به گزارش خبرگزاری کردپرس، در ادامه سلسله برنامههای رونمایی از آثار شعرا و نویسندگان ایلامی در حوزه هنری ایلام، این بار مجموعه شعر سپید «خانم فنوباربیتال» اثر محمدرضا رستمپور رونمایی و معرفی شد که توسط نشر سیب سرخ روانه بازار شده و هماکنون در نمایشگاه کتاب تهران با استقبال خوب مخاطبان روبهرو شده است.
فنوباربیتال نام نوعی قرص ضد تشنج است که فرزند خردسال شاعر، سالهاست به خاطر بیماری از آن مصرف میکند. گویی این قرص و مشقتهای تهیه آن و آمد و شد شاعر و خانوادهاش به پزشکها و بیمارستانها و داروخانههای تهران، فضا و بافتار این مجموعه را شکل داده است و از این منظر کتابی منحصربهفرد است.
دکتر بهروز سپیدنامه، شاعر، منتقد و استاد جامعه شناسی در معرفی این اثر به اندیشه کسانی چون افلاطون، ارسطو، هوسرل و وبر اشاره کرد و گفت: ارسطو در «فن شعر»، واقعیت را در دو بُعد «واقعیت آنگونه که هست» و «واقعیت آنگونه که باید باشد» در نظر گرفته و شعر را راوی هر دو واقعیت دانسته است اما واقعیت نوع دوم از نظر او نوعی «واقعیت نمایی» است. از منظر ارسطو، شعر نوعی محاکات است و محاکات نیز نوعی بازنمایی Representation و ایفای نقش performance و گفتگو است. این محاکات میتواند محاکات صدق یا محاکات کذب باشد. و همیشه فاصلهای بین این دو وجود دارد همانگونه که سپهری گفت: همیشهای فاصلهای هست.
سپیدنامه همانگونه که در چند اخیر به تجربهی زیسته شاعر اهمیت داده، این بار نیز روی این موضوع دست گذاشت و گفت: «تجربهی زیسته»Life Experience شاعر، اصلیترین راه برای درک واقعیت خنثی و محاکات صدق است. در همآمیختگی این تجربه با شاعرانگی میتواند به خلق آثار زیبایی بینجامد که از دل بر خاستهاند و لاجرم بر دل مینشینند.
او به انتقاد از شاعرنماییهای امروز ادبیات ایران پرداخت و گفت: فضای ادبی امروز ایران سرشار از شاعرانی است که راوی روایتهای دیگرانند. به تعبیر افلاطون، راوی سایههایند. این شاعران درد را تجربه نکرده و از آن دم میزنند. عشق را ننوشیده و تظاهر به عاشقپیشگی میکنند. اما نیک میدانیم که شرنگ عشق را لاجرعه باید سرکشید تا معنای عشق را فهمید و از آن دم زد. به قول استاد شهریار:
در وصل هم چو روی تو ای گُل در آتشم
عاشق نمیشوی که ببینی چه میکشم
وی افزود: اتحاد بین شناسا و واقعیت یک «مقام» است. نظیر «مقام فنا» در وادی هفتم از مراحل سیر و سلوک که معادل «خط جور» در جام است. فنا، اتحاد و امتزاج است. برایند این اتحاد، محاکات صدق و بیان راستین است. درد در معنای درد به کار میرود و عشق در معنای عشق زیرا به تعبیر سهراب سپهری:
واژه باید خود باد
واژه باید خود باران باشد
سپید نامه ادامه داد: در این حالت، بین اسم و مسمی گسستی وجود ندارد و «محمدرضا رستمپور» در مجموعهی «خانم فنوباربیتال» به این مقام رسیده است. او عشق، درد و تنهایی را به زیباترین وجه سروده است زیرا شعر او برایند تجربهی زیستهی اوست. رستمپور به صورت طبیعی اپوخه کرده است و واقعیت جهان برین را به خوبی دیده و روایت میکند. به همدلی رسیده است و افق بین او و پدیده ذوب گشته است و اگر چنین نبود، از بند بند نای شعرهایش حکایتهای سینهسوز بر نمیخاست. توضیح اینکه «فنوباربیتال» نوعی قرص ضد تشنج است که جزءلاینفکی از کودکیهای مریم – دختر زیبای محمدرضا - گشته است:
شما چهقدر مهربان هستید
روزی پنج بار به دخترم سر میزنید
و در تمام این سالها
ندیدم یک بار
یک غر کوچک بزنید
اجازه بدهید دست شما را ببوسم
خانم فنوباربیتال
وی به تأثیر این بیماری در زندگی خانوادگی شاعر نیز اشاره کرد و گفت: و «زارا» (زهرا) زنی که این مجموعهی شعر به او تقدیم شده، همسر فداکار شاعر و مادر مهربان مریم است که چون گلادیاتوری پنجه در پنجهی درد درافکنده است. او بارها و بارها به همراه محمدرضا و مریم، راه ایلام – تهران را با اتوبوس طی کرده و بغضهایش را پشت نسخههایی نوشته است که پیشخوان داروخانههای تهران عاجر از فهم آنند:
نه این آینه میتواند
گیسوان تو را به رنگ «آیدا» شانه کند
نه من با کفشهای تاریکم
به «بامداد» میرسم
ما بهتر است
همان دو پلنگ زخمی باقی بمانیم
که
هر روز از کوهستان پایین میآیند
و پشت پیشخوان داروخانهها
سخت
عاشق همدیگر میشوند.
