کسانی هم با محاسبه همه جانبه علیرغم استحقاق خود را ازصحنه این رقابت ها خارج کرده و در انتظار روزهای آتی و ریزش های هیات نظارت می باشند. قشر دیگری ثبت نام کرده و قبل ازشروع رقابت ها به رصد رقبای خود پرداخته تا زمینه سبقت از آنان را بررسی کنند. بعضی ها به خاطر ملاحظاتی آمدند، بعضی ها لیاقت داشتند و پول نداشتند و بعضی ها پول دارند و لیاقت ندارند بعضی ها با کیسه های پرازپول آمدند و برخی یا کیسه های خالی آمدند تا آن را پر از پول کنند. بعضی ها آبروی خود را آوردند و بعضی ها جناح وادارشان کرد که بیایند. بعضی ها بدون جناح آمدند بعضی ها از تکرار خسته شدند و نیامدند بعضی ها از روی عقلانیت نیامدند و بعضی ها با تمام جهالت به میدان آمدند. بعضی ها با برنامه آمدند، بعضی ها برنامه های خیالی خواهند داشت و بعضی ها برای اضافه کردن عنوان به کارنامه خود آمدند. برخی عمدا به نیت رد صلاحیت شدن آمدند که بزعم خود از برخی وابستگی ها پاک شوند و بعضی ها برای شهرت آمدن و بعضی ها برای شهریت. بعضی ها برای پولدارشدن آمدند و بعضی ها برای پول دارکردن. بعضی ها برای توسعه آمدند و بعضی ها برای واسطه شدن. بعضی ها با کلاه آمدن بعضی ها برای کلاه برداری. بعضی ها برای سناتور شدن آمدند و بعضی ها برای سنتورزدن آمدند. بعضی ها برای هوای تازه آمدند بعضی ها برای هوس تازه.
به هر حال هر کسی با نیتی وارد این عرصه رقابت گردیده است، اهداف بسیاری از آنان قبل از اعلان موضع برای همگان قابل رویت است. نیازی به زحمت رصد کردن نمی باشد، مردم خود بزرگترین پالایش کننده رفتارهای آنان می باشند هرچند الان بهار وعده و وعید و حرف های تازه و غیرعملی می باشد اما آفتاب زرد پائیزی توام با سرشکستگی هم در انتظار این بهار دل انگیز می باشد. بعضا گرم حرف زدنند و خبری ازعمل ندارند و هنگام ورود به فضای اجرایی مستاصل و درمانده و یا از روی غرور همه گذشته را فراموش کرده و چاره ای ندارند که مثل آن درویش دوره گرد رفتارکنند.
گویند درویشی در زمستان سرد و برفی در قهوه خانه روستایی حکایت شیرینی نقل کرد که به مذاق ارباب روستا خوش آمد و ارباب به او گفت یادم باشد به پاس این گفته نغزت در تابستان و هنگام خرمن تغاری گندم تقدیمتان کنم. درویش زود باور نیز با شادمانی زمستان را بسر برد ، بهار و هنگام خرمن به سر وقت روستایی متمول رفت و گفت الوعده و وفا. ارباب که انباشت خرمن او را مغرور کرده بود گستاخانه گفت شما را بیاد نمی آورم. درویش خوش باور نشانی و حکایت نقل شده در قهوه خانه روستا را بیادش آورد، ارباب مغرور جواب قانع کننده ای به او داد گفت: شما درآن مکان و آن زمان حرفی گفتید ما خوشمان آمد و ما هم حرفی گفتیم شما خوشتان بیاید و گرنه قرار نشد که عملی در کار باشد. حکایت بسیاری از این نامزدان نمایندگی مجلس حکایت درویش خوش باور و ارباب مغرور است.
نظر شما