به گزارش خبرگزاری کردپرس، «فلاح»، این واژه چهار حرفی عربی که رستگاری، پیروزی، کامیابی، باقی ماندن، نجات یافتن و مشددش (فلّاح)؛ برزگر، ملوان، چاروادار، ترجمه شده است، نامی است که بر نوزاد متولد دومین روز از اولین ماه زمستان ۵۵، به شایستگی و درستی نهاده شد. آن نوزاد، اکنون در چهارمین سالِ دههٔ پنجم عمرش واقع است. روستازادهای که ترک دِه ننموده، نه به تن، نه به جان و نه به آداب! همچنان مقیم سادگی روستاست؛ بکر و دست نخورده،اصیل، به زبان امروزی"دهاتی اورجینال".
فلاح که انسان کم نظیری در عرصهٔ خدمت و مجاهدت است، وجه ممتاز فرهنگیاش در پرده و مهجوریت مانده است. او خبرهای مسلط به دانش تبار و نسب شناسی است، به نحویکه اکابر ایل گرهٔ ابهامات خویش را در یافتن پیوندهای خویشی، نزد وی میگشایند، قصهپردازی قهار است که ساعتها کودکان و نوجوانان را بر کنار چشمهٔ گوارای قصههای جوشیده از سینهاش میکشاند و به تماشای تحیرانگیز زیبایی روایت بی ملالش مینشاند.
بسی سختی کشیده و محنت دیده تا دهها سند مکتوب فاخر پیشینیان را که به سبب کهنگی در معرض نابودی بودهاند گردآوری نموده و گنجینهای از اسناد نفیس را که علاوه بر اثبات و تعیین حدود مالکیتها، حاوی آداب نوشتاری نسلهای گذشته بوده، تدارک ببیند تا در دسترس دوستداران فرهنگ قرار گیرند.
سندخوانیِ سلیس و صحیح، با عنایت به صعوبت نوشتاری موجود در متن اسناد، از هنرهای ممتازی است که حاج فلاح به مدد ممارستهای مکرر، وجود به زیبایی آن آراسته است.
باور ژرف او به پاسداری از مواریث فرهنگ بومی، سبب گشته بیش از ۲۳ سال عمر با برکتش را در مسیر سخت و سنگلاخی جمعآوری اشعار کوردیسرایانی سپری نماید که بیت بیت اشعارشان در سینههای حافظانِ درس نخوانده و آفتاب عمر به کرانههای مغرب رسیده، پراکنده بوده است. شاعرانی که احتمالاً نام برخی از آنها برای اهالی شریف و فرهیختهٔ پژوهش در شعر و فرهنگ کُردی، نامأنوس باشد.
در این تلاش طاقت فرسای تحسین برانگیز متعهدانه و محققانه، او برای یافتن سرودههای نیای بزرگش؛ عارف و سالک و شاعر بلندهمت و محنت دیده، مرحوم غلامعلی باوانه، از معاصران متأخر عارف و شاعر شهیر مرحوم غلامرضاخان ارکوازی، گوهر عمر صرف نموده و رنج فراوان کشیده تا به معدن دُرّ ناب کُردی رسیده و از تطاول دهر و آسیب نسیان، در امان داشته است.
به برکت این تتبعات پرحوصله و مجاهدتهای محققانه و پژوهشهای پیوسته، اکنون او هزاران بیت شعر نغز و ناب از قدمای کُردیسرا در سینه داشته و به یکی از اقطاب و مفاخر و میراث کُردی مبدل گشته است، به گونهای که وقتی کلید در کام کلام میگرداند، گوهر گران میپراکند و ساعتها بر بال سیمرغ شعر کُردی، مستمع را بر قاف کامیابی مینشاند و در آسمان واژگان مغفول و مهجور کُردی پیشینیان، به اوج ابتهاج میرساند.
وی علاوه بر جمعآوری پرمحنت و مرارت بیت بیت اشعار مذکور، برای گرفتن غبار غربت از واژگان مهجور و برای شناخت اعلامی که به مناسبتی از آنان نامی در ابیات به میان آمده، کنکاش عالمانهٔ پر زحمت داشته است.
پژوهشهای دامنه دار، دریچههای شناخت خواص، اقطاب و استوانههای شعر کُردی را چنان بر وی گشوده است که گویا با برخی از آنان در مؤانست و مجالست زمانی و مکانی بوده است.
در نگاه این راوی راستپژوه، که عصای ابیات اسلاف به سراپردهٔ حقیقتش میبرند، ۱۷ خواص قدمای شعر کُردی عبارتند از:
نظامی گنجوی، شاکه، خان مهسۊر، خانه داجیوهن، ویسوو یاسگه، کهرهم خان، عۋدهلی، خان ئهحمهد، تورکهمیر، باسکهمیر، نهجهف، سهی یاقوو، میرنهورووز، میهمالی، خوڶامرزاخان، نۊره، خوڷامعهلی باوانه و داوته.
از این رو و با این دامنگستری در پژوهش، حفظ و ثبت و ضبط اشعار متقدمین کُردیسرا، داوری گزاف و بیپایه و مایهای نیست که جناب فلاح غلامی را در طراز حافظان کم نظیر شعر کُردی قدمای این دیار ببینیم. بیتردید او دایرةالمعارفی از شعر، ادب، فرهنگ و بخشی از تاریخ شفاهی این دیار پر حرمان است.
مردی که با قدم صدق و قلب سلیم؛ میان خاک و فرهنگ، آب و اندیشه، چشم و چشمه و جان و جانان، پیوند پویای ناگسستنی برقرار کرده است.
گرچه او طریق گمنامی گزیده و در کوی نیکنامان میرود و این راه بیدغدغه میپوید، اما گنج فلاح، در کنج غفلتهای بیپروای ما، همچون فراوان موهبت مغفول دیگر، نباید به دستان فراموشی و ناسپاسی سپرده شود.
گنجینهای که همراهی و همگامی بیتأمل و تعلل و تأخیر بسیاری کسان را برای گشودن گرهها، اصلاح اختلاف و خطاها، فصل خصومتها و عقد و حل گسست و گیرها و جاری شدن چشمهٔ محبتها، با خود دارد.
وظیفهٔ اخلاقی و انسانی من، گشودن پنجرهای به سمت افق مردی بود که مدام در عالم مجاهدت و مراقبت، رهرو پیوسته است. ـ البته نه از سر نیاز او و فقر من! که به سبب بهره گرفتن از معدن مجاهدت و معرفتی که امیدبخش است و هویتساز.
امیدوارم و درخواست خاضعانه دارم که این بزرگمردِ فرهیختهٔ وارستهٔ خودساخته، به طبع و نشر امانت اشعار نیای بزرگش که دیوان عظیمی از مثنوی معرفت و حکمت است ـ با قید اولویت و ضرورت ـ همت ورزیده، اطمینان دارم پژوهندگان فرهیختهٔ فرهنگ این دیار که آتش در مجمر جان دارند، مضایقهای در امر مساعدتهای عاشقانه و مشفقانه و مسئولانهٔ خویش، روا نخواهند داشت، در این صورت حاصل این زحمات، اهدای گنجینهای از نابترین اشعار کُردی به فرهنگ و ادب این دیار است که به شکوه و جلال و غنای فرهنگ این سامان مدد شایسته خواهد رسانید و کوثر جوشان عرفان و اندیشهٔ غلامعلی باوانه بر فرهنگ این خاک پاک جاری خواهد شد.
*فعال فرهنگی ایلامی
نظر شما