سپیدنامه تنهایی و اندوه را دال مرکزی گفتمان خانم فنوباربیتال دانست و گفت: این تنهایی و اندوه است که در مجاورت عشق و سرگشتگی و انسانیت منظومهی گفتمانی مجموعه را شکل میدهند. رستمپور با ارجاعات روایتی و اساطیری، شعاع بیان شاعرانهی کلان روایت تنهایی و اندوه را گسترش داده است. گاهی حس تنهایی خانوادهی دکتر ارنست به او دست میدهد:
ویزیت دکتر به نام بلند فامیلیمان
بلند بلند خندید
ما از خجالت فیلسوف شدیم
و
گفتیم:
«انسان تنهاست ... انسان تنهاست...»
حالا دارد باورمان میشود
جزایر تنها
و خانوادهی دکتر ارنست
حقیقت دارد...
وی اضافه کرد: گاهی در مقام «سیزف» ظاهر میشود که رنج و مشقت سرنوشت دیرینهی اوست. سیزیف، با فریب دادنِ مسئولِ مرگ، از مردن میگریزد و ظاهراً زنجیری را که برای بستن خود او در نظر گرفته شده بود، بر گردِ تنِ مسئول مرگ میپیچید. به خاطر این فریبکاری و تخلف، با هدف فرار از مرگ و زنده ماندن و جاودانگی، خدایان یک مجازات ویژه برای او در نظر گرفته میشود. اینکه سنگی را با زحمت در دامنهی کوهی به سمت قله بغلتاند و دقیقاً وقتی سنگ به قله رسید، دوباره به پایین بغلتد و این ماجرا جاودانه تکرار شود:
سر برج که میرسد
سی روز دویدنش را
در گلوی بانکها میریزد
تا روز از نو غلت بخورد
خدایان
برای سیزیف
جریمههای تازهتری در نظر گرفتهاند
او گفت: رستمپور گاهی «رابینسون کروزئه» است که در جزیرهای متروک زندگی میکند. جزیرهای در میان کلانشهرکه در ازدحام آن صدای او و همراهش گم میشود. محمدرضا و زارا گاه دو پلنگ زخمیاند که از کوهستان پایین میآیند، گاه دو آدم برفیاند که آرام آرام آب میشوند و گاه دو بیوطن که در جمعههای تهران گم میشوند تا راوی روایتی گردند که تجربهی زیستهی آنان است. روایتی که کُنه واقعیت را توصیف میکند.
دکتر سپیدنامه، ایجاز را یکی دیگر از خصوصیات خوب کتاب محمدرضا دانست و توضیح داد: یکی از مهمترین ویژگیهای شعرهای مجموعهی خانم فنوباربیتال، ایجاز است. ایجاز را هم در محورهای افقی و عمودی شعر و هم در قالب میتوان دید. وجود طرحها و طرحوارههایی که پهلو به هایکو میزنند، بیانگر توان شاعر در ثبت لحظهها و آنات با بهرهگیری از کمترین واژهاست:
در رؤیای کودک کفاش
هر روز قدم میزند
مرد هزار پا
این منتقد ایلامی در مورد سوابق ادبی شاعر خانم فنوباربیتال عنوان کرد: محمدرضا رستمپور مسیر شعر را به درستی طی کردهاست او شعر کلاسیک را به خوبی میسراید و التفاتش به شعر سپید در امتداد توانمندیاش در سُرایش شعرهای کلاسیک قرار دارد. وی همچنین آثار قابل توجهی به زبان کوردی ایلامی سروده است. در زمینهی ادبیات کودک و نوجوان نیز هم صاحب اثر و هم اهل نظر است.
نظر شما