شاید اگر نام " زلمه" را به جای "ز" با "ظ" بنویسیم، ظلمی که رفته است را راحت تر به خاطر بیاوریم، کودک کار افغانستانی که ویدئوی آزارش را دیده ایم، نگاه بهت زده اش را حس کرده ایم و پست های حمایت از او را در صفحه سلبریتی ها خوانده ایم، همان ها که مسرور از معافیت مالیاتی، بوق و کرنای رسانه های آنلاین را به دست گرفته اند و از "زلمه" حمایت می کنند، بی آنکه اندک تاثیری بر ماجرای همیشگی و معضل کودکان کار بگذارند.
چندی پیش هم نیروی منتسب به شهرداری، دو کودک گلفروش را مجبور به خوردن گل ها کرده بود، در مراسمی با اهدای گل! از آن ها دلجویی شد و تمام!
تا دسته گل به آب دادن بعدی زنجیرهی کودکان کار ادامه پیدا کرد مانند ویدیوی کودک زباله گردی که نمی دانست آرزو یعنی چه، رقص دردناک دخترک پشت چراغ قرمز... و دهها تصویر از این دست که اندوه، انتقام، خشم و ترحم را در مخاطب برمی انگیزد.
کودک کار، زاییدهی فقر اقتصادی و کودک آزار، معلول فقر فرهنگی ست و این درحالیست که راهکارهای جدی برای کاهش دو آسیب وجود ندارد و پرداختن به چرایی معضل کودک کار و کودک آزار مانند فوروارد ویدئو و مطالب ضمیمه، گذراست...
بازگردانی کودکان کار به چرخهی تحصیل، توانمند سازی آنها، بازآفرینی اعتماد اجتماعی و ساماندهی این بخش، مغفول مانده است و در واقع آنچه که به سطل زبالهی فراموشی انداخته شده، آسیب پژوهی، روانکاوی و ریشه یابی اساسی این گونه آسیب های اجتماعی است که اگر مجدانه پیگیری شود شاید فانوس ظلمت "زلمه"ها باشیم!
*دانش آموخته علوم ارتباطات اجتماعی
نظر شما