خودکشی؛ چکیده پایان روح انسان/*سجاد شیخی

سرویس کردستان-«سجاد شیخی»؛ فعال مدنی و اجتماعی در یادداشتی به واکاوی مسئله «خودکشی» به عنوان یک آسیب اجتماعی که این روزها فراوان دیده می شود پرداخته است.

در این یادداشت آمده: «خودکشی»؛ واژه ای که ناخودآگاه ترسی مبهم در دل و تردیدی تشویش زا را در برابر انسان قرار می دهد.کلمه ای که چکیده پایان و عصیان روح یک انسان است. در وصف خودکشی می توان گفت که تمامی فریادهای مقطع و نفس های بی هدف یک موجود متفکر در بالاترین نقطه تلاقی ترس و تشکیک تبدیل به انفجاری آنی و مهیب می گردد که در دامنه آتش خود محرک های مثبت بودن و مفید زیستن را هم به چالش کشیده و به ورطه انهدام می برد.

این روزها که فوران فن و تکنولوژی در کنار تولید و زایش انواع علوم پیچیده فرازمینی و حیرت آور، بشر را به موجودی مرموز و متلاطم تبدیل کرده، نشانه های رکود و سکته های گاه و بیگاه احساس و عاطفه و خویشتنداری و تحمل و مهربانی نیز گویی بیش از پیش برجسته و نمایان می شوند.

گاهی انسان مغرور و بالنده امروزی با وجود داشتن تمام تسهیلات محیطی و محتوایی به انچنان سطحی از ابطال و بیهودگی می رسد که فارغ از تمام توجیهات فکری و اعتقادی و فلسفی خود، با اراده و میل خویش گام در باتلاق فرار و فراموشی می نهد و بی شک این غم انگیزترین شکست انسانیت در تقابل خیر و شر است.

در جامعه امروز ما که درگیر انواع و اقسام کمبودهای عاطفی و مالی و شخصیتی و فکری به انضمام ترس از آینده ای مبهم و تاریک است، اقدام به خودکشی به شکلی خزنده و خطرناک در حال تبدیل شدن به گزینه ای محتمل و همیشه در دسترس است. شرایط امروز زندگی برای خیلی ها متاثر از درد نان و دود تبعیض در کنار سرخوردگی از شکاف کشنده طبقاتی، هر روز سخت و سخت تر می شود. پدرها و مادرانی که بیشتر از رنج کمبودها و کدورت های ریز و درشت زندگی، در عصیان و سرگردانی فرزندانی بی تعادل و مخرب گرفتار آمده اند. فرزندانی که در اختلاط بلوغ و باور دست و پا می زنند. مردان و زنانی که خبط و خیانت را حق خود می دانند و واضح و وقیحانه واکنش های احساس و وجدان را به تحقیر و تمسخر می گیرند. شعوری برتر که به دام شهوتی چندش آور می افتد و افسار موجودی ممتاز که به تسخیر خوی پست حیوانی درمی اید. زخم های چرکینی از عقده و فرومایگی که در معرض آفتاب سوزان جهل و بی دانشی روبه دمل شدن گذارده و هر روز نقطه ای از این دنیای سیلی خورده را درگیر زجر و تالم می کنند.

آمار نگران کننده و تأسف آور اعتیاد به سیگار و انواع موادمخدر و بزم های شبانه میگساری و بلوغ زودرس و خودارضایی و خروج بی برنامه از محیط خانه و سرانه ناچیز مطالعه و تجمل گرایی و رونق کافه ها و مرگ تدریجی کتابخانه ها و رنگ باختن معنویت و گریز از خداباوری و گرایش به اندیشه های بی محتوا در حال حاضر وارد فاز خطرناکی شده و اکثریت جامعه با محوریت نسل جوان را نشانه رفته که گویی هرچه بیشتر قربانی می گیرد،عادی تر و قابل باورتر می شود.

درخصوص افراد مستعد خودکشی می توان به دو گروه خاص اشاره کرد که تفصیلا در ذیل خواهد آمد.

۱_افرادی که غالبا یا از طریق رفتاری و یا با کنش های سرسختانه فیزیکیِ مداوم به صورت دائم یا موقت و مقطعی از محیط خانه و خانواده دور و یا به طور کامل طرد و خارج شده اند.این گونه افراد که عموما قشر جوان جامعه و فرزندان خانواده را شامل می شوند غالبا در تضاد فکری و عقیدتی با اعضای خانه بوده و تحت اجبار تن به مصاحبت و مجالست های خشک و خشن می دهند. بسیاری از آنان فاقد یک تفکر مستقل بوده و توان انتخاب مسیر و ایده ئولوژی خاصی را ندارند که نظر به نبود تربیت و تعالی ذهن، دائما در نقش شاخه های ضعیف و ظریف بید، اسیر تکان ها و تنش های مکرر خانواده و اجتماع می شوند. این افراد که در خصوص تعامل و دیالوگ با اعضای خانواده به بن بست کامل رسیده و با ذهنیتی بیمار و بی مهابا وارد اجتماع می شوند به جز در مواردی کم شمار در دام بدکاران و بزهکاران گرفتار آمده و احساس تشنه و ملتمس خود را تقدیمشان می کنند. با کوچکترین لبخندی مجذوب شده و ساده لوحانه آرزوهای گم شده خویش را جستجو می کنند. دست هایی را که از خانواده رودستی خورده اند به دستان شیطانیِ مُراد خود سپرده و صداقت و وفاداری را همانجا تفسیر می کنند.اساسا این گونه شخصیت ها به هیچ راهکار و تعارفی (نه) نمی گویند و در پی سادگی خویش پای در پهنه سراب می گذارند. به هر سازی می رقصند و اندیشه انتقام از خانه و خانواده را به سرعت شلیک تپانچه بر شقیقه در ذهن وارد می کنند. در کمترین زمان ممکن تغییر هویت داده و تضادی عظیم با چاشنی لذت بردن از ناهنجاری در افکار خود می پرورانند. مدتی گاه طولانی در محیط جدید سیر می کنند و خود را در کانون توجهِ جامعه خوشبخت می دانند و اینجاست که خود را به لذت این حال رقت انگیز می سپارند. محصول این خودسپاری به محیط خوفناک غفلت و تخلف می تواند ارضاء جنسی، گرایش به موادمخدر، ورود به گروه های شیطان پرستی و اباحه گری و... باشد.

پس از مدتی کوتاه و یا طولانی،کیف کوکِ اوایلِ کار جای خود را به تردید مضاعف و مواجهه با درهای بسته می دهد و اینجاست که شخص در انجماد و انحصار کامل شخصیتی قرار می گیرد.نه راهی در پسِ سر و نه توانی برای پیشروی بیشتر! در اینجا همان ذهن مورد اشاره که در گذشته قدر و قدرت تحلیل خود را از دست داده بود حکم به ترسیم نقشه جدید و رهایی ابدی از هرنوع انتخاب دیگری می دهد.اینجاست که عضوی مریض جامعه را محزون می کند و روش مُردن را به کریه ترین شکل آن به نمایش درمی آورد.

۲_ دسته دیگری که به شخصه به چند نمونه از آنان در محل زیست خود (غرب کشور) برخورده ام، نوعروسان غالبا کم سن و سال یا زنان میانسالی بوده اند که در خفای کامل و معمولا بدون بروز هرگونه علائم قبلی (به زعم شوهر یا سرپرست) اقدام به خودکشی، مشخصا به روش حلق آویزکردن خود نموده اند.

بسیاری از موارد فوق الذکر در محیط های روستایی رخ داده و در حال تبدیل شدن به یک اپیدمی است.در این خصوص می توان مواردی چون فقر، عدم تفاهم مابین زوجین و نبود درک متقابل، اصرار و اجباراز سوی خانواده زوجه مبنی بر حفظ زندگی مشترک با هر شکل و قالبی، ارائه راهکارهای غلط از سوی فضای دهشتناک مجازی و ایجاد حس عقب ماندگی و کم برخورداری در شخص، ارتکاب خیانت از سوی همسر و خلع سلاح بودن زن با توجه به محیط سنتی روستا و...

در مقال فوق الاشاره غالبا مردسالاری در شکل کاملا سنتی و راکد آن باعث شده تا زن به شکل وسیله ای خدمتگذار و در قواره کنیزان مطبخی به نظر بیاید. شستن و روفتن و خم و راست شدن از وظایف بی قید و شرط زن در محیط های سنتی است، حال بیایید ورود یکباره تکنولوژی هرچند به صورت محدود در بافت های سنتی را تصور کنید که تا چه حد می تواند در کنار ارائه اطلاعات مربوط و نامربوط، مولد تغییرشکل در ظاهر سنت و تبلیغ زائد مدرنیته باشد. به تمام این موارد ورود بیرحمانه ماهواره به فضای خانه های دورافتاده ترین روستاها را اضافه کنید که با ظرافت تمام مبلغ زندگی های بی قید و بند و عشق های لحظه ای شده اند و جایگاه خانواده را هدف گرفته اند. هریک از این موارد به نوبه خود موجبات گسست شخصیت در زنان روستایی و مستعد خودکشی را فراهم نموده و سلامت روحی آنان را به شدت تهدید می کند.

در پایان لازم م یدانم متذکر شوم که جامعه سالم از وجدان های پاک و بیدار شکوفا می شود. اگر بیاموزیم و باور کنیم که ما همه در یک کشتی نشسته ایم و برای غرق شدن فرقی نمی کند که کجای کشتی سوراخ باشد، یقینا وجدانمان را در برابر هیچکدام از کمبودهای جامعه دعوت به آرامش و ندیدن نخواهیم کرد...

کد خبر 270069

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha