به گزارش کُرد پرس به نقل از وب سایت جوایز «گلدن گلوب»، نرگس آبیار با بیان اینکه شکی ندارد که جهان به فیلمسازان زن با استعداد بیشتری نیاز دارد، میگوید در واقع، «نیاز شدیدی» به آنها وجود دارد.
نرگس آبیار در مورد تأثیر زنان بر جهان اطراف خود گفت: زنان همیشه آموختهاند، خود را با جهان پیرامون خود وفق دهند؛ در واقع آن مادرانگی که در زنان است و به دنبال صلح و آرامش است و همچنین به دنبال تطبیق خود با جهان پیرامون است. به شخصه اعتقاد دارم اگر زنان، زمام امور دنیا در مدیریتهای کلان سیاسی و اجتماعی را به دست گیرند؛ جهان بیشتر روی صلح و آشتی را میبیند. در بعضی مناطق ایران که خشونت بیشتر رواج داشت، برای مدتی فرمانداران و شهرداران زن را به کار گرفتند و تجربه، نشان داد به نحو چشمگیری از خشونت در آن مناطق کاسته شد.
به شخصه اعتقاد دارم، در تمام دنیا و طی سالیان دراز، در حق زنان بیعدالتی صورت گرفته است و این موضوع را میتوان از تعداد نابرابر زنان در اخذ مدیریت کلان سیاسی و اجتماعی دریافت. این مردان بودهاند که همیشه، همه پستهای مدیریتی را اشغال کردهاند و در عرصههای اقتصادی و فرهنگی نیز دست زنان را اغلب از موضوع کوتاه کردهاند. اگر چه من شاهد این نابرابری در جهان هستم و نمیتوانم آن را انکار کنم. در کشور من هم به دلیل زیرساخت سنتی و فرهنگی که در آن وجود دارد؛ این نابرابری بین زن و مرد وجود دارد. زنان اغلب برای اثبات خود و جلب توجه و اعتماد دیگران چندین برابر یک مرد باید تلاش کنند و دست آخر ممکن است ناکام بمانند. فیلم آخر من «ابلق» به این موضوع اشاره دارد.
سینما نیاز به نگاه زنانه دارد
این کارگردان سینما در مورد اهمیت روایت داستانهای زنانه گفت: روایت داستان زنان برای من مهم است؛ چون زن هستم و شناخت بیشتری از زنان دارم و تبعات زن بودن در جامعه مردسالار را تحمل کردهام. به ویژه اعتقاد دارم، سینما به شدت احتیاج به نگاه و زاویه دید زنانه دارد. فیلمهای فراوانی در دنیا در مورد زنان توسط کارگردانان مرد ساخته شده است.
اما آنها نگاهی مردانه به موضوع زن و یا هر موضوع دیگر در دنیا دارند. سینما نیاز به نگاه زنانه دارد، حتی در مردانهترین موضوعات مثل جنگ (اگرچه به این خطکشی و مرزبندی جنسیتی اعتقاد ندارم)، اما در زاویه دید زنانه به موضوعات و داستانها، نرمش و آرامش و صلح و جزئیات بیشتری وجود دارد.
زنان فیلمساز باید ده برابر یک مرد تلاش کنند
آبیار در مورد توجه و حمایت از فیلمسازان زن در ایران و دیگر کشورها گفت: در سالهای اخیر، در فستیوالها و مراکز سرمایهگذاری فیلمها؛ به نظر میرسد توجه بیشتری به فیلمسازان زن شده است. در کشور من هم تعداد بیشتری از فیلمسازان زن نسبت به گذشته مشغول ساخت و فعالیت هستند.
اگرچه هنوز بیاعتمادی به زنان در فیلمسازی وجود دارد و زنان فیلمساز، باید گاه ده برابر یک مرد تلاش کنند تا توانمندی خود را در حرفهشان به دیگران اثبات کنند.
اعتماد بیشتری بین من، عوامل فیلم، سرمایهگذاران و مردم بوده است
وی درباره چالشهای اصلیاش به عنوان یک فیلمساز زن گفت: بیشتر، مشکل آن است که یک زن به عنوان فیلمساز، باید روند فرسایندهای را طی کند تا دیگران را متقاعد به پذیرفتن نظراتش کند.
البته من در فیلمهای اخیرم این مشکل را کمتر داشتهام و اعتماد بیشتری بین من و عوامل فیلم و سرمایهگذاران و مردم بوده است. من به مسیرم در فیلمسازی با تمام فراز و نشیب و مشکلات آن کماکان ادامه میدهم، امیدوارم از نظر اخلاقیات درونی آن قدر قوی باشم تا بتوانم فیلمهایی تأثیرگذار بسازم.
سالهاست که جهان، از افراطگرایی دینی رنج میبرد
این فیلمساز ایرانی در مورد انتخاب داستان «شبی که ماه کامل شد» و نوشتن فیلمنامه این اثر سینمایی گفت: سالهاست که جهان، از افراطگرایی دینی رنج میبرد. جنگهای زیادی اتفاق افتاده است و رادیکالیسم دینی در هر شکل آن، مسبب ظلم به انسانها و رنج آنها شده است. در خاورمیانه، مدتهاست که مردم از افراطگرایی دینی لطمه میخورند. به نظرم موضوع مهمی است و من میخواستم فیلمی در مورد آن بسازم.
در واقع برایم مهم بود که نشان دهم که چه طور تفکرات دینی افراطی میتوانند تنها دارایی انسان یعنی عشق را نابود کنند و چگونه یک مرد عاشق خانواده، تبدیل به یک ماشین کشتار میشود. میخواستم نشان دهم که چه طور افراطگرایی دینی باعث به وجودآمدن باورها و توهمات نابودگر در انسان میشود. از آنجا که ماجرای فیلم، در کشور خودم اتفاق افتاده بود، به نظرم تماشاگر، بهتر میتوانست با آن ارتباط برقرار کند. مهمترین شخصیتهای این داستان، زنان هستند و این موضوع به من کمک میکرد تا با شناخت و تسلط بیشتری فیلم را بسازم.
ارتباط و آشنایی از نزدیک با گروههای جهادی نداشتم
وی درباره مراحل تحقیق و نگارش فیلمنامه «شبی که ماه کامل شد» اظهار داشت: ارتباط و آشنایی از نزدیک با گروههای جهادی نداشتم. به مدت نه ماه، تحقیق کردم. کتابهای فراوانی خواندم. فیلمهای مستند زیادی در مورد آنان دیدم. به منطقهای که ماجرا در آن اتفاق افتاده بود، بارها سفر کردم و تحقیقات میدانی زیادی داشتم. به پاکستان سفر کردم، چون گروه جندالله اغلب در خاک پاکستان فعالیت میکرد.
زندگی عبدالحمید و فائزه عاشقانه شروع میشود
نرگس آبیار در مورد آغاز فیلم سینمایی «شبی که ماه کامل شد» با سکانس جذاب و عاشقانه دلدادگی عبدالحمید (هوتن شکیبا) به فائزه (الناز شاکردوست) گفت: آشنایی فائزه و عبدالحمید همین طور است که در فیلم، اتفاق میافتد. آنها روبهروی مغازه عبدالحمید همدیگر را در یک دعوا، برای اولین بار میبینند و به یکدیگر علاقهمند میشوند. یک سال بعد، عبدالحمید به خواستگاری فائزه میرود. زندگی آنها عاشقانه شروع میشود.
عبدالحمید کم کم تحت تأثیر قدرت و کاریزمای عبدالمالک قرار میگیرد
وی در مورد فریب خوردن عبدالحمید از گروههای افراطی گفت: عبدالحمید از ابتدا عقاید متفاوتی با برادر خود عبدالمالک دارد. عبدالحمید سختگیری دینی برادرش را ندارد. او درگیر عشق دختری شده است و با او ازدواج میکند. در حالیکه عبدالمالک برادرش، کاملا با او مخالف است. عبدالحمید، مایل است در آرامش زندگی کند.
