به گزارش خبرگزاری کردپرس، سوار بر خودرو شده و مقصد اول خود را انتخاب کردیم؛ یکی از روستاهای چسبیده به بیخ گوش شهر ایلام که بعد از گذشت دقایقی به مقصد رسیدیم .
جلوی درب اولین خانه هدف توقف کردیم. خبری از آیفون و زنگ نبود. یکی از همراهان تکه سنگی برداشت و به آرامی در زد. در کسری از ثانیه مردی حدود 35 ساله با چهره شکسته و تنی نحیف و با زیر چشمانی گود افتاده که حکایت ها به همراه داشت، به پیشواز آمد .
وارد خانه شدیم که از حیاطش گرفته تا دیوارها و سقف آن روایت گری صامت بود، خانه دارای دو اتاق کوچک بود که در یکی از اتاق ها مادری حضورداشت با چهره چروک افتاده، دستانی لرزان، کمری خم شده و پاهایی که دیگر استوار نبودند تا مانند جوانی اش به پیشواز مهمان ها بیاید .اما به سختی و کشان کشان خود را به درب اتاق رساند. با صدای لرزان و تکلمی ضعیف از حضور ما در خانه ی غمش تشکر کرد و خوشآمد گفت. پیرزن در ویرانه سرایی نمور ساکن بود با دیوارهایی که فقر آنها را تیره ساخته و سقف اش دیگر تاب و تحمل تازیانه های باران را نداشت. کل زندگی اش چند متر موکت، یک اجاق گاز دو شعله ی زمینی قدیمی و یخچالی که از عمر مفیدش مدت ها گذشته بود.
از اینها که بگذریم اما پیرزن گله ها داشت از نداری هایش، از غم هایش، از فراموش شدن و از وعده های پوچ مسئولین و دستگاهای حمایتی که در اوایل سال جاری در سرکشی از او با قول تعمیر منزل اش، مدت هاست او را با چشم انتظاری، رها کرده اند .
از فقر که بگذریم به اعتیاد می رسیم؛ اعتیادی که ستون های زندگی مشترک پسر و پیرزن را از بیخ ویران کرده بود. نتیجه زندگی مشترکشان پسرک 10 ساله ایست که به دست همسر سابق مرد سپرده شده بود که پس از طلاق و جدا شدن از همسرش که ریشه جدایی آنها در اعتیاد بود، غمی شده افزون بر غم های مادر رنجورش .
سر ظهر بود که منزل پیرزن را ترک کردیم تا نزد خانواده دیگری برویم که پدر خانواده مدت ها قبل همسر و دو فرزند خود را ترک و آنها را تنها گذاشته و از آن پس بار زندگی بر دوش فرزند 10 ساله خانواده افتاده بود. پسربچه ای که در فقدان پدر، در مغازه ای مشغول به کار شده تا بتواند خرجی زندگی خود، مادر و خواهر کوچکش را تامین کند .
جای تاسف داشت که فقر و نداری، وجود مشکلات و عدم حمایت درست نهاد های حمایتی، مادر این خانواده را در دام اعتیاد گرفتار کرده بود که خوشبختانه مددکاران و خیرین با یاری رسانی به این مادر توانسته بودند سایه شوم اعتیاد را از سر وی و دو فرزندش دور نمایند.
در ادامه با ترک منزل این خانوده سرکشی متفاوت تری رقم خورد. یکی از همراهان با شخص مورد نظر تماس گرفت که به ایشان معرفی شده بود تا آدرس دقیق سکونتش را به ما بگوید. مخاطب ما دختری جوان بود که در اوایل برخورد اجازه ورود ما را به خانه نداد. با خشم حرف می زد و درد در کلامش مستتر و بغض گلویش را فشرده بود. حرف که می زد اشک هایش ناخوداگاه سرازیر می شد و دستانش می لرزید اما به یک باره و در کسری از ثانیه بر خود مسلط شد و دردهای پنهان شده در پشت نجابتش را بر روی دایره انداخت .
زمانی با او گذشت تا اعتماد کرده وزبان به گلایه بگشاید. از نهادهایی که بارها به سراغ او رفته بودند ولی حرفهایشان در حد وعده باقی مانده بود، اشک ریخت و به دستان خیرین گمنام و به روح سخاوت بندگان ناب خدا امید بست و به ما اجازه ورود به خانه پدرش را داد.
نامش نگار بود، ۳۲ ساله با کودکی خردسال، همسری از کارافتاده و سرگردان و آواره در دیگر استان ها و با پدری که دچار بیماری اعصاب و روان است. مادری نحیف و رنجور و برادری که از هر دو پا دچار آسیب شده و زمین گیر بود که از شرم وضعیت گرفتار شده در آن و بی اعتمادی به نهادهای حمایتی، پتو به سر کشیده و حاضر به گفتگو نشد.
اما برادر دیگر دیو اعتیاد زندگیش را درگیر کرده و زن و زندگی را از کفش ربوده بود. به دنبال آن روزی در پی تاثیرات مواد و مشکلات روانی و روان پریشانی تاب بازیگوشی های امیر حسین خواهر زاده 5 ساله اش را نیاورده بود - پسر نگار را می گویم - با کتک زدن این طفل و وارد نمودن ضربه به کمرش، مهره هایش جابجا شده بودند .امیر حسین دیگر توانایی بازی با هم سن و سالهایش را نداشت، گوشه نشین شده و به سختی از جای خود بلند می شد، با نشستن کمرش تیر می کشد و درد در خانه پر از رنج پدربزرگش، همواره او را همراهی می کرد. امیر حسین در حالی چشم انتظار تامین مخارج درمانش مانده است که مادرش تا پاسی از شب در منزل مردم فرش می شوید تا لقمه ای نان برای ادامه زندگی پر از غمشان تامین کند .
از اقدامات دولت برای حل مشکلاتش از نگار پرسیدیم که جواب داد: در بهزیستی پرونده دارم و مدارک از کار افتادگی همسرم را تحویل داده ام. به بازدید خانه ام هم آمده اند و وضعیت اسفبار فرزندانم و زندگی ۱۲ نفره مان را در زیر یک سقف دیده اند. عکس و مستندات جمع آوری کرده و در نهایت گفته اند: هزار نفر قبل از تو در نوبت هستند، تا کسی نمیرد نوبت به تو نمی رسد! با بغض گفت: آیا باید دعا کنم کسی بمیرد تا ماهیانه بهزیستی به من تعلق بگیرد؟
باور کنید نسخه تکراری نهادهای حمایتی برای جدا کردن اعضای خانواده از همدیگر پاسخگو نیست. زیرا نداشتن یک مامن امن آنها را به این روز انداخته ، نمی خواهیم فرزند را به پرورشگاه بسپارند و مادر را به بخش روانی.
ولی درد را از هر طرف بخوانی درد است واژه ها قادر به توصیف درد نیستند. بغض پر اشک زنان سرزمینم در قاب جملات تفسیر نمی شوند و این دردها واکاوی می خواهند. نگار 32 ساله گفت: بخاطر رهایی از فشار خانواده و جامعه اقدام به خودکشی کرده ام ولی موفق نشده ام و مرا متاسفانه نجات دادند ولی کماکان به عنوان یک راه حل نهایی به آن می اندیشم.
مکان را ترک کردیم و کودک را با قیافه ای مظلوم و ترسی نقش بسته در چهره اش جا گذاشتیم و جای تمام مسئولین عذاب وجدان و حس مسئولیت در برابر شهروندانمان را به جان خریدیم .
اما در سرکشی از این خانواده ها متوجه یک نکته شدم، نکته عذاب آور و تلخ و آن این بود که این سه خانواده دو نقطه ی مشترک داشتند، یکی فقر و دیگری اعتیاد. باید گفت افراد فقیر و بیکار در اکثر کشورها معمولاً معتادان هستند و یا به سمت اعتیاد میروند و این نشاندهنده رابطه مستقیم بین فقر و بیکاری با اعتیاد است. بیکاری و فرار از مشکلات زندگی و عدم توانایی افراد از روبرو شدن با مسائل اجتماعی و تأمین مالی موجب میشود که خیلی از افراد مواد مخدر را پناهگاهی برای فرار از فکر و دغدغههای خود تلقی کرده و به آن پناه ببرد.
همواره بیکاران فقیر و دارای وضع مالی بد، برای به دست آوردن کار و رفع نیازهای مالی خودشان به مواد مخدر نزدیک میشوند و باید دانست که فقرنقش ويژه اي در آسيب هاي اجتماعي ايفا مي کند .
در پایان باید ذکر کرد آنچه در بازدید های میدانی مشهود است صرفنظراز تلاش ها و خدمات گسترده نهاد های حمایتی همچون بهزیستی و کمیته امداد در جامعه، ولی باید گفت توجه جدی این نهاد ها و دیگر دستگاه های مربوطه به مسائل و مشکلات رفاهی و اجتماعی به صورت ریشه ای تا مرتفع شدن آنها باید ادامه داشته باشد.
*روزنامه نگار ایلامی
نظر شما