چرا صدای معلمان شنیده نمی‌شود؟ / دکتر خالد توکلی*

کردپرس- بیش از دو دهه از اعتراض معلمان می‌گذرد، در این مدت نسبتاً طولانی، مطالبات معلمان نه تنها برآورده نشده است بلکه هر سال بر شمار خواسته‌های ایشان افزوده و دامنه اعتراضات گسترده‌تر می‌شود.

بی‌توجهی حاکمیت نسبت به مطالبات معلمان که اکنون به جامعه نیز سرایت کرده است، در حالی صورت می‌گیرد که در مقام سخن از بهترین تعاریف و تفاسیر برای توصیف شأن و جایگاه معلم بهره می‌برند اما در مقام عمل آن‌چنان بی‌توجه هستند که حتی پس از گذشت دو دهه از اعتراض معلمان، حاضر نیستند سخنان آن‌ها را گوش دهند، برای حل مشکل و برآورده ساختن مطالبات‌شان به تفاهم برسند. حال این پرسش پیش می‌آید که چرا صدای معلمان شنیده نمی‌شود؟

پاسخ این پرسش ساده است:

  • در ساختار رسمی وزارت آموزش و پرورش، مکانیسمی برای گفت‌وگو با معلمینی که از وضعیت موجود رضایت ندارند، وجود ندارد. این ساختار چنان ایدئولوژیک است که صرفاً انتظار اطاعت و پذیرش و حتی توجیه وضع موجود را از معلمان و کادر آموزشی و اداری دارد و هیچ امکانی برای اظهار اعتراض در نظر نگرفته‌اند. به همین دلیل، علیرغم تعداد فراوان معلمان، هیچ نهاد مستقل یا حتی دولتی که بتواند فعالانه بخشی از مطالبات معلمان را نمایندگی کند، در طول سالیان گذشته نتوانسته است مجالی جدی برای فعالیت بیابد.

در جمهوری اسلامی تجربه نهادهایی نه چندان مستقل چون سازمان نظام پزشکی، پرستاری، مهندسی، انجمن اسلامی کارگران و … وجود دارد که کم‌وبیش تلاش می‌کنند از حقوق خویش دفاع و برای دستیابی به اهداف صنفی اقدام کنند. این نهادها در زمان‌ها و در موارد مشخص با دست‌اندرکاران گفت‌وگو و بدین وسیله بخشی منافع صنفی خود را تأمین می‌کنند. در آموزش و پرورش این امکان وجود نداشته و بدیهی است سیستمی که انتظاری جز فرمانبرداری از پرسنل خود ندارد، امکان گفت‌وگو و شنیدن صداهای اعتراضی فراهم نمی‌شود و اعتراض‌ها را برنمی‌تابند. انجمن‌هایی که در این وزارت‌خانه و به نام معلمان تشکیل شده‌اند بیش از آن‌که حافظ منافع صنفی خود باشند مدافع اهداف سازمان بودهاند، به عبارت دیگر، به نام معلم اما به کام حاکمیت رفتار کرده‌اند. در نتیجه، این نهادها، هرگز صدای معلم را بازتاب نداده‌اند و حاضر نیستند بر اساس آن با مسئولین به گفت‌وگو بنشینند و صدای اعتراضی معلمان را به گوش آن‌ها برسانند. علاوه بر این، نهادهای مستقل صنفی معلمان که هم مقبولیت بیشتری دارند و هم می‌توانند از منافع صنفی معلمان دفاع کنند، امکان فعالیت ندارند و به رسمیت شناخته نمی‌شوند.

  • ضعف نظام آموزشی و تضعیف معلمان در سطوح مختلف جامعه، پیامدهای منفی فراوانی دارد. یکی از علل نشنیدن صدای معلمان، احتمالاً این است که پیچیدگی‌های تضعیف نظام آموزشی و عمق فاجعه‌ای را که از رهگذر این تضعیف پدید میآید، درک نمی‌کنند و نمی‌دانند این وضعیتی که بر معلم و نظام آموزشی تحمیل شده است چه پیامدهای زیانباری خواهد داشت. فیلسوفان علوم اجتماعی بر این باورند پدیده‌های اجتماعی، پیچیده‌تر از تمامی پدیده‌های دیگر هستند، لذا درک و فهم آن‌ها مستلزم مهارت و توانایی بالا و ویژه است. کسانی که از درک واقعیت‌های پیچیده عاجز هستند، یا جرأت رویارویی با واقعیت را ندارند یا واقعیت را ساده‌سازی می‌کنند و راه حل‌های «دم‌دستی» ارائه می‌دهند.

راهکار «دم‌دستی» وزیر آموزش و پرورش برای حل آب‌گرفتگی یکی از مدارس که با گذاشتن «بلوک» در حیاط مدرسه، دانش‌آموزان را به داخل کلاس‌ها هدایت کنند، یا این ادعا که «افرادی معلمان را تحریک می‌کنند که سر کلاس نروند» نمونه‌ای روشن از ساده‌سازی واقعیت پیچیده و نداشتن جرأت رویارویی با آن است. راه حل رئیس شورای شهر تهران برای معضل «اتوبوس‌خوابی» که باید اتوبوس‌ها را جمع کرد نیز نمونه دیگری از ساده‌سازی واقعیت و پاک کردن صورت‌مسئله است. این نکته نباید فراموش شود که رویارویی با پدیده‌های پیچیده، «جرأت دانستن» می‌خواهد که در نگاه‌های ایدئولوژیک با ساده‌سازی واقعیت اجتماعی خود را از شر دانستن خلاص می‌کنند.

  • یکی از مهم‌ترین محصولات نظام آموزشی در هر جامعه تولید و توزیع سرمایه فرهنگی است. سرمایه فرهنگی فواید بسیاری برای جامعه دارد، از جمله به گسترش احساس عدالت در جامعه کمک می‌کند، موجب افزایش افراد فرهیخته و تلطیف فضای زندگی و روابط متقابل اجتماعی می‌شود. نیچه به درستی به اهمیت حضور هنر که منبع اصلی سرمایه فرهنگی است، اشاره دارد که «اگر هنر نبود، واقعیت ما را خفه می‌کرد.» در حقیقت، زندگی اجتماعی بودن سرمایه فرهنگی بسیار دشوار و غیر قابل تحمل خواهد بود. وجود سرمایه فرهنگی در دسترس افراد جامعه این امکان را فراهم می‌آورد که «جور دیگر» خود، دیگران و اطراف را ببینند، به زندگی‌شان معنا و غنا می‌بخشد و کمک می‌کند از تنگناها و دلهره‌هایی که سرمایه مادی به طور خاص و زندگی اجتماعی به طور عام ایجاد می‌کنند، رهایی یابند و زندگی آرام و لذت‌بخشی را سپری کنند.

اگر سرمایه فرهنگی دچار فرسایش شود، مردم به سوی سرمایه‌های دیگر روی می‌آورند و در این میان سرمایه مادی از جذابیت بیشتری برخوردار خواهد شد. پول و مادیات در بسیاری از موارد، به‌ویژه اگر همراه با سرمایه فرهنگی و اجتماعی نباشند و متناسب با آنها گسترش نیافته باشند، نتیجه‌ای کاملاً متفاوت و متضاد با نتایج و پیامدهای سرمایه فرهنگی دارد. فرد را با واقعیت سخت و بی‌رحم درگیر و استرس و دلهره را بر وی تحمیل می‌کند. در رویارویی با مسائل و مشکلات، به جای اندیشه و تأمل، پول به حلّال مشکلات تبدیل می‌گردد و بدین‌ترتیب مسائل و مفاسد عدیده دیگری در جامعه گسترش می‌یابد. اگر امروزه می‌بینیم که تعداد پرونده‌های فساد اقتصادی افزایش چشم‌گیری یافته است، بخشی از علل آن به تضعیف سرمایه فرهنگی به نفع سرمایه مادی برمی‌گردد که دستیابی به پول بر هر سرمایه دیگری اولویت یافته و فرهیختگی، خوشنامی و دانایی نسبت به ثروت قدر و اهمیت خود را از دست داده است.

  • یکی دیگر از پیامدهای تضعیف نظام آموزشی و نشنیدن صدای معلمان این است که رفتارهای افراد جامعه به‌تدریج به‌گونه‌ای خواهد شد که از نماد، اخلاق و در معنای عام کلمه «فرهنگ» دور می‌شود. برخی از انسان‌شناسان وجه ممیزه انسان نسبت به حیوان را فرهنگ می‌دانند؛ به عبارت دیگر انسان آن گاه انسان خواهد شد که فرهنگ را فرا بگیرد و فرهنگی شود.

