«درخت گردو» فیلمی که بخاطر آن گریستم/ رشید احمدرش

سرویس کردستان- فعال مدنی و استاد دانشگاه فرهنگیان کردستان «رشید احمدرش» در یادداشت کوتاهی می نویسد:« ما به جهان نیامده ایم که به آسانی بمیریم، آن هم در صبحدمی که بوی لیمو می دهد.... فیلم درخت گردو، فیلمی است که باید آن را دید، فیلمی که بخاطر آن گریستم.»

امروز عصر همراه خانواده برای دیدن فیلم درخت گردو به کارگردانی محمدحسین مهدویان و بازی درخشان پیمان معادی درنقش استاد قادر مولان پور و بازیگری نقش دوم مهران مدیری، به سینما بهمن سنندج رفتیم. فیلمی که راوی ٲلام و رنج های مرمانی است که گویا به تقدیر تاریخ، گنجشان رنجشان بوده است.

فیلم با صحنه مرگ و مراسم فاتحه خوانی در یکی از روستاهای بغایت محروم مرزی در سردشت شروع و نهایتا با صحنه هایی از کولبری نیز به پایان می رسد.

فیلم مملو از صحنه های بصری حزن آلود و غم انگیز است. طبیعتی که توامان بزم و رزم این مردمان را سخاوتمندانه درآغوش گرفته است! چه معاشقه زیبایی! فیلم راوی تراژدی فراموش شده بمباران شیمیایی شهر سردشت در آذربایجان غربی و در هفتم تیرماه 1366 است. مردمانی سخت کوش که پنجه در پنجه طبیعت، کوه و جنگل و برف و صخره و بهمن، فیلم رئال و واقعی رنج نان را بازی می کنند...

فیلم راوی داستان زندگی فردی مجروح شیمیایی به نام، قادر مولان پور است. مردی که طی بمباران شیمیایی به شیوه ای بسیار تراژیک، سه فرزند و همسرش را که بهنگام بمباران شیمیایی چشم به راه تولد دختر دیگریست، از دست داده است.

قادر در جست وجوی بیهوده اش برای یافتن، "ژینا" تنها یادگار همسرش مریم که قبل از مرگش او را به این نام نهاده است و در کش و قوس شلوغی آن روزها و اعزام به تبریز و بعد تهران و مرگ مادرش، او را گم کرده بود، روزگار خود را سپری می کند. روزگار سپری شده مردی که نماد هزاران مرد و زن رنجور دیگریست که غم این روزگار بس ناجوانمردانه زندگیشان را می نوازد!

قادر، جسد بی جان سه فرزند و همسرش را زیر درخت گردوی کهنسالی دفن می کند و نام فیلم هم برگرفته از آن است. درختی که درنهایت بعد از چندسال تحمل رنج بیماری و جانبازی ناشی از بمب شیمیایی، خود نیز در زیر همان درخت به خاک سپرده می شود. گویی درخت پیر به مثابه حامی ای خموش آغوشش را برای آنها گشوده است. مردمانی که جز طبیعت همواره بخشنده شان، آغوش گرمتر، گوش شنواتر و سنگ صبورتری نداشته اند!

قادر هرگز امیدش را برای یافتن دخترش ژینا که به معنای زندگی است، تا هنگام مرگش از دست نداد، امیدی که او آن را در چهره خندان یکایک دختران این سرزمین می بیند و این سکانس به اعتقاد من یکی از زیباترین و امیدآفرین ترین پیام های فیلم است. اوستا قادر نماد مردمانیست که زنده به امیدند! و امید تنها توشه راه پر مهیب و سنگلاخ این زندگی رنج آلود است!

در جایی از فیلم که قادر در برابر دادگاه لاهه، داستان زندگی خود را روایت می کند، دیالوگی ماندگار بر زبان می راند که انبوه تماشاگران را به تشویق و تمجدید و به احترام بر پای می دارد؛ ریس دادگاه از قادر می پرسد؛

- بالاخره دخترت ژینا را پیدا کردی؟!

قادر می گوید: نه، ولی پیدایش خواهم کرد.

و این که "ئه گه ر کورد هیوای له ده س دابا، زور له میژ بوو نه مابوو" یعنی اگر کردها ناامید شده بودند، الان زنده نبودند!...به قول شاعر شعرهای "پیامبر ودیوانه" ما به جهان نیامده ایم که به آسانی بمیریم، آن هم در صبحدمی که بوی لیمو می دهد....

باری علی رغم نقدهایی که می شود از منظر روایتگری داستان، انتخاب بازیگران، بکارگیری زبان، لوکشن ها و.... بر فیلم وارد دانست و احتمالا در فرصتی بهتر درباره آن خواهم نوشت، معتقدم که فیلم درخت گردو، فیلمی است که باید آن را دید، فیلمی که بخاطر آن گریستم.

کد خبر 253471

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha