به گزارش خبرنگار کردپرس، از 25 خرداد تا کنون آب در دلبران بزم قهر و آشتی گذاشته و مسئولان هم در این گرمای طاقت فرسا، مردم خسته و بلاتکلیف را به حال خود رها کرده و هربار بهانه ای می آوردند و در این میان معلوم نیست دلیل این آب رفته و برنگشته از چیست؟
یکی از شکستگی می گوید و دیگری از بی تدبیری، یکی مصرف بی رویه را نشانه می رود و دیگری فرسودگی تجهیزات را و همه در برابر اهمال و بی توجهی از ابتدای آغاز به کار خط انتقال تا به امروز سکوت کرده اند و دریغ از یک دلسوزی از سر مسئولیت.
حال با این وصف مردمی مانده اند که تنها زیر چشمک های داغ خورشید درست کنار منبع ذخیره ای 50 درصد طلای کشور که به دلیل آرسنیک در آب از حق آبه داخلی خود محروم شده اند، باید تشنه از بی آبی؛ دبه به دست به دنبال آب بروند.
خود مسئولان بدون آب تحمل می کنند؟
ساعت 15 عصر یکی از روزهای گرم تابستان. محله تازه آباد؛ اینجا را به نام محله بالادست دلبران می شناسند. جایی که هر وقت آب قطع و یا با افت همراه می شود به آنجا آب نمی رسد. جلوی هر خانه ای که نگاه کنی چند دبه کوچک و بزرگ را می بینی. تعدادی پر از آب هستند و تعدادی نه.
صدای کودکانی از پشت سر شنیده می شود. نگاهت به عقب بر می گردد و سه کودک را می بینی که هر کدام یک بطری آب معدنی کوچک در دست دارند. مشخص است تشنگی امانشان را بریده چرا که تند و تند، یک نفس آب را می نوشند.
جلوی خانه ای شلوغ است. نزدیک آنجا که می شوی حرف همه از نبود آب است. حرف که نه گلایه. آن هم تند و خشمگین. کم کم غریبه بودن ات خیلی زود به چشم می آید. همه دستانشان را چتر چشمان خود کرده و با حالتی کنجکاوانه نگاهت می کنند.
همین که می فهمند خبرنگاری و برای چه آمده ای بلافاصله سفره دلشان باز می شود و همه باهم شروع می کنند شکایت از مسئولان و بی تدبیری و فراموشی. مرد جوانی با صدای بلند می گوید خانم دنبالم بیا و بعد خودش به داخل حیاط خانه اش می رود. جلوی شیر آب می ایستد و آن را باز می کند. هرچه شیر آب را می چرخاند نه صدایی از جریان آب می آید و نه حتی قطره ای برای دلخوشی هم که شده خود را نشان نمی دهد.
همه از بی توجهی شکایت دارند. از اینکه چرا وضعیت مردم را درک نمی کنند. «نزدیک یک ماه است آب نداریم. مسئولان متولی چه جوابی دارند بدهند. آیا خودشان حتی یک روز فقط یک روز بدون آب دوام می آورند؟ هر سال در تابستان این وضعیت برای دلبران پیش می آید و سال به سال هم شدیدتر می شود و هر سال یک بهانه دارند اما هرگز راه حل نه. الآن وضعیت به گونه ای است که بسیاری از مردم این منطقه به جاهای دیگر کوچ کرده اند.»
حرفهایش تیز است و برنده. او می گوید و مابقی به نشانه تأیید سر تکان می دهند. اینجا در محله تازه آباد نزدیک به 200 خانوار زندگی می کنند و آبفا شهری برای حل مشکل کم آبی فعلاً به صورت روزانه با یک تانکر آبرسانی می کند. اما گویا مردم به این نحوه آبرسانی هم معترض اند. «چه آبرسانی؟ یک تانکر برای این همه؟ از آن طرف هم به هر خانوار تنها یک دبه می دهند و اگر بیشتر بخواهیم بگیریم نمی گذارند و می گویند باید به همه برسد.»
در این حین پیرمردی سیه چرده و تکیده جلو می آید و دو دستی دفترت را می گیرد و با صدای فریاد گونه ای می گوید «خانم جان شما بگو با یک دبه آب زندگی پنج سر عائله سر می شود؟!» چه داری بگویی؟ تنها سرت را تکان می دهی و تأسف می خوری.
دعا می کنیم میهمان برایمان نیاید
«روزگارمان سیاه است. خانم آمده ای که چه بشنوی؟» اینها را مادری می گوید که در ادامه مسیر تازه آباد خبر آمدن خبرنگار را شنیده و مشتاق دیدن، آماده برای اعتراض است. دستت را می گیرد و کشان کشان تا آشپزخانه خانه اش تو را می برد و درست کنار سینک ظرفشویی می ایستد. شیر آب را می زند. بالا. پایین. چپ. راست. خبری از آب نیست که نیست. «این وضع آب ماست. نه می توانیم نظافت کنیم. نه پخت و پز و نه شست و شو. در این اوضاع گرم چگونه بدون آب زندگی کنیم؟»
خستگی و کلافه شدن از گرما و بی آبی را به وضوح می توانی در نگاهش ببینی. مادری که نگران خودش هم نیست و بیشتر دلواپس حمام کردن فرزندانش است. «بچه هایم را با یک دبه آبی که می دهند چگونه به حمام ببرم؟ خانم شما بگو با یک دبه آب می توان چیکار کرد؟ نظافت، پخت و پز، حمام، شست و شو؟ این میزان آبی که به ما می دهند برای کدام مورد کفایت می کند؟ باور کنید در این مدت فقط دعا می کنیم میهمانمان نیاید که شرمنده اش شویم و نتوانیم پذیرایی کنیم. شما را به خدا می شود این گونه زندگی کرد؟»
دلهره عروسی بدون آب
از تازه آباد که خارج شوی کمی پایین تر به محله چهارباغ می رسی. اینجا هم خبری از آب نیست و همه دبه به دست در حال رفت و آمدند. جلوی یکی از خانه ها خانمی مدام این پا و آن پا می شود. انگار دلهره دارد و نمی داند چه کند. نزدیکش که می شوی کمی می ایستد و وقتی می داند چه کار داری شروع می کند به آه و ناله کردن. «این هفته عروسی دخترم است و مانده ام با این وضعیت بی آبی چگونه مراسم را برگزار کنیم. چرا این مشکل آب را حل نمی کنند؟ به خدا ما هیچ چیزی نمی خواهیم فقط آب را به ما برسانند. باور کنید نبود آب بسیار آزار دهنده است.»
کمی روسری اش را جلو می کشد و گوشه چادرش را به دندان می گیرد. «هر سال این وضعیت را داریم و هر سال بدتر از سال قبل است و هیچوقت هم کاری نمی کنند و تنها با یک دبه آب به گمان خودشان کمک می رسانند در حالی که زندگی با مقدار کمی آب آن هم با هزاران منتی که می دهند، واقعاً نمی چرخد.»
می سوزیم و می سازیم
چهارباغ را به پایین که می روی زنی میانسال به سوی ات می آید. از همان دور حرف می زند و دستانش را در هوا تکان می دهد. «دخترجان بیا ببین وضعیت ما را». ترک است و فارسی بلد نیست. با لهجه ترکی اش هر آنچه در دلش دارد را بیرون می ریزد.
دنبالش می روی و به خانه اش می رسی. خانه ای که حیاطش پر از دبه های خالی است. حاج خانم دبه ها را نشان ات می دهد و نفس نفس زنان از سوختن و ساختن مردم محله می گوید. «آب که نباشد انگار هیچ چیزی نیست. حتی با جیره بندی هم باز کم می آوریم. آخر مگر می شود ما که آب داریم و به ما ندهند. چرا آب خودمان را پاکسازی نمی کنند تا دیگر این انتقال و بزم و بساط پیش نیاید؟ به خدا دخترم این زندگی نیست که ما داریم. سخت است بی آبی... سخت...»
مسئولان بیایند و یک روز با ما بگذرانند
آفتاب به اوج خود رسیده و شلاق وار، تیز و برنده به این شهر بی آب می تازد. کودکانی اطرافت ورجه وورجه می کنند. کم کم شهر شلوغ تر می شود. از چهارباغ تا محله پایین یعنی قشلان راه زیادی نیست. کمی سراشیبی را طی می کنی تا به محله پایین می رسی. جایی که گرچه می گویند بهتر از دو محله قبلی است اما اینجا هم همچنان بی آبی بیداد می کند.
مقابل یکی از خانه ها مرد و زنی نشسته اند و از دور نگاهت می کنند. نزدیکشان که می شوی گویا می دانند خبرنگاری چرا که بلافاصله وضعیت زندگی بدون آب را برایت توضیح می دهند. زن و مردی سیه چرده که هر دو از آبی که باید باشد و نیست می نالند.
مرد شیر حیاط خانه اش را باز می کند. اینجا حداقل کمی صدای جریان آب می آید و سپس مقدار بسیار کمی آب جاری می شود. فشار آب آن قدر کم است که نمی توان گفت مردم محله قشلان آب دارند چرا که این فشار کم تفاوتی با نبود آن ندارد.
مادر خانه هم شیر آب آشپزخانه اش را نشانت می دهد. اگر داخل حیاط کمی آب بود اینجا دیگر نیست. یعنی همان میزان اندک آبی هم که هست تا همان حیاط می رسد.
«خانم خبرنگار ما چندین سال است این مشکل را داریم ولی دریغ از یک راهکار اساسی.» مرد خانه با گفتن این جمله دست روی دست می زند و به فکر فرو می رود. سپس با مکث کوتاهی دوباره از درد بی آبی می گوید. «مشکل ما هر سال در فصل گرماست و در زمستان هیچ کمبود و قطعی آبی نداریم. شاید مسئولان تلاش می کنند اما این تلاش ها دو روزه و سه روزه است و فایده ندارد. با تانکر تا به کی می خواهند به ما آب برسانند. اینجا مانند روستاها کوچک و کم جمعیتی نیست که با یک تانکر همه تأمین شوند. مسئولان باید فکری اساسی کنند.»
فروش آب معدنی بالا رفته
محله قشلان را پی می گیری و به راهت ادامه می دهی. گرمی هوا غیرقابل تحمل است. نگاهت در اطراف چرخی می زند و به مغازه خواربار فروشی می چسبد. به سمت مغازه می روی. داخل که می شوی نگاه کسانی که در مغازه هستند به نگاهت می نشیند. از مغازه دار یک بطری آب معدنی می خواهی. او با تعجب نگاهت می کند و در حال آوردن آب معدنی می پرسد از کجا آمده ای؟ جریان که را که می گویی همه به ناگهان شروع می کنند از مشکل نبود آب حرف زدن.
یکی از قطعی مکرر می گوید و یکی از بی توجهی مسئولان. یکی از وعده ها می نالد و یکی هم از غیبت نماینده وعده پرداز. همه دردشان مشترک است. «درست است اینجا در محله پایین کمی آب داریم ولی ناچاریم صرفه جویی و رعایت کنیم تا به محله های بالاتر آب برسد. افت فشار آنقدری زیاد نیست و صرفه جویی هم با این میزان آب سخت است.»
در این حین مغازه دار بطری آب را با یک لیوان به دستت می دهد و با نگاهی که یعنی بخور تا نفست تازه شود، به فروش بالای آب معدنی در این مدت اشاره می کند. «الآن مشکل آب باعث شده فروش آب معدنی بالا رود. شاید بگویید این برای من خوب است اما باور کنید وقتی می دانم مردم آن چنان معیشت خوبی ندارند و به ناچار به این آب معدنی روی آورده اند نه تنها خوشحال نیستم بلکه ناراحتم. به صرفه نیست که مردم هر روز و هر روز آب معدنی بخرند.»
او هم مانند دیگر همشهریان خود از سکوت مسئولان امر گله دارد آن هم بدجور. «مسئولان یک روز را اینجا بیایند و با ما باشند تا ببینیم آیا خودشان طاقت این وضعیت را دارند یا نه؟ به خدا این ظلم است که در حق این مردم می شود. باید پاسخ دهند و بگویند چرا کم کاری می کنند.»
وعده پردازی نماینده چه شد؟
از مغازه که بیرون می آیی پسر جوانی دوان دوان سراغت می آید. سپس دو جوان دیگر هم اطرافت را می گیرند و با صدای بلند می گویند ما هم حرف داریم. حرفشان خطاب به مسئولان استان و نماینده مجلس است. ار فرط گرما عرق کرده اند و نفس نفس می زنند. «آقایان استاندار و مسئول در استان حتی به خودشان اجازه ندادند بیایند و از نزدیک مشکلات مردم را ببینند. مدیر کل آب و فاضلاب شهری کردستان که متولی اصلی کار است چرا پاسخگو نبوده و حتی برای رفع مشکل به اینجا نیامده تا از نزدیک شاهد ماجرا باشد؟ چرا وقتی کارشان به مردم می خورد می گویند مردم دلبران محترم اند و مؤمن... اما زمان مشکل همه غیبشان می زند. خب حالا بیایند و به همین مردم مؤمن کمک کنند.»