رابطه فرهنگ با نظام آموزشی در آن است که اصولاً فرهنگ از طریق آموزش و تربیت فراگرفته و از نسلی به نسل دیگر منتقل می‌شود. نقش نظام آموزشی در تولید و توزیع فرهنگ، بی‌بدیل و بسیار حائز اهمیت است. حال ممکن است این پرسش در میان آید که فقدان فرهنگ و بازتاب آن رفتار فرد، چه مشکلاتی را به‌بار می‌آورد و مسائل اجتماعی ناشی از آن چیست؟

با توجه به این که انسان به طور همزمان هم پدیده‌ای طبیعی و هم آموزش‌یافته است در صورتی که بخش آموزشی آن کمرنگ شود، غرایز به صورت طبیعی مجال ظهور و بروز می‌یابند و نمادها و معناها از کنش‌های افراد جامعه حذف می‌شوند. در این حالت، توانایی حل مسئله از طریق تفکر و تفاهم در کنش‌های متقابل و تعارض‌های جمعی کاهش می‌یابد و کنش و واکنش‌های غریزی مبنای حل مسائل می‌شود. خشونت‌هایی که به‌ویژه در خانواده و در خیابان به چشم می‌خورد، نمونه خوبی است برای توضیح فقدان حضور نماد در روابط اجتماعی. در این رفتارها نمادها حضور مؤثری ندارند و حرکات، تکانه‌های بی‌هدف و صداهای نامفهوم یا غیر فرهنگی بر رفتارهای طرفین حاکم است. اگر آمار خشونت در ابعاد و سطوح مختلف رواج یافته است، اگر در رانندگی، حس خودخواهی و خودنمایی سرنشینان خودرو، جایگزین اصول «رعایت قوانین راهنمایی و رانندگی» و «احترام به حقوق دیگران» شده است، اگر آمار و میزان شکایات و اختلافات مردم که در قالب افزایش بی‌سابقه پرونده‌های قضایی خود را نشان می‌دهد؛ بخش مهمی از علل این معضلات، ریشه در طبیعی‌شدن زندگی اجتماعی و کمرنگ‌شدن نقش فرهنگ در تعامل‌های اجتماعی دارد.

در واقع فقدان آموزش به معنای حذف فرهنگ از زندگی اجتماعی است و افراد برای انجام کنش‌های خود، به جای استناد به ارزش‌، هنجارها، اصول و قواعدی که در فرایند آموزش یاد گرفته‌اند به درون و انگیزه‌های غریزی مراجعه می‌کنند، بدین‌ترتیب، مسائل اجتماعی روزبه‌روز در ابعاد گسترده‌تری بروز می‌کنند و برای نمونه خشونت، بخش عمده‌ای از زندگی را فرا می‌گیرد و در روابط میان اعضای خانواده، در تعاملات روزمره، در رابطه شهروند – دولت و حتی نسبت به خود (در قالب خودکشی)، فراوان به چشم می‌خورد.

  • آموزش اگر به مثابه یک سرمایه‌گذاری درازمدت دیده شود که منافع آن در سال‌های دور نصیب جامعه می‌شود، جامعه و مسئولین امکانات بیشتری را به آن اختصاص می‌دهند، اما اگر این نگرش نسبت به آموزش وجود نداشته باشد هم نسبت به وضعیت عمومی آن بی‌تفاوت خواهند بود و هم به صداهای اعتراضی دلسوزان توجه نخواهند کرد.

پیام اصلی جنبش اعتراضی معلمان این است که باید «آموزش و پرورش» بیشتر مورد توجه جامعه و حاکمیت باشد و با توجه به این که مهمترین جایگاه تولید سرمایه فرهنگی «مدرسه» است، نیازهای مادی معلمان در حدی برآورده شود که بتوانند نیازهای اولیه خود را به صورت آبرومندانه برآورده سازند، می‌توانند از رواج پول‌پرستی بکاهند، روش‌های حل مسئله و دستیابی به تفاهم را به دانش‌آموزان یاد بدهند، نقش فرهنگ را در سامان‌دهی غرایز و احساسات طبیعی بیشتر کنند و … . در غیر این صورت، بدون تردید آینده ما بدتر از اکنون خواهد بود. افزایش خودکشی و خشونت در یک جامعه اتفاقی نیست، ناتوانی در حل مسائل اقتصادی، سیاسی و اجتماعی، بی‌توجهی به قانون و حقوق دیگران، افزایش نرخ تصادفات رانندگی و انواع و اقسام فساد، اختلاس و دزدی و … نیز هیچکدام اتفاقی نیستند. اگر وضعیت نظام آموزشی مطلوب باشد و معلمان با رضایت در کلاس‌های درس حاضر شوند، بخشی از این مسائل در جامعه به وجود نمی‌آیند و هزینه‌های کمتری بر جامعه و بر افراد تحمیل می‌شود.

*جامعه شناس و فعال مدنی

کد خبر 26837

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha