چند سال پیش در فضای مجازی، ویدیوئی کوتاه از سیدهادی بهادری دیدم که او را در میان تماشاگران تیم محبوب آذربایجانیها یعنی تراکتور سازی، به همراه چند جوان که به سر دادن شعارهای ضد قومیتی مشغول بودند، نشان میداد، فیلمی که حداقل از یک مدعی نخبگی علمی در کنکور ریاضی فیزیک سال ۷۴ با رتبهی ۴۴ و رزومه تحصیل مقطع کارشناسی مهندسی عمران در دانشگاه صنعتی شریف و با ادامه تحصیلات تکمیلی در دانشگاه تهران، بعید به نظر میرسید.
فارغ از تعصبات معمول و با توجه به جایگاهی که او به عنوان نماینده مردم ارومیه در مجلس شورای اسلامی در آن قرار دارد، باید در مسیر ارتقای شغلی انسانی موفق به جساب آید، بدون شک در یکطرف موفقیتهای زودهنگام این نماینده فعلی مجلس، نخبگی در درس و محفوظات و معلومات کتابی و تسلط بر مباحث علمی تخصصی قرار دارد و روی دیگر اقبال و مقبولیت نسبی او در زادگاهش، ورود زودهنگام او به فعالیتهای سیاسی و مدنی محسوب میشود که بنوعی دقیقا در دوران بلوغ فکری این مدرس و وکیل فعلی تجلی پیدا کرده است.
او خیلی زود توفیق شناخته شدن به عنوان عضو هیات علمی دانشگاه ارومیه را پیدا کرد و از این فرصت برای شرکت در انتخابات شورای شهر استفاده کرد و با جلب نظر و کسب اعتماد جریان هویتخواه بر صندلی شورای شهر ارومیه تکیه زد، اما کرسی شورا برای اقناع روح قدرت طلب بهادری کافی نبود، این نماینده فعلی مجلس، در خلال عضویت در شورای شهر با لابیگری وارد لیست کاندیداهای معاونان استاندار وقت شد و با انتصابش به عنوان معاون عمرانی استاندار از شورای شهر ارومیه استعفا داد، طعم قدرت معاون عمرانی استاندار هم چندان به مذاق سید هادی بهادری سازگار نیامد و او در کمتر از دوسال به منظور شرکت در انتخابات مجلس شورای اسلامی از اعتماد سعادت صرفنظر کرد و اینگونه بود که با ارائه مجدد استعفا، وارد چرخهی کارزار انتخابات مجلس دهم شد.
تا این قسمت داستان، با تکیه بر هوش و بلوغ عقلی و استفاده از ظرفیت رسانه تندروی که تحت سایه خودش قرار داشت، توانست از آسانسور ترقی به سرعت هرچه تمام بالا برود و اسم و رسمی در ارومیه برای خود دست و پا کند، صد البته ذکر این نکته خالی از لطف نیست که حرکتهای پوپولیستی و استفاده ابزاری از هیجانات قومیتی در جریان روند پیشرفت بهادری همیشه یک وسیله ماکیاولی مطمئن برای رسیدن به هدف بود که در طی کردن مدارج قدرت او نمیتوان از تاثیر آنها صرفنظر کرد.
اما جریان وروداو به مجلس بیشتر از نبوغ و لیاقت، با چاشنی شانس همراه بود، رفتن چهار کاندیداتور دو قومیتی به مرحله دوم برایش یک فرصت و درحقیقت شانس بزرگی بود که او ایدهای را که در آن تخصص داشت عملی کند، موج سواری در سرزمین رنگین کمان اقوام و مذاهب کار پیچیده و غیر ممکنی نیست، کافی است کمی نبوغ و هوش برای سوء استفاده از این جریان داشته باشی تا با قبای گشاد وکالت، قایقت سر از سواحل سبز بهارستان در بیاورد.
آنچه ذکر شد قسمتی کوچک و تلخیصی محافظه کارانه از داستان این نماینده مجلس است، مرد ناتمام داستان شورای شهر و مرد نصفه و نیمه معاونت عمرانی و وکیل پر حاشیه فعلی مردم، اما آیا اکنون وقت آن نرسیده است که به عنوان یک موکل از خودمان سوال کنیم که کارنامه اش در این سه ساله حضور در مجلس به جز چند نطق معمولی و یکبار پوشیدن لباس زیبای آذری چیست؟ و آیا با توجه به روح نا آرام و حرکت مستمر گذشته او بر بر روی نردبان قدرت، صندلی وکالت این روح آشفته را اقناع کرده است؟ و در نهایت مقصد بعدی او پس از بهارستان کجاست؟
جریانات اخیر و ورود این نماینده مجلس به مناقشات سیاسی و استفاده از واژگان نژادپرستانه "مهمان" و "میزبان" و نفی بخشی از هویت استان آذربایجان غربی اگرچه زمانی و در مقاطعی کوتاه مدت برایش نان و آب شد، اما امروزه صف آرایی مردم و مدیران استان در نفی اینگونه حرکتهای عوام فریبانه نشان میدهد، این کفشها به پایش تنگ است و بهادریها با این پاهای تاول زده راه به جایی نمیبرند.
نظر شما