او به دنبال صلح در خانواده است و با کارهای برادرش مخالف است؛ اما وقتی برای مهاجرت به پاکستان میرود، کم کم تحت تأثیر قدرت و کاریزمای او قرار میگیرد. خانهای بزرگ در اختیارش قرار میگیرد و برادرش به او قول میدهد که برای مهاجرت به او کمک کند. عبدالحمید میبیند که برادرش طرفدارانی دارد و امکانات و ثروت زیادی در اختیار دارد. قدرت عبدالمالک او را تحت تأثیر قرار میدهد. کم کم در عملیاتها، با او همکاری میکند. وقتی افراد خود را در این عملیات از دست میدهند، تحریک میشود که انتقام بگیرد. وقتی برادر کوچکش در یک عملیات کشته میشود، او بیشتر تحتتأثیر قرار میگیرد.
او تحت تأثیر کاریزمای عبدالمالک قرار میگیرد؛ در نهایت، وقتی مقام جانشینی عبدالمالک به او داده میشود، خود را در قبال اهداف گروه جهادی مسئول میداند. اتفاقی که در گروههای جهادی میافتد؛ این است که اغلب افرادی که در ارتباطاند؛ به تدریج تحت تأثیر سخنان و کردار رهبر گروه قرار گرفته و به اصطلاح، شستوشوی مغزی میشوند.
غمناز سعی میکند مانع کشته شدن عروسش شود
این کارگردان سینما درباره پرداختن به داستان غمناز (فرشته صدرعرفایی) و دیگر زنان فیلم سینمایی «شبی که ماه کامل شد» که قربانی تروریسم شدهاند، تأکید کرد: من میتوانستم داستانم را کاملا به گروه جندالله اختصاص دهم و داستان را از زاویه نگاه عبدالمالک یا عبدالحمید روایت کنم؛ اما این موضوع، برای من جذاب نبود و هیچ تازگی در آن وجود نداشت. برای من مهم بود که به داخل خانواده عبدالحمید بروم و داستان را از زاویه دید سه زن (فائزه، غمناز و عصمت) ببینم.
اولی (فائزه) زنیست که در برابر تروریسم مقاومت میکند و تبعات آن را میپذیرد. او کسی است که به خاطر فرزندانش در پاکستان باقی میماند و جانش را به خطر میاندازد. دومین زن (غمناز) زنیست با وجود آن که در فضای سنتی و دینی زندگی کرده و بالیده است، میداند که پسرانش تروریست هستند و راه ویرانگری را در پیش گرفتهاند. کاری از دستش ساخته نیست؛ به جز اینکه عروسش را فراری دهد. سومین زن (عصمت) کسی است که فرزندانش را بدون پدر، بزرگ کرده است.
(قبل از ازدواج دوبارهاش) و حالا دخترش در باتلاقی بزرگ دست و پا میزند. در واقع پرداختن به این سه زن برای من مهم بوده است. ضمن این که در واقعیت نیز طبق تحقیقات من، غمناز، مخالف فعالیتهای تروریستی پسرانش بوده است. او سعی میکند مانع کشته شدن عروسش شود.
در مرام القاعده زن، کمترین ارزش را دارد
وی درباره نوشتن دیالوگهای سخت شخصیتهای زن «شبی که ماه کامل شد» گفت: ما حقایق مهمی را از زبان غمناز در این فیلم میشنویم؛ مهمترین نکته آن است که در منطقه مرزی استانی (سیستان و بلوچستان) که غمناز و پسرانش در آن زندگی میکنند، فقر و محرومیت وجود دارد. جوانان زیادی بیکار هستند. این فقر و بیکاری باعث میشود که مردان منطقه به قاچاق مواد مخدر روی بیاورند و یا این که در گروههای جهادی عضو شوند. البته تعداد مردانی که در این منطقه، عضو گروه تروریستی میشوند، زیاد نیست؛ اما فقر و محرومیت، به این موضوع دامن میزند.
غمناز در جواب فائزه که به او میگوید، چرا در برابر عبدالمالک کاری نمیکنی و مانع فعالیتهای او نمیشوی، میگوید در مرام القاعده؛ زن، کمترین ارزش را دارد و حرف من ارزشی ندارد. این موضوع واقعیت تلخی در بین گروههای رادیکال دینی است و من میخواستم که در فیلم، روی آن تأکید کنم.
فیلم «نفس» در مورد تخیلات ناب کودکی است
آبیار در مورد موضوع فیلم سینمایی «نفس» گفت: فیلم «نفس»، براساس رمانی به همین اسم ساخته شده است. رمان هم به قلم خودم است. من بیش از 30 جلد کتاب در حوزه داستان و رمان نوشتهام. فیلم در مورد تخیلات ناب کودکی است و این فیلم رؤیاها و تخیلات و ... متعلق به نسل من است. نسلی که درگیر انقلاب و جنگ شد. بخشی از آن به تجربیات خود من و بخشی به تجربیات آدمهای اطراف من برمیگردد.
در واقع، فیلم «نفس»، در تقدیس معصومانهگی کودکی است و این که جنگ چه قدر میتواند مهلک باشد. دخترکی که میتواند با رؤیاهایش، خود را با جهان پیرامون خود وفق بدهد، فقر و بیپولی و کتکهای مادربزرگش را تحمل کند، و در واقع، تخیلاتش و کتابها، جهان را برایش زیبا و قابل تأمل کند، فقط و فقط جنگ میتواند او را نابود کند.
ما کاملا از نگاه «بهار» جهان را دخترانه میبینیم
وی در مورد «بهار» (ساره نور موسی) شخصیت اصلی فیلم سینمایی «نفس» گفت: بهار، دختری است که میتواند خود را با جهانی که از نظر بزرگترها رنجآور است، وفق دهد. چون رؤیاهایش این جهان را برایش دوستداشتنی میکند. اما او بارها و بارها از مادربزرگش که تفکری سنتی دارد، میشنود که اگر او پسر بود، برای خودش و خانواده بهتر بود.
این تفکری است که چهل سال پیش در ایران به شدت مورد توجه بود و هر خانوادهای در ایران؛ برای داشتن پسر، خوشنودی بیشتری داشت تا داشتن دختر. در واقع، داشتن پسر؛ بیشتر باعث افتخار و قدرت خانواده بود. هنوز هم این تفکر در جوامع روستایی ایران متأسفانه حاکم است. این نگاه باعث میشد، دختران، دائما در مورد خود، دچار سرخوردگی و عدم اعتماد به نفس باشند. دنیای خیالی بهار از نظر من اگر پسر بود، لطف کمتری داشت. ما کاملا از نگاه او و دخترانه، جهان را میبینیم با جزئیات بسیار و بسیار معصومانه. پسران معمولا کلیتر به جهان پیرامون خود مینگرند.
همیشه به آموزش اجباری آموزههای دینی انتقاد داشتهام
این فیلمساز در مورد انتقاد به تعلیم خشونتآمیز آموزههای دینی در سکانسهایی از فیلم «نفس» گفت: من در واقع نشان دادم، تعلیم خشونتآمیز و به اجبار آموزههای دینی، میتواند آسیب زننده باشد. بهار، وقتی در کنار پدربزرگ خود است، (که نمونهای از یک مسلمان معتدل و معمولی است) خواندن قرآن، برایش شیرین و دلپذیر است. بله من همیشه به این نوع آموزش اجباری آموزههای دینی انتقاد داشتهام و خودم در این زمینه آسیب دیدهام.
به نظرم سینمای ما احتیاج دارد که به ادبیات ایرانی تکیه کند
نرگس آبیار در مورد اقتباس فیلمنامه «شیار۱۴۳» از کتاب «چشم سوم» به قلم خودش گفت: فیلمنامه «شیار۱۴۳» براساس رمانی نوشته شده است که من ۹ ماه بابت نوشتن آن تحقیق کردهام و بسیار با موضوع و حال و هوای آن آشنا بودهام. بهترین کار برای من آن بود که به سراغ موضوعاتی بروم که با آنها آشنایی کاملی دارم. در نتیجه، از رمانی که خودم نوشته بودم، اقتباس کردم؛ اگرچه همیشه دشوار است که یک نویسنده، فیلمنامهای را از رمان خودش اقتباس کند.
چون حذف زوائد رمان برای تبدیل شدنش به فیلمنامه، کار بسیار دشواری برای نویسنده آن است. روی همرفته اعتقاد دارم در ایران، علیرغم رمانهای عمیق و اثرگذاری که نوشته شده و در تاریخ ادبیات ایران ماندگار است، به ندرت اقتباسی اتفاق افتاده است و به نظرم سینمای ما احتیاج دارد که به ادبیات ایرانی تکیه کند.
در تمام فیلمهایم عناصر نمادین به چشم میخورند
وی در مورد موضوع فیلم «شیار۱۴۳» و انتظار مادری (مریلا زارعی) برای بازگشت پسرش از جنگ 8 ساله با عراق در دهه 1980 گفت: داستان «شیار۱۴۳» میتواند نماد باشد؛ میتواند نمونهای از تمام مادرانی باشد که پسرانشان به جنگ رفتهاند و هرگز باز نگشتهاند. شعری از مایاکوفسکی است که میگوید: غمگینام همچون مادری که آخرین سرباز برگشته از جنگ، پسرش نیست. در تمام فیلمهای من، عناصر نمادین به چشم میخورند. در «شیار ۱۴۳» قالی و نردبان و معدن؛ کارکردی نمادین دارند.
در فیلم «نفس» قایق در دستان بهار، در «شبی که ماه کامل شد» آیینهها و ذرهبین، در فیلم آخرم که «ابلق» نام دارد و هنوز به نمایش عمومی در نیامده است، در مورد زنانی حرف میزنم که در جامعه پیچیده سنتی، چنان در تنگنا و فشار قرار میگیرند که حقیقت خود را انکار میکنند. در این فیلم نیز، از موشها و عناصری دیگر به صورت نمادین استفاده کردهام. البته چیزیکه به نام نماد از آن یاد میکنیم، از نظر من باید بسیار از جنس خود فیلم باشد و تنها یک تفسیرگر متبحر فیلم از آن به عنوان نماد نام ببرد و نه یک تماشاگر معمولی. در غیر اینصورت کارکرد خودش را به عنوان نماد کمرنگ میکند.
رنج جنگ، باعث میشود ارزش زندگی را بیشتر درک کنیم
نرگس آبیار در پایان این گفتوگوی اختصاصی خبرنگار وبسایت جوایز «گلدن گلوب» در مورد تمرکز بر جنگ در فیلمهایش و چگونگی تجربه و تأثیرات ناگوار آن گفت: من سالهای کودکی و نوجوانی خودم را در دوران جنگ گذراندم. پدرم راننده کامیونی بود که مواد غذایی برای سربازان جنگ حمل میکرد و به مناطق جنگی میبرد.
برادرم تنها وقتی شانزده سال داشت به عنوان رزمنده به جنگ رفت، اگر چه هر دوی آنها در نهایت از جنگ، زنده برگشتند، اما خانواده ما دائم بار رنج و تبعات جنگ را به دوش میکشید. روزی نبود که خبری از کشته شدن مرد جوانی در جنگ میان دوستان و آشناهایمان نباشد. آن روزها درگیر جنگ داخلی هم بودیم و این، اوضاع را بدتر میکرد. شبها با کابوس حملات هوایی میخوابیدیم و هرگز وحشتی که آن آژیر خطر حمله هوایی در دل ما ایجاد میکرد را از یاد نمیبرم.
مردم ما هشت سال درگیر جنگ بودند؛ جنگی که ما آغازکننده آن نبودیم و طولانیترین جنگ در صد سال اخیر دنیا بود. در واقع، مردم ما خود قربانی جنگ بودند. من سعی کردم در فیلمهایم چهره خشن و منفور جنگ را نشان بدهم؛ چون بابت آن آسیب دیده بودم و البته جنگ روی دیگری هم دارد. در جنگ، وقتی انسانها دائم با مرگ دست و پنجه نرم میکنند، زندگی ناگهان، مفهوم عمیق و ژرفی پیدا میکند و آدمها از زوایای جدید، به معنا و مفهوم زندگی نگاه میکنند که در حالت عادی این اتفاق به ندرت میافتد. در واقع، رنج جنگ باعث میشود، ارزش زندگی را بیشتر درک کنیم و بیشتر در «لحظه» زندگی کنیم و از آن لذت ببریم.
نظر شما