روزهای دهه سوم شهریور بهسرعت در حال گذرند، تنها ۱۰ روز به مهر، موسم بازگشایی مدارس باقی است. اول مهر برای هر آنکس که روزی مدرسه رفته باشد، تاریخ مهمی است، موسم شکفتن لبخندها، لحظه به آغوش کشیدن همکلاسی، زمان گشودن دروازههای امید، موعد دوباره در جمع بودن، از خانه بریدن و دل در گرو کلاس و معلم و مدرسه باختن.
در کنار همه این زیباییها اما اول مهر برای بسیاری نیز چون کابوسی ترسافزا، هر لحظه روح و روانشان را میآزارد، بر درونشان فشار میآورد و چه بسیار لحظاتی که در خلوت خود، اشک از چشمان پدران و مادران نیازمند این سرزمین جاری میسازد.
چه اینکه هیچ غمی، هیچ رنجی و هیچ دردی سختتر از شرمندگی در برابر چشمان منتظر و دستان نیازمند فرزندان و کودکانمان نیست.
آنگاه که هر روز بهیادت میآورند اول مهر نزدیک است، وقتی برایت با آب و تاب تعریف میکنند که دختران و پسران همسایه، امروز و دیروز و پریروز چه کیفها و کفشها و دفترها و مداد رنگیهایی خریده اند! و تو درونت آتش میگیرد چه اینکه میدانی آهی در بساط نداری و همه توانت شاید آوردن نانی به سفره خانواده باشد و نه بیش از آن.
سخن کوتاه میکنم، این روزها زندگی خیلی سختتر از قبل شده، بسیارند دانش آموزانی که برغم شوق و استعداد و علاقه، اما در عالم محرومیت و نداری، شاید شانسی برای داشتن کیف و کفش و لوازم التحریر و یا حتی رفتن به مدرسه نداشته باشند درحالیکه از حقوق اولیه و بدیهی هر کودکی، ایجاد امکان تحصیل رایگان وی در مدرسه است و این حق صرفا متوجه دولت نبوده بلکه وظیفه انسانی و وجدانی تک تک اعضای جامعه است که در حد وسع خویش این امکان را برای تک تک فرزندان خویش فراهم نمایند.
ای کاش این روزها، در کنار تهیه لوازم برای فرزندانمان، نیم نگاهی هم به کودکان و دانشآموزانی داشته باشیم که به هر دلیلی، بزرگانشان ناتوان از تهیه وسایلشان برای اول مهر هستند و بهیاد آوریم که چه سخت است درهم شکستن غرور نوجوانی که با کفشهای پاره و یا کیف پینه بسته در اول مهر در میان همکلاسی هایش حاضر میشود.
صدای احساس نیاز این سرمایههای فردای ما، گرچه بلند نیست اما آهشان در میان همسالانشان جانسوز و مظلومانه است و کدام وجدان بیدار و روح آزادهای است که این آه را بشنود و گوشها و چشمانش را بر آن ببندد؟
به یاری دانشآموزان محروم بشتابیم که اکنون انسانیت ما گره خورده با این مسئولیت انسانی و اجتماعی و اخلاقی است.
نظر شما