جوان دیگری که بسیار هم عصبانی است از وعده پردازی نماینده گلایه دارد. «نماینده مجلس در این مدت حتی نیامده ببیند مردم چه می کنند آن وقت در همه جا شعار می دهد که آب را انتقال داده ام به قروه. اگر آب انتقال یافته پس چرا ما آب نداریم؟ اصلاً نماینده کجاست؟ هرجای دیگر بود نماینده اش وزیر نیرو را به محل می کشاند ولی نماینده ما فقط برای خودش کار می کند نه مردم.»
بی تدبیری در گذشته
از تازه آباد به چهارباغ تا قشلان... تنها چیزی که به مشامت می رسد بی تدبیری مسئولان است. شهری که در خاک طلا نشسته و اما دریغ از لمس آن. شهری که از دست آرسنیک پناه برده به انتقال آب از جاهای دیگر و آن را هم دارند از دستشان می گیرند.
معلوم نیست نفس های تشنه دلبران تا به کی دوام می آورد. اما آنچه عیان است ندانم کاری مسئولانی است که همیشه در همه موارد دوام دارد و هرگز هم پایانی بر آن نیست. مسئولانی همانند آب و فاضلاب شهری که حتی در بیان آمار هم مشکل دارند و به گفته اهالی به جای حل معضل، آب را به روی روستاهای اطراف همانند خریله می بندند تا بلکه دلبران به آب برسد. یا اینکه دم از مصرف بی رویه می زنند و شکستگی لوله خط انتقال را همین فشار مصرف می دانند.
این در حالی است که بیشترین احتمال نزدیک به یقین همان معضل استفاده از مصالح نادرست در گذشته است که امروز گریبان دلبران را گرفته و از زخم سوء مدیریت در قبل عذاب می کشد. همین باعث شده شورای شهر دلبران به صورت قانونی از آب و فاضلاب شهری شکایت کرده و پیگیر احقاق حق خود باشند.
حقی که باید پاسخ داده شود چرا از مصالح بی کیفیت استفاده شده تا امروز آوار بی مسئولیتی ها بر سر مردم ویران شود. اینجا همه باید پاسخ دهند البته اگر واقعاً عدالت اجرا گردد.
مسئولان دلخوش به پروژه حذف آرسنیک
شاید یکی از دلایل بی توجهی متولیان امر دلخوشی به اجرای پروژه حذف آرسنیک از آب دلبران است. مقوله ای که سالهاست بر زمین مانده و خاک می خورد و همیشه هم از کمبود اعتبار برای تکمیل آن می گویند اما حالا که بحران آبی در دلبران شدت یافته معلوم نیست به چه استنادی سخن از راه اندازی این پروژه ظرف مدت دو ماه می شود؟
پرداختن به این وعده در حالی است مطابق اظهارات کارشناسی شده حذف آرسنیک از آب امری سخت و هزینه بردار است و گرچه این پروژه ملی است و به گفته رئیس آب و فاضلاب شهری با اعتبار یک میلیارد و 300 میلیون تومانی تا دو ماه آینده وارد مدار می شود اما معلوم نیست آیا واقعاً این گفته عملی می شود؟
به هر حال اینکه متولیان امر دلخوش به اجرای طرح حذف آرسنیک هستند و با همین مبنا از کنار مشکل یک ماه بی آبی در دلبران به راحتی گذشته اند چندان قابل قبول نبوده و نیست.
آبی که نیست و مردمی که مانده اند
آب معدنی به دست راه برگشت را در پیش می گیری. پشت سرت نگاه های خسته، کلافه و منتظر مردمی را می بینی که برای همه موارد مهم استانی و شهرستانی در لیست برنامه ها قرار می گیرند اما همین که به مشکلی بر می خورند مسئولان دست رد به سینه شان می زنند.
اینکه هر سال تابستان شهر دلبران آب ندارد و اینکه مردم در فصل گرم سال بدترین روزهای عمر خود را می گذرانند همه دردی است که گفتن ندارد و تنها راه چاره آن کمی فقط کمی ایجاد حس مسئولیت پذیری در مدیران مرتبط است. حسی که این روزها پر گرفته و جای خود را به توجیهات غیرقابل قبول داده است.
از محلات خشک دلبران می گذری... در مسیر یادت می افتد که امسال انتخابات است و شعارها بازهم پررنگ... می خواهی سوار ماشین شوی که پسرکی خردسال دسته کیفت را می گیرد. همین که بر می گردی به سمتش، بطری خالی آب معدنی را به طرفت دراز می کند و با لهجه کودکانه اش می گوید «آب توش نمونده...»
* گزارش: زیبا امیدی فر
نظر شما