وقتی آمد نامش کامران بود،همیشه خنده بر لب داشت، علیرغم فشار شدید کاری و قبول این مطلب که شهرداری با بحران مواجه است، قبول مسئولیت کرد و با تخصص دکتری شهر سازی پای در این میدان گذاشت، تجربه داشت و یک دوره در لباس شورا بر شهردار وقت حکومت کرده بود.
وقتی رفت نامش هنوز کامران بود ولی نشانی از خوشبختی و خندههای قبلی در صورتش نبود، بردار نیروی مشکلاتی که از چند منبع متفاوت بر مرکز ثقل افکار و آستانه تحمل او اعمال میشد، آستانهی تحملش را لبریز کرد، به اقرار دوستانش مهمترین این فشارها از طرف خود شورا بود، افکار عمومی با رتبهی دوم و پیمانکاران و کارکنان شهرداری رتبههای بعدی دغدغههای او را اشغال کرده بودند.
کامران اول علیرغم بسیاری از توانمندیهای فنی و مدیریتی که در دانشگاه و شورا کسب کرده بود، بیشتر از تقریبا ۱۸ ماه شهردار نماند، روابط خوب او با مدیران ارشد شهرستان نیز کارساز نیفتاد و زیر آماج حملات توپخانههای دوست و دشمن با دریافت مخفیانهی آخرین کارت زرد از شورا، سنگر را خالی کرد و به پشت جبهههای کلاس درس عقب نشست.
نامش کامران است، او را از نزدیک ملاقات نکردهام اما در عکسی که در فضای مجازی منتشر شدهاست، بر خلاف کامران اول، چهرهای عبوس دارد، پشت سرش حرف و حدیث بسیار است و گویا همشهریان سابقش دل خوشی از عملکرد او در شهرداری ندارند، با خودم میگویم اولی که خندان آمد و گریان رفت، عاقبت این دومی با این قیافهی عبوس چطور میشود؟
داستان تصدیگری شهرداری مهاباد، حکایت دانش و تخصص نیست، داستان ساختار پیچیده و درهم تنیدهای است با انواع ارتباطات موازی و مورب و افقی و عمودی، مابین کارکنان و پیمانکاران و شهردار و شورا، که علاوه بر ظاهر قضیه، غالبا پشت پردهای هم دارند، حل این ماتریس پیچیده، بیشتر از یک دکترای شهرسازی به یک مشاور برجسته، روانشناس خبره یا دانش آموختهی مدیریت رفتار سازمانی نیاز دارد.
دل و جرات میخواهد قبل تسویهی طلبهای کلان پیمانکاران خاص از حقوق کارکنان و کارگران که در قانون کار دیون ممتاز محسوب میشوند، حرفی بزنی! و حجم هزینههای مازاد نیز چالشی آسان نیست که بتوانی دست دراز منتفعان از این سفره را کوتاه کنی،برای پولهایی که به حساب شهرداری واریز میشوند قبل از شخص شهردار، بعضی از اعضای شورا و یا پیمانکاران ویژه تصمیمات لازم را گرفتهاند و اگر ته حساب چیزی باقی بماند، عجیب نیست اکر که با حکم دادگاه یکی از مدعیون حقوقی، آن چنرغاز هم از حساب شهرداری برداشت شود!
اینها افسانه نیستند، مشکلات روزمرهای شهرداری است که شهرش نزدیک به یکصد سال قدمت و یکی از باسابقهترین شهرداریهای سطح کشور را دارد، اینجا بجای سیستم یکپارچه، عملکرد جزیرهای مرسوم است، از مقام شهرداری یک نام خالی و البته یک دست کت و شلوار باقیمانده است که هر روز مخفیانه از درب مشرف به بانک کشاورزی وارد میشود و کسی ساعت دقیق و محل خروج آخر وقتش را نمیداند!
گویا پس از یک جنگ فرسایشی، پستها مانند غنائم جنگی تقسیم شدهاند، در این عمارت چندین شهردار در سایه وجود دارند، شاید مضحک بنظر برسد اگر بگوییم اختیارات دفتردار شهردار از خود او بیشتر است، وقتی قرار است شهرداری هزینهای بدهد و معضلی وجود دارد، همه با انگشت شهردار را نشان میدهند و حتی یک نفر از بظاهر دوستان و حامیانش در روزها و صحنههای سخت حضور فیزیکی ندارند، اینجا رفاقت و جوانمردی در جادهای یکطرفه جریان دارد و در سمت دوم این اتوبان، «مشترک مورد نظر در دسترس نمیباشد»
این سطرها را برای کامران اول ننوشتهام، او این مطالب را بخوبی میفهمد، حتی آنها را با گوشت و پوست لمس کرده است، این مطالب برای کامرانهای دوم و سوم و چهارم نگارش شدهاست، گویا بوی کباب به مشامشان خوردهاست، شاید هم واقعا دورهمی! کبابی درکار باشد و خری داغ نشود، شواهد و قرائن ملموس نشان میدهد هر «کامرانی» که میرود نه خندان است و نه «فاتح». اصلا این صندلی برای کامران ها شگون ندارد!
نظر شما