افشین غلامی-داعش،نمونه جدیدی از جریان های سلفی-تکفیری است که با چنگ اندازی به نام اسلام،همه اسلامگراهای پیش از خود را تکفیر می کند.بدعت تازه ای از مذهب تقابل جوی سیاسی است که مختصات خلافت اش را فرا مکانی می بیند؛یعنی در عرصه عمل این گونه می اندیشد که باید همه جهان در تاخت و تاز دولت اسلامی او قرار بگیرد.پس از افول قدرت نظامی دولت خودخوانده عراق و شام(داعش) و فروکش کردن خبرهای مربوط به این جریان رادیکال نظامی-عقیدتی لازم است کمی با فاصله گرفتن از هیاهوی مربوط به این واقع شوم در خاورمیانه، ابعاد فکری آن را بررسی دوبارهای نماییم.این گروه بر سه بنیان خلافت و شریعت و عمل خود را سازماندهی نموده و هدف غایی خود را برپاکردن حکومت اسلامی در تمام دنیا می داند و در این راه انجام هر عملی برای رسیدن به خلافت اسلامی را مشروع می پندارد.اما امروز با شکست هسته های نظامی داعش در عراق و سوریه این پرسش مطرح می شود که آیا نطفه افشان شده و تندروانه داعش در منطقه پاک می شود یا دنیای فرا داعش ،مسیر دیگری برای خلق پدیده نوینتری از داعش را فراهم می کند؟ در این رابطه قرائت داعش از دین و علل وجودی شکل گیری و تکثیر سریع آن در منطقه را مورد بررسی قرار میدهیم .
در ابتدا لازم است،تعریفی از اسلام سیاسی ارائه دهیم.اسلام سیاسی یا اسلامگرایی ناظر به قرائتی جدید از اسلام است که برخلاف اسلام سنتی که متمرکز بر توضییح و تبیین مسائل شرعی بود و اسلام را صرفاً در چهارچوب مسجد پی میگرفت، اسلام را به عرصه عمومی می آورد و قدرت رویکرد مدنی و یا فعالیت های مدنی (رویکرد مکی) را جزء جدایی ناپذیر اسلام قلمداد میکند.به عبارت دقیقتر اسلام گرایی جنبش و ایدئولوژی است که هدف از تاسیس نظام اسلامی را خواه بر قالب تشکیل دولت اسلامی و خواه در قالب اجرای قوانین شریعت اسلامی می داند.حال اگر ایدئولوژی اسلام سیاسی را مبنای سیاست ورزی برخی کشورهای منطقه بدانیم،باید به تفاوت رویکردی از نظر اسلام سیاسی در بین کشورهای اسلامی هم بپردازیم.بدیهی است، اسلام گرایی در کشورهای اسلامی بر محور واحدی پیش نرفته است و اساسا بر اساس زمینه های تاریخی و فرهنگی و البته ویژگی شخصی و فردی رهبران سیاسی و مذهبی خود، گونههای مختلفی از اسلام گرایی را در پیش گرفته اند.در این میان اسلام گرایی را در قالب چند رویکرد مطرح کرده اند؛ برخی اسلامگرایی ها به دنبال سرنگون کردن نظام سیاسی کشور خود و تأسیس نظمی جدید بوده اند،مانند انقلاب اسلامی ایران و جنبش های اسلامی سودان.برخی دیگر به دنبال همزیستی مسالمت آمیز اسلامی خود بوده و خواسته اند به تدریج ارزش ها و ارزش های اسلامی را وارد ساخت سیاسی کنند، مانند جنبش اسلامی جوانان مالزی و جماعت اسلامی پاکستان.برخی دیگر نیز صرفاً خواهان رقابت سیاسی در قدرت به ویژه شرکت در انتخابات در فرایند مسالمتآمیزی بودند ولی نظام حاکم آنها را تحمل نکرده است، مانند جبهه نجات اسلامی الجزایر و اخوان المسلمین مصر در دوران حسنی مبارک. از سویی دیگر برخی از گونههای اسلام گرایی اقتصادی داشته و لایههای اقتصادی اسلام را بارز نموده اند،مانند جریان اسلامگرای ماهاتمیر محمد در مالزی و اسلام گرایی لیبرال ترکیه و جنبش مدنی متفکرانی چون فتح الله گولن در این چارچوب میگنجد.برخی نیز به دنبال اسلام رادیکال و خشن تر و برهنه تری بوده اند،برای نمونه در افغانستان و پاکستان، القاعده قرائتی خشن بنیادگرا و سیاسی تر از اسلام ارائه کرد و تاسیس امارت اسلامی در افغانستان را به هر وسیله ممکن مورد توجه قرار داد و یا نمونه آسیب زننده تر آن؛دولت اسلامی عراق و شام(داعش) است که امروز خاورمیانه را با آشوب جدی روبرو کرده است.و همچنین برخی رویکردهای سنتی و محافظه کارتر اسلام سیاسی که خواهان حفظ وضع موجود هستند و کماکان در کشورهایی چون عربستان سعودی و امارات و قطر و... تداوم دارند.اگر بخواهیم در قالب"اسلام سیاسی" این گونه ها را بگنجانیم،خواست غایی همه آن ها خارج کردن اسلام از حاشیه و وارد کردن آنها به متن است.
اما با این وصف داعش هم مدعی تعریفی از اسلام سیاسی است.داعش، نمونه جدیدی از اسلامگرایی رادیکال است که همه اسلام های سیاسی پیش از خود را تکفیر می کند؛بدعت تازه ای از اسلام تقابل جوی سیاسی است که مختصات خلافت اش فرا مکانی است،یعنی همه جهان را در تاخت و تاز دولتش می پنداشت.امروز داعش تقریبا از لحاظ قدرت سخت نظامی از هم فروپاشیده،اما باید پرسید چه شد که داعش به یکباره هویدا شد،آیا صرفا وجود توطئه خارجی عامل اصلی این موضوع است یا عوامل دیگری در ساخت آن دخیل هستند؟برای این امر ابتدا باید پاسخ دهیم که اساسا از زهدان اسلام سیاسی،چگونه پدیدهی رادیکالی همچون《 داعش》 سربرآورد؟
وقتی به شاکله گروه های جهادیِ که طی سی سال گذشته عرض اندام کرده و تبدیل به جریان میلیتاری و خشنی در منطقه شده اند نگاهی بیاندازیم ،می بینیم که نه تنها این گروه ها با هر وسیله ای از بین نرفته اند بلکه به صورت ناباورانه و قارچ گونه و به اشکال مختلف سربرآورده اند.اگر به جریان طالبانیسم به مانند دال مرکزی رادیکالیسم در دهه ۹۰ و تکثیر کننده نطفه سلفیت جدید و نماد گروه های دیگر همچون القاعده و النصره و ... توجه کنیم،خواهیم دید که جریان رادیکالیسم متشکل از یک سر اصلی و یک سر فرعی است.یعنی دارای یک معرفت دروغین و یک معرفت حقیقی است.که معرفت کذاب آن تفسیر خشن و متقابلانه از اسلام و معرفت واقعی آن بازگشت به سلف و اصول اسلام است.خصوصیت اصلی همه انقلابیون اسلامی بازگشت به پیامبر است اما اختلاف از جایی است که هر کدام درک ناهمتراز و خوانش متفاوتی از پیامبر و سنت او دارند.در این بین هم ،داعش فهم متورمی از اسلام سیاسی درک کرده و با ترکیب آن با خشونت نظامی، خوانش متاخر و وهم آلودتری از اسلام سیاسی پیاده نموده است.اساسا دو واقعیت در مورد داعش وجود دارد.یکی همان شناخت کتابی و تحلیلی و کتابخانه ای است و دیگر شناخت میدانی و برخورد ارگانیکی با این وجود فکری است.نگارنده چون به عنوان خبرنگار جنگ و پژوهشگر در عراق و سوریه حضور داشته ام لذا دریافت خود را در شق دوم پی می گیرم.بنده معتقدم وجود داعش را باید به وسیله رویکرد پدیدارشناسانه بررسی کنیم،یعنی ابتدا ذهن خود را از تصور داعش خالی کرده و سپس با درک و مطالعه میدانی تازه ،این پدیده را از نوع بازشناسی کنیم. ظهور داعش یک قاعده چند وجهی در زمین مذهبی و سیاسی امروز خاورمیانه و سپس جهان است که رویکرد متفاوتی از عمگرایی اسلامی را با خود به همراه آورده که مورد خوشایند،تعدادی از جناح های سُنی ناراضی منطقه شده است.یعنی این گروه توانسته چیزی ارائه کند که دیگر گروه های رادیکال اسلامی قادر نبودند به آن سطح برسند و آن هم قصاوت در تصمیم و برهنگی در افکار است به نحویی که موجب تکفیر سلف خود،یعنی جریان القاعده قرار گرفت.این شیوه عرضه، قاعدتا برای عده ای که سوار نظام آماده هر گونه ماجراجویی سیاسی و نظامی بودند،جذاب به نظر آمد و آن را فصلی جدیدی از هیمنه و ایجاد سرزمین تازه بر ویرانه های《سایس-پیکو》می دانستند و نوید خلافت جدیدی را به خود می دادند.قاعدتا رمز پیشرویی داعش در سه محور خلاصه می شود.۱-اعتقاد بدوی ۲- تاکتیک و جنگجویی مدرن ۳- فضای رسانه ای.
اعتقاد بدوی:شاید برخی فکر می کنند که تمام جنگجویان داعش،دارای باوری مذهبی عمیق و از ایدئولوژی این گروه سرشار هستند.شاید تا حدودی این درست به نظر آید و گروندگان به داعش هم از لحاظ معرفتی و هم از لحاظ اعتقاد به چهارچوب باوری خلافت اسلامی،تفکر داعش را پذیرفته باشند،اما آنچه از مشاهدات میدانی و گفتگوی بنده با برخی اسراء داعشی، حاکی است ؛تنها رمز موفقیت این گروه اعتقاد به باورهای سلفیسم-داعشیسم نیست بلکه برخی گزاره های دیگر از قبیل،استخدام لژیونر،اغوا و تطمیع،مجازات،وعده مالی،شستشوی مغزی،تهدید خانواده ها،ترسیم دشمنانی همچون جهان کفر، رافضین،غرب،یهود و استفاده از بیماران برای مقاصد تروریستی موثر در دایره فکری و نظامی این گروه بود.در چند نمونه گفتگو که با اسرای انتحاری داعش که توسط نیروهای پیشمرگ اقلیم کُردستان عراق دستگیر شده بودند، داشتم ؛دو موضوع کاملا مشخص بود.اول آن که اشخاصی که به 《انقماضی》معروف هستند و خود را برای عملیات های انتحاری آماده می کنند در چند مورد از لحاظ شخصیتی مشترک هستند.۱- راهی به جز انتحار پیشروی آن ها نیست،چرا که ناگزیر اطاعت محض از خلافت اسلامی هستند.۲- برای این کار انتخاب شده اند و سرپیچی کردن مساوی با تیرباران است و اما موضوع دوم ،نحوه عملیات انتحاری آن ها است.یعنی افرادی که ماشین و یا وسایل انتحاری را به سمت محل انفجار می برند،محکوم به حبس در آن ها هستند و تمام قسمت های این ماشین ها به وسیله دستگاه های جوشکاری، جوش می شوند تا این افراد در حین راه پشیمان نشوند.همچنین افرادی که برای عملیات های انتحاری انتخاب می شوند ناچار به خود انتحاری خواهند بود و بازگشت آنها به هیچ صورت برای داعش امکان پذیر نیست و حتما باید خود را در میان به زعم آنها《کافرین》منفجر کنند.
تاکتیک و جنگجویی مدرن:هنگامی که در جبهه های جنگ سوریه و عراق حضور پیدا می کنم موردی که توجهم را جلب می کند،تاکتیک جنگی و نحوه آرایش نظامی و استفاده از زمین برای نبرد است.شاید یکی از مهمترین اقدامات داعش در سه سال گذشته استفاده از تونل ها بوده است.این تونل ها که گهگاه طول آن تا ۱۰ کیلومتر هم می رسد به صورت شبکه ای بین نقاط مختلف و روستاهای تحت تصرف آن ها کنده شده و جنگ زیر زمینی را رهبری می کند.این تونل ها کمک زیادی به تحمل داعش در جنگ کرده و دلیل از پای نیافتادن داعش،همین تونل های عمیق و شبکه ای است.
فضای رسانه ای:داعش یک تفکر واپسگرای سنتی محض نیست که با مظاهر مدرنیته دشمنی داشته باشد،بلکه اینگروه یک سازمان پیچیده تروریستی و متخصص در استفاده از فن آوری های روز است.این گروه برخلاف تکفیر همه مظاهر غرب اما با بهره گیری از همه فنون آن ها توانست،سطحی از ترس و آشفتگی را در جامعه منتشر کند و در ابتدا با همین حربه، زمین وسیعی را اشغال کند و همچنین به وسیله رفتار خود همه رسانه های جهان را به نحویی در راستای شقاوت خود بکار بگیرد تا هر کسی به نحویی به حجیم شدن این جریان تندرو کمک و خدمت کند.
امروز می بینیم قدرت سخت نظامی داعش در سوریه و عراق به پایان عمر خود رسید.اما آیا این به معنی آن است که تاریخ مصرف تندرویی و گروه های تروریستی در منطقه به اتمام رسیده است؟
اساسا این منطقه به دلیل شرایط ژئوپلتیکی و منابع سرشار زیرزمینی و همچنین طمع نوع بشر،آبستن رشد و نمو هر فرقه و مسلک ناراضی و یا در تعریف دیگر تروریستی است.قاعدتا داعش، یک دوران اوج و یک دوران افول دارد،دوران اوج او مصادف با اختلافات سیاسی در سطح منطقه و جهان در مورد نحوه اداره منطقه و اختلاف قدرت های ملی با قدرت های فراملی در زمینه چگونگی برخورد با این گروه تروریستی بود.داعش اساسا گروهی نیست که از نقطه صفر شروع کرده باشد بلکه قسمت تکمیلی ورژن پیشرفته از یک تفکر تقابل گرا است که همراه با بازیگردانی برخی کشورهای منطقه و برخی قدرت های جهانی توانست تا سطح اشغال بخش عظیمی از دو کشور عراق و سوریه برسد.و اما نقطه افول داعش بسیار پیچیده تر از زمان قدرت گیری او است.ورود داعش به صحنه، شُک عظیمی به جامعه جهانی وارد کرد و جهان ،مورد جدیدی از قصاوت را نظاره گر شد،همین موضوع تا مدتی همگان را در بهت و حیرت فرو برد و برخی را در مبارزه با او مردد نمود، اما آرام آرام و با اشباح روانی فضای عمومی،روش های مبارزه با این گروه هم ارتقا یافت.سه مورد موجب شکست نظامی هر روزه داعش شد.۱-بسته شدن مرزهای ترکیه و اردن و قطع کمک های نظامی و مالی و رویگردانی برخی کشورهای منطقه و جهانی از این گروه ۲-نبود تجهیزات سنگین از قبیل هواپیما و هلی کوپترهای جنگی و موشک های با برد کوتاه و متوسط و همچنین کاهش توان نظامی از قبیل مهمات و نفر در دست این گروه ۳-به وجود آمدن یک اراده سیاسی و نظامی در بین گروه های مختلف برای نبرد رودررو با اینجریان تندروی اسلامی.اما در سوی دیگر ماجرا،موضوعی که قاعدتا با رفتن داعش،حل نمی شود؛مبحث نهادینه شدن بنیادگرایی است.نزدیک به ۳ دهه است که دنیا شاهد ترویج خشونت و ترویج ریشه های رادیکالیسم در منطقه است و با ورود داعش به صحنه این خشم و این عقده مذهبی عمیقتر شده و نطفه نفاق را بیش از پیش پاشیده است.امروز خاورمیانه بر روی خونی می غلتد که فرزندان دیروز و امروز را در برابر کسانی که به حق یا به ناحق خون ریخته اند،متصلب می کند و آن ها را وا می دارد تا برای گرفتن انتقام مصصم باشند.قاعدتا یکی از مظاهر وجود و ترویج خشونت، همین زنده ماندن احساس حقارت ها و احساس نفاق وکینه ها است که با رفتن داعش به نحویی زنده خواهد ماند و احتمالا تغییر کاربری خواهد داد.تنها راهی که تندرویی و حس انتقامرا از بینخواهد برد،آشتی ملی و گفتگوی سیاسی و بازگشت آرامش به جامعه است تا شاید در طول چند دهه،آثار شوم جنگ و جنگ افروزی از بین برود.
نظر شما