وجود یک مدیریت منطقی در فضای موجود و در میان برخی گروههای «گفتگومحور» رسانهای و برخی کانالهای تلگرامی میتواند تا حدود زیادی از تسری این احساس فزاینده «ستیز» به لایههای میانی و زیرین جامعه جلوگیری نماید.
همچنان که انتظار میرفت این روزها اتمسفر عمومی استان آذربایجانغربی و بالاخص شهرستان یک میلیوننفری ارومیه با سرعت عجیبی در حال قومیتی شدن است چه اینکه منافع عدهای خاص و نشاندار در افزایش شکافهای نژادی و زبانی این دیار بوده و برای تحقق اهداف خویش البته، اینان هیچ حدومرزی را نمیشناسند.
نگاهی گذرا به چند اتفاق اخیر ارومیه و نقش این افراد و رسانههای هوادار و یا در اختیارشان، بهروشنی نشان از به مرحله هشدار رسیدن «احساس خصومت قومی» حداقل و مشخصاً در لایههای رسانهای و خوشبختانه، نه هنوز، در بستر عمومی جامعه دارد. بهعبارتی اکنون مدیریت منطقی فضای موجود در برخی گروههای «گفتگومحور» رسانهای و برخی کانالهای تلگرامی میتواند تا حدود زیادی از تسری این احساس فزاینده «ستیز» به لایههای میانی و زیرین جامعه جلوگیری نماید.
تنوع و تکثر فرهنگی و نژادی، به مصداق متن صریح آیات شریفه «یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثی‏ وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا – حجرات آیه 13» و «و من آیَاتِهِ خَلْقُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافُ أَلْسِنَتِکُمْ وَأَلْوَانِکُمْ- روم آیه 22» سنتی الهی است و البته سنتهای خدایی غیرقابلحذف و کتماناند.
با این وجود اما کم نیستند «دیگرانی» که به هر دلیلی، یا تفسیری دیگر از این مصحف شریف دارند و یا عامداً مصادره به مطلوب کرده و چنین نصوص صریح و مستقیمی را معمولاً بهراحتی انکار مینمایند؛ آنان هرگونه اعتراف به این سنت الهی- قبول تکثر فرهنگی و زبانی- و حتی نص صریح قانون اساسی را انکار نموده و گاهی فراتر از آن، قدم در وادی مواجهه و مبارزه با این سنتهای لایتغیر خداوندی میگذارند و سعی در یکسانسازی دستوری زبانی و انکار و بایکوت سایر نشانههای خداوندی در حوزه فرهنگی دارند.
در سالهای اخیر نمونههای بسیاری ازایندست افراد و جریانات در سپهر سیاسی و اجتماعی کشور، بالاخص در حوزه چندفرهنگی آذربایجانغربی ظهور نموده و متأسفانه بعضاً نیز نفوذ زیادی در برخی محافل رسانهای و غیر رسانهای این خطه داشته و دارند بهطوریکه در برخی موارد با اهرمها و ابزارهایی که در اختیار دارند بهراحتی منتقدان و مخالفان سیاستهای یکسانگرایانه خود را به «مارپیچ سکوت» واداشته و بعضاً مشکلات دیگری را نیز برای این بخت برگشتگان (منتقدان خویش) فراهم میآورند!
اکنونکه نَفَسِ ایام مانده به انتخابات یازدهم مجلس به شماره افتاده، تلاش اینان برای گرفتن ماهی قدرت از آب گلآلود «ستیزهجویی قومیتی» مضاعف شده و در کسوت یک شهروند ایرانی، متأسفانه گاهی چنان بر قامت قانون اساسی که عصاره همین مملکت است خنجر میزنند که هیچ دشمن بیگانهای، تاکنون چنان نتوانسته بکند.
بیشک قومیتی کردن و قومی دیدن همه مناسبات موجود اجتماعی، فرهنگی، سیاسی، اجتماعی، جغرافیایی، تاریخی و اقتصادی سبب واگرایی، انشقاق، جدایی، شکاف و چنددستگی اجتماعی در هر ملتی است؛ از سوی دیگر مهمترین عامل توسعه و رشد همهجانبه نیز «همدلی» و «همگرایی» مردم و منابع انسانی موجود جامعه است، بهعبارتی قومیتی دیدن جامعه به هر دلیلی که باشد مهمترین مانع بر سر راه به رفاه رساندن جامعه و احساس زندگی توأم با امید و نشاط در میان مردم است.
نتیجه اینکه چه آنکس که عامداً یا سهواً در تنور قومیتگرایی میدمد و چه آنانی که قربانی این تبعیض حاصل از برجسته کردن تفاوتهای زبانی و نژادی و قومیاند هر دو مستقیماً متضرر از این نگاه نادرست و غلط به زندگی اجتماعی و حقوق شهروندیاند! بهعبارتی هیچکدام برنده نهایی این بازی دوسر باخت نبوده و نیست!
چراکه که آن نگرش قومیتگرایی که ازقضا مناصب و فرصتهای مدیریتی، کسبوکار، صنعت فرهنگ، سیاست و امثالهم را در قبضه خود دارد همواره با ترس و احساس ناامنی در ابعاد اقتصادی، امنیتی و عمومی روبروست، بهعبارتی در همه حال، در هراس از ازدست دادن این تفوق تحمیلی است و چونان لذتی از زندگی و زیست خود نمیبرد؛ البته دیگرانی که با این وضعیت نیز محروم از فرصتهای برابر در جامعه میشوند، کماکان سرنوشت مشابهی با قومگرایان تمامیتخواه داشته و دائماً در حال تلاش برای احقاق حقوق خود و به تعادل رساندن وضعیت کلی جامعه و فرصتهای موجود در آن برای رسیدن به شاخصههای زندگی عادی هستند؛ این یعنی هر دو سوی وضعیتی که در آن نگاههای قومی و نه قانون و حقوق مشخص شهروندی، تعیینکننده پایگاه اجتماعی افراد است، چندان درنهایت راضی از وضعیت نبوده و نیستند؛ یکی در هراس دائم از ازدست دادن آنچه با حربه قومیتی بهدست آورده و دیگری در تلاش مستمر برای بازپس گرفتن فرصتهایی که حق خود و همکیشانش میداند و اکنون بهدلیل مشخصههای قومی، زبانی و مذهبی خویش، گمان میکند از وی دریغ شده است.
واقعیت آن است که مبارزه با اینگونه تبعیضات و رام کردن اسب سرکش و خطرناک قومیتگرایی، صرفاً افتادن در وادی «قومیتگرایی متقابل» و تشدید جبهههای اتنتیکی دوطرفه نبوده و نیست، چه اینکه، این بدترین شیوه برای مواجهه و مبارزه با تبعیضات ناشی از تفوق نژادی و زبانی و مذهبی در یک جامعه چندهویتی است.
حداقل در 10 سال گذشته برخی از مردم و جریانات در اعتراض به نابرابریهای حاصل از هژمونی قومی تا حدودی مسلط در این استان، درحالیکه بشدت به هرگونه قومیتگرایی طرف برابر تاخته و آن را به چالش اخلاقی، دینی و انسانی کشیدهاند، اما خود نیز برای مواجهه با این پدیده زشت، ناخواسته یا خواسته به همان ورطه استفاده از ابزارهای قومیتی افتاده و از همان حربههای طرف مقابل، سود بردهاند! راهبرد اشتباهی که جز پیچیده کردن اوضاع این منطقه هیچ دستاورد مثبت دیگری تاکنون نداشته است!
اصولاً نمیتوان به ابزار یا روشی نقد جدی داشت و «خود» بر همان منوال عمل نمود، امروزه مهمترین عاملی که میتواند هیولای هفتسر نژادپرستی و قومیتگرایی را در این سامان مهار نماید، در نغلطیدن فعالان اجتماعی به همین «واکنش احساسی قومی» در این حوزه و تلاشی منطقی و عقلائی برای تضعیف نقش رهبران و نخبگان قومیتگرا و «رسانههای در اختیارشان» در استان با استفاده از راهبردهای کارآ و قابلقبول مبتنی بر «منطق بجای احساس»، «دیگرپذیری انسانی» و «ترجیح شایستگان بر همکیشان» است.
بدیهی است برای هر تغییر باید از «خود» شروع کرد، لازم است که از خود گذشت، ضروری است از تفکرات احساسی و کهنه موجود در «خودآگاه» و «ناخودآگاه» خویش دل کند، اگر میخواهیم این مردم در این سامان احساس خوشبختی داشته باشند، باید بتوانیم باور درونی و نگرشمان را درباره سایر اقوام و مذاهب موجود در استان «انسانیتر» کنیم. هرگاه توانستیم خود را از این عُلقه و وابستگیهای قومی برهانیم ما اولین گام درست را برای مبارزه با نژادپرستی برداشتهایم.
تحلیل نتایج انتخابات در حوزههای مختلف استان آذربایجانغربی نشان میدهد که کسانی که بتوانند خود را از وابستگیهای محدود قومیتی برهانند چگونه میتوانند سرنوشت هر انتخاباتی را مشخص نمایند، مهم آن است که نوع نگاه آنان به نماینده مجلس، صرفاً قومیتی و مبتنی بر «همنژادی» نباشد، همان وضعیت نادرستی که غالب منتقدان وضعیت موجود قومی استان، خود همواره از آن نالان و گریزانند؛ نمیتوان از مردم مقابل خواست که قومیتی رأی ندهند و خود دنبال گزینههای قومی خویش بود، اینجاست که باید از خود شروع کرد، اینجاست که میتوان باقدرت «رأی پاک» یعنی رأیی مبتنی بر شایستگی و عقلانیت، بسیاری از نخبگان قومیتگرای عامل اختلاف و دشمنی را به زیر کشید و بجایش شایستگانی را که دارای ویژگیهایی چون «انسانیت» و «دلسوزی»، «وطندوستی» و «معتقد به وحدت عملی» هستند بر کرسی وکالت و صدارت گمارد، مهم نیست آنها چه قوم و مذهبیاند، مهم آن است که جامعه به عقلانیت برگردد، مهم آن است که با رأی «من» و «تو»، یک تُرک، یک فارس و یا یک کُرد نهفقط بهخاطر همزبانی و همنژادی، بلکه بهدلیل توانمندی، انسانیت و دلسوزی به جایگاه تصمیمگیری و قانونگزاری برای «ما» برسد.
شاید یافتن گزینههایی با این خصلتها در نگاه اول صعب و دشوار باشد اما حداقل میتوان با همین نگاه، راه را بر عوامفریبان و قومگراهای افراطی بست و فضا را برای تصدی کرسیهای تصمیمگیری و اجرایی توسط افراد میانهرو و معتدل، فراهم نمود.
با حسابی سرانگشتی به همه شهرهای دو قومیتی استان میتوان بهراحتی پی برد که اگر اقلیتی ولو 20 یا 30 درصدی اما فارغ از نگاههای قومیتی در این حوزهها با رویکردی منطقی و مبتنی بر کارایی و توانمندیِ کاندیداها، در پای صندوقهای رأی حاضر شوند دیگر هیچ قومیتگرایی، با سواری بر موج احساسات مردم نخواهد توانست قدرت را قبضه نموده و برای حفظ جایگاه خود، دائماً بر آتش فتنه قومی بدمد.
اگر 20 یا 30 درصد مجموع آرای مأخوذه هر شهرستان را بر کاندیداهای غیر قومیتگرا بیافزایید متوجه خواهید شد که چقدر نتایج و چیدمان قدرت در استان قابلتغییر است، فقط کافی است مردم به آن درجه از بلوغ سیاسی و اجتماعی برسند که ممیزههایی چون زبان و نژاد و مذهب، تنها معیار انتخاب آنها نبوده بلکه انسانیت، توانمندی، دلسوزی واقعی، تجربه و میهندوستی شاخصی برای انتخاب آنان در این سامان باشد.
هرگاه ما بهعنوان منتقدان وضعیت قومیتزده قدرت در استان توانستیم با فارغِ بال و آرامش درونی، به فردی توانمند اما «غیر همزبان» رأی دهیم آنگاه دوران آغاز تغییرات واقعی و مثبت در این خطه فرارسیده و البته نباید عدم همراهی اولیه دیگران، ما را از پیمودن این راه بازدارد وگرنه این چرخه معیوب قومگرایی تا ابد آفت آرامش و احساس امنیت و رفاه همه ساکنان این استان شده و هیچ راه برونرفت دیگری برای آن متصور نخواهیم بود. فراموش نکنیم ما منتقد وضع موجودیم و برای تغییر باید هزینه دهیم؛ نخستین هزینه نیز گذشتن از وابستگیها و علقههای عشیرهای و قومی و نژادی در استان است.
روی سخن با همه نخبگان رسانهای و فعالان فرهنگی، اجتماعی و سیاسی استان است؛ اگر خود را دلسوز مردم میدانید و در این مسیر «صادق» هستید، اگر دل در گرو توسعه و پیشرفت این استان دارید؛ خود را از قیدوبند تنگنظریهای قومی رها کنید که تنها راه برونرفت از افزایش ستیز قومی در این استان و بازگشت به جامعه مدنی سعادتمند، همین برگشت به مسیر عقلانیت، مدارا، دیگرپذیری و دوری از انتخابهای طایفهای و قومی است.
نظر شما