کرد و ترک یا کورد و تورک/صلاح‌الدین خدیو

سرویس آذربایجان غربی- تبدیل «کرد و ترک» به «کورد و تورک» دلالتی نداشت جز آغاز عصری جدید و پیروزی سیاست هویت بر آرمان های قدیمی برابری و آزادی که اینک فرعی و ثانویه محسوب می شدند.

پیراسیاست دانشی است که به حواشی سیاست و تغییرات و دگرگونی های پدید آمده در طول زمان در مرزهای امر سیاسی به معنای متعارف آن می پردازد. بررسی تحول مفاهیم یکی از سرفصل ها و مدخل های آن برای کنکاش در این وادی است. سیر تطوری که در گذر زمان در معنا و دلالت های یک مفهوم رخ می دهد، عموما بیانگر دگرگونی های فکری و جامعه شناختی عمیقی است که بعضا دو عصر متفاوت را از هم جدا می سازد. توجه داشته باشید که این تحول مفاهیم، همان فیلولوژی کلاسیک و فقه اللغه نیست که به پیشینه واژگان در درون زبان می پردازد.

این مقدمه را گفتم تا به تبیین اصرار برخی برای نگارش واژگان کرد و ترک به صورت کورد و تورک بپردازم. تا جایی که بنده مطلع هستم هیچ استدلال زبان شناختی معتبری پشت این بی هنجاری نوشتاری وجود ندارد. اما خالی از دلالت های جامعه شناختی و فرهنگی نیست که اتفاقا سرگذشتی قابل ذکر دارد.

پیشینه کار البته به کمتر از بیست سال قبل باز می گردد، یعنی زمانی که ناسیونالیسم بیش از هر زمانی با سیاست هویت و تفاسیر انحصاری از آن پیوند خورد. ناسیونالیسم البته خود ایده ای هویت خواه است اما در دوران جهانی شدن آن در فردای پس ازجنگ جهانی اول عمدتا از رهگذر وحدت با آرمانهای و ایده های فراگیرتر از خود، تعدیل و تلطیف شده است.

سیاست هویت مشخصه جهان پس از جنگ سرد است. در بیشتر سالهای قرن 20 چپ ها از سیاست های مبتنی بر برابری و راست ها از آزادی دفاع می کردند. با شکست آرمان برابری در قالب اردوگاه سوسیالیسم واقعا موجود، این تقسیم بندی بهم ریخت و هویت به تدریج به فصل ممیزه منازعات سیاسی تبدیل شد.

برخی تحلیلگران ظهور سیاستمداران راست پوپولیست در آمریکا، روسیه، بریتانیا و تعدادی دیگر از کشورهای دیگر پس از پایان عصر یکه تازی دمکراسی را نتیجه این تحولات می دانند. در ایران هم به طور مثال، بخشی از چپهای پشیمان به ناسیونالیست های دو آتشه تبدیل شدند و برخی هم در مقام سخنگوی گروههای در حاشیه اجتماع که در برابر هویت مسلط مجالی برای ابراز وجود نداشتند، به میدان آمدند. در واقع تبدیل کرد و ترک به کورد و تورک دلالتی نداشت جز آغاز عصری جدید و پیروزی سیاست هویت بر آرمانهای قدیمی برابری و آزادی که اینک فرعی و ثانویه محسوب می شدند.

اگر کمی به عقب باز گردیم متوجه یک تطور معنایی دیگر در این حوزه خواهیم شد که برای ایضاح این منظور ضروری است. تا قبل از فروپاشی شوروی واژه "خلق"، اصطلاح محبوب احزاب و گروه های چپ برای توصیف پیکره انسانی ملت ایران و تنوع و دسته بندیهای آن بود: خلق ایران، خلق کرد، خلق آذربایجان، خلق عرب و … وجود واژه خلق در یک گفتار یا نوشتار کافی بود تا به سر درون گوینده یا نویسنده آن پی برد و پرده از منویات مارکسیستی وی برداشت.

با آغاز دهه هفتاد شمسی به سرعت این واژه از ادبیات سیاسی حذف شد و ملت جای آن را گرفت. اکنون اگر بکار هم می رود، عمدتا در مقام تمثیل و مثلا به صورت دوگانه خدا و خلق است. جالب اینجاست خود این واژه نیز که از دهه چهل در ایران باب شد و با اتصاف دو سازمان چریکی مسلح به آن، جلوه ای مقدس یافت، هیچ پیشینه معتبری در آثار کلاسیک مارکسیسم نداشت و بیشتر محصول تکاپوهای نظری دهه شصت میلادی است که می کوشید مارکسیسم، را جهان سومی کند و ناسیونالیسم ضداستعماری در حال جوشش را با اندیشه انقلابی مجهز سازد.

می توان حدس زد اگر در سال 1320 واژه خلق، خلق شده بود، حزب توده که هم نمی خواست مرام کمونیستی اش را برملا کند و هم به جهت مرزبندی با جریانات ملی و فاشیستی در تنگنای کلمات به سر می برد، در استفاده از آن بجای واژه مهجور "توده" درنگ نمی کرد.

بر اساس یک نظریه بنیادین که در دهه چهل قوام اساسی یافت، خلق یک کمپلکس طبقاتی محصول اتحاد پرولتاریا و خرده بورژوازی و بورژوازی ملی بود که وظیفه داشت نقائص اندیشه چپ را در میدان عمل جبران کند. بعنوان مثال خلق کرد، برای یک سازمان ناسیونالیست چپگرای کرد در یک لحظه واحد، دو ترجمان مختلف و ظاهرا متحد داشت: هم پرولتاریای کرد بود ـ که البته چون ضعیف و نوپا بود، لاجرم با طبقات دیگر که مستعد انقلاب بودند موقتا متحد شده بود ـ و هم ملت کرد که در هیات خلقی انقلابی رفته و در زنجیره ای هم ارز متحد خلق آذری، فارس، عرب، ترکمن و ..علیه ارتجاع و امپریالیسم آمریکا شده بود. در واقع خلق هم کارکرد ملت را داشت و هم پرولتاریا و این دو در فضای گفتمانی مارکسیسم جهان سومی، دو روی یک سکه بودند.

همانگونه که گفته شد، با افول چپ، این ترجیحات هم از میان رفت و واژه خلق کارکردهایش را از دست داد و به طاق نسیان نهاده شد و کرد هم به کورد تبدیل گشت. "ما نه چپیم، نه راست، عصر امپریالیسم هم تمام شده، دنبال آزادی ملتهای دیگر هم نیستیم، فقط "کوردیم"! این تغییر رویکرد بدلیل فقدان سوابق و سنن سیاسی معتبر در زبان ملی گرایان آذربایجانی با گفتاری خصمانه و راست گرایانه تر بیان شد.

همانگونه که گفته شد پیشتر مارکسیستها با کاربست اصطلاح خلق به صورت صوری یا ظاهری بر این دشواره فائق آمده بودند. در حوزه علوم انسانی که با مفاهیم قطعی سر و کار نداریم، توافق در اینگونه موارد دشوار است. وقتی که پای سیاست هویت در کار باشد، کار از این هم سخت تر می شود. مفروض چپ ها این بود که رهایی یک خلق در مبارزه ضدامپریالیستی به صورت زنجیروار به آزادی سایر خلق ها منجر می شود، چون اولا همه آنها در قالب مبارزه طبقاتی جهانی با هم متحدند و دوما تضادهای فرعی را به نفع تضاد اصلی که مبارزه با امپریالیسم آمریکا است، به کنار نهاده اند. وقایع شوروی و یوگسلاوی سابق فانتزی و توهم بودن این مدعیات را برملا کرد، اما دستکم نمی توان منکر نقش "سرخوشی موقت" آن و مخملی کردن ترمینولوژی ناسیونالیستی اش در کاهش تعارضات شد.

در عصر عریان شدن هویت ها، یافتن سپری محافظ که ضربه ها را اندکی تعدیل کند، غنیمت است. ظاهرا برای هیچ ضربه گیر معتبر لیبرال، چپ یا دینی که پیوندهایی فراتر از هویت های خاص کنونی بر سازد، رمق چندانی نمانده است. بیست سال قبل اگر از واژه آذری استفاده می شد، مطمئنا خیلی کمتر از امروز این اعتراض را بر می انگیخت که آذری ناظر به منطقه ای جغرافیایی است نه قومیتی خاص و اگر ریگی به کفش ندارید باید واژه ترک را بکار ببرید! این یک نمونه دیگر در حوزه تحول مفاهیم است!

صد سال قبل دولت ناسیونالیست ترکیه جهد بلیغ به خرج داد تا واژه ترک را که تا آن زمان نامی معتبر نبود، به اصطلاحی افتخار آفرین تبدیل کند و هم کشور را بنام آن کند و هم کاری نماید ملت به آن افتخار کند.

بیست سال دیگر در ایران باز خلایق خود را آذری می خوانند یا ترک، بستگی به تحولات و پیشامدهای بسیاری خواهد داشت. اگر ایران آباد، آزاد، توسعه یافته و مردمسالار باشد، طبعا واژه ها هم بری از این گلستان خواهند برد و بار معنایی جداگانه و شانی متفاوت خواهند داشت.

نمی توان سیاست هویت را تماما حدیث تباهی و انحطاط دانست، مشروط به این که تفسیر آن به گونه ای باشد که در تعارض با ارزش های والاتری چون آزادی، برابری، حقوق بشر و کرامت ذاتی انسان قرار نگیرد. زبان باید آئینه حقیقت و مفسر آزادی باشد. زندانی کردن آن در قفس ایدئولوژی و عصبیت، ناقص این ایده است.

کد خبر 147104

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha