افشین غلامی-به گزارش کُردپرس،داستان زندگی ستاره موسیقی کُردی"حسن زیرک"پر از رویدادهای غمانگیزی است که با وصف شورِ در آوازش، اما مملو از غم و درد آوارگی بود.مردم با ترانههایش خاطرهها میساختند ولی او همواره از این شهر به آن شهر و از این کشور به آن کشور به دنبال مفری آرامی بود که آخر سر هم سکنایی نیافت و با غم عظیمی این جهان را ترک گفت.
«نعیم نجفی» یکی از خبرنگاران تلویزیون کُردستان ۲۴ به سراغ یکی از هنرمندان فهیلی میرود تا بخشی از زندگی «حسن زیرک» را در عراق بازگو کند.هنرمند خانقینی «حسن وندی» داستان دستگیری اعجوبه موسیقی کُردی را اینگونه تعریف میکند:در ایام جوانی روزی از بازار خانقین میگذشتم، دیدم مجموعهای زندانی کلپچه شده را بسوی اداره مهاجرت میبرند تا به ایران "سوق" کنند.حسن زیرک را در میان آنها شناختم و به پسر عمهام که همراهم بود نشانش دادم.به دنبال آنها به اداره مهاجرت رفتم تا ببینم موضوع چیست.به اداره رسیدیم "حسام"،همسایهمان را دیدم که مسئول روابط عمومی اداره مهاجرت بود.از او پرسیدم برای حسن زیرک آمادهام.آیا میشود کاری برایش انجام داد؟ «حسام»گفت:کاری نمیشود انجام داد مگر پولی بدهید تا به زندان نرود.یا باید ۵ دینار پرداخت میکرد یا باید ۴۰ روز در زندان میماند تا بعدا به ایران فرستاده میشد.پیش حسن زیرک رفتم و سوال کردم،پول همراهت داری؟ جواب داد تنها یک دینار و نیم در ته جیبم باقی مانده است. خواست پول را به من بدهد که گفتم، نه صبر کن.من یک دینار و نیم داشتم و پسر عمهام هم دینار و نیم همراهش بود؛اما باز هم کفاف نمیکرد.روبروی اداره مهاجرت،خانه یکی از اشخاص کاکهیی و نامدار شهر به نام "طاهر آقا" قرار داشت.پیش خودم فکر کردم بهترین گزینه رفتن پیش طاهر آقا است که اتفاقا دوستتدار هنر هم بود.
طاهر آقا پس از سلام علیک دلیل حضور ما را پرسید که گفتیم حسن زیرک بازداشت شده و به ایران سوق میشود.پرسید چه کاری از دست من برمیآید،که شرح واقعه را برایش بازگو کردم.او رفت از جیب پیراهنش ۵ دینار درآورد و به ما داد و گفت:اگر آزادش کردید بگویید پیش من بیاید.ما رفتیم پول را پرداخت کردیم.تا نامه آزادیاش را نوشتند، کمی طول کشید.
زندگی حسن زیرک پر بود از انسانهایی که هیچگاه درکش نمیکردند. حسن وندی میگوید:پلیسها حسن زیرک را میشناختند و وقتی او را به اداره مهاجرت آوردند از او خواستند برایشان ترانه بخواند که زیرک با ناراحتی میگوید،در این وضع که روح و روانم در فغان است، شما میخواهید برایتان ترانه بخوانم؟! پلیسها بعد از آنکه پول آزادی حسن را پرداخت کردیم،دوباره از حسن درخواست کردند که برایشان بخواند، که زیرک اینبار با لبی خندان ترانه(وهکو قومری سهر بالم شینه) را می خواند، که در واقع یک داستان عاشقانه از زندگی زیرک بود.
هنرمند حسن وندی داستان آشنایی با زیرک را اینگونه توضیح میدهد:من سفرهای متعددی به بغداد داشتم و حسن زیرک هم به دلیل حضور در رادیو بغداد به این شهر رفت و آمد، داشت.ما یک دوست مشترک داشتیم که به خانه او سر میزدیم و زیرک را از آنجا شناختم.
هنرمند خانقینی داستان عاشق شدن زیرک را اینگونه توضیح میدهد:در بغداد دختر کُردی در همان محلهای که خانه دوستمان بود،زندگی میکرد، نام او "قُمری"بود.حسن زیرک به عشق آن دختر ترانه "وهکو قومری سهر بالم شینه،دهچریکینم لهم هاوینه" را برای او ساخت و خواند، اما هیچگاه نتوانست راز عاشقیش را به او در میان بگذارد...
نظر شما