر بود که به نوعی مساله مند شد و خوب و بد و بایدها و نبایدهای جدیدی آفرید. بنا به سطح توسعه متفاوتی که جوامع گوناگون در آن قرار داشتند، نحوه مواجهه هر یک با این مساله متفاوت بود. اما امروز پس از یک قرن که از بالا و پس از کشف مجهولات آن زمان به آن می نگریم، به سختی می توان میان توهم انترناسیونالیستی که کمونیست ها را به مسلخ برد، با پان اسلامیسم کردها و سرخوشی ناسیونالیستی ملل اروپایی، تفاوتی جوهری قائل شد. هر سه اینها در زمانه خود قابل درک می باشند. شاید تنها چیزی که بتوان آن را شایسته سرزنش قلمداد کرد، عدم رعایت قوانین جنگی و کشتار مردم بی دفاع و غیرنظامی است.

در کردپرس بیشتر بخوانید؛

یادی از ١٠٦مین سالگرد ژینوساید مهاباد به دست روس تزاری

بە بهانه سالروز کشتار مردم مهاباد (ساوجبلاغ) توسط روس‌ها

کد خبر 25892

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha