کردپرس_ سی و پنج سال پیش در چنین روزهایی در شرایطی که تنها چند ماه از پایان جنگ عراق و ایران گذاشته بود رژیم صدام در تکمیل جنایتهایش علیه کُردهای این کشور فرصت را مغتنم شمرد و با طرحریزی عملیاتی که نام «انفال» را برای آن برگزید در هشت مرحله قریب به ۲۰۰ هزار نفر زن و مرد و کوچک و بزرگ و پیر و جوان را از مناطق مختلف کردنشین از شهرزور (شارهزۆر) تا بادینان اجباراً گردآوری و در گروههای متعدد به طور متوالی راهی بیابانهای جنوب و مرکز عراق کرد و نهایتاً آنها را به اشکال گوناگونی از فشار و شکنجه گرفته تا نگهداشتن در گرسنگی و نهایتا اعدام دستهجمعی و زنده به گور، نابود کرد؛ به طوری که ۱۸۲ هزار نفر از آنها با مرگی شهادتگونه رخ در نقاب خاک کشیدند.
انتخاب نام انفال برای این عملیات ضد بشری از نیرنگهای رژیم بعث بود؛ انفال نام سوره هشتم از قرآن مجید است که ۷۵ آیه دارد و جزو سورههای مدنی است. در نخستین آیه این سوره، انفال (شامل زمین، معدن، چشمه، جنگل و امثالهم) که بدون جنگ و زحمت نصیب مسلمانان میشود پیامبر خدا مطابق رهنمودهای الهی در بین مسلمانان تقسیم یا به شیوه عامالمنفعه از آن بهره میبرد.
رژیم بعث با گزینش این نام برای مقابله جنایتکارانه با کردهای بدون سلاح و ساکن در شهرها و روستاهای کردستان آن هم با استفاده از هزاران نیروی مسلح تا بن دندان مسلح و با پشتیبانی هواپیما و هلیکوپتر و تانک و توپ، میخواست این جنایت را رنگ و لعابی دینی ببخشد و خود را در زمره اصحاب نبی و کُردها را در زمره کافران به شمار آور!
فرماندهی این عملیات به عهده «علی تکریتی» (علی حسن المجید) بود که پس از صدور و فرمان بمباران شیمیایی حلبچه در اسفند ۶۶ به «علی کیمیایی یا علی شیمیایی» شهرت یافت. وی که از طرف شورای فرماندهی مرکزی حزب بعث به ریاست منطقه شمال برگزیده شده بود بر همه امورکردستان عراق نظارت داشت؛ از کرکوک مقر اصلی تشکیلات، کارهایش را انجام میداد و از نزدیک بر روند امور نظارت داشت.
در مورد این عملیات جنایتکارانه بسیار گفته و نوشته شده است اما خاطرات راننده لودری که از طرف رژیم مامور زنده به گور کرن کردهای اسیر بود از همه مستندتر و تکاندهندهتر است.
نکته مهم دیگری در رابطه با عملیات انفال این که در این عملیات ضد بشری متاسفانه عدهای از کُردهای عراق تحت امر رژیم شرکت مستقیم داشتند که در تشکیلات گستردهای وابسته به ارتش خلقی عراق سازماندهی شده بودند. این افراد پشت پا به همه ارزشهای انسانی و دینی و ملی زده و تنها پول و قدرت برایشان مهم بود. اینان افراد امثال خود را جمعآوری و با نامنویسی از آنها اقدام به تشکیل واحدهای شبهنظامی میکردند و رژیم نیز تجهیزات و امکانات در اختیارشان میگذاشت. این فرماندهان درجات متفاوتی داشتند که بالاترینشان با درجه مستشار صدها هزار نفر را فرماندهی میکردند. شعار اصلی آنها جاشایهتی- پاشایهتی بود. این افراد بومی همه معیارهای انسانی و اخلاقی را برای رفاه خود زیر پا گذاشتند. رژیم بعث به کمک همین افراد کُردها را در منطقهای گسترده از شهرها و روستاهای دور و نزدیک جمعآوری و آنها را روانهی بیابانها کرد و سپس چهار هزار و ۵۰۰ روستا را ویران و همه مزارع و باغها را به آتش کشید. اگر جمعیتی هم به دست نیروها نیفتاده بودند در اردوگاههای اجباری اسکان داده شدند و برای کنترل آنها مأمورانی مسلح گماشته شد. تمام مناطق تخریب شده و سوخته نیز به عنوان ارض «حرام» اعلام گردید و تردد در آنها ممنوع و از هوا کنترل میشد.
رژیم بعت عراق در عملیات نسلکشی کردها به عوامل مزدور خود این اختیار را داده بود که به میل خود با مردم رفتار کنند.
با سرنگونی رژیم صدام و تشکیل دادگاه رسیدگی به جنایت آن و دستگیری و محاکمه سران بعث، همگان براین باور بودند که انفال و دلایل و پیامد و ابعاد آن از زبان عاملان و آمران در آن دادگاه تشریح و تبیین شود تا جهانیان به عمق فاجعه پی ببرند اما با محاکمه و اعدام سریع صدام این فرصت فراهم نشد.
کار مثبت این دادگاه در مورد انفال، تایید آن به عنوان نسلکشی یا جینوساید کورد بود که باید آن را از شهامت قضات وقت و تنها دستاورد آن دادگاه تلقی کرد.
اینک ۳۵ سال از آن روزهای اندوهبار میگذرد اما متاسفانه انفال در سطح جهان هم آنگونه که لازم است انعکاس نیافته و برخلاف تصور و اراده کردها، در دادگاه بینالمللی نیز مطرح نشده است زیرا این دولت جدید عراق است که میبایست متقاضی طرح این موضوع در آن دادگاه باشد.
اصولاً از ۲۰۰۵ تا کنون در نظام سیاسی عراق احزاب و شخصیتهایی از اعراب اهل تشیع و تسنن در راس بودهاند که علیرغم تفاوت در نگرش و اهداف و آرمانشان، در یک مورد اتفاق نظر دارند و آن هم مخالفت با کردها و ممانعت از دستیابی به حقوق مشروعشان است. آنان میدانند در صورت طرح انفال در مجامع بینالمللی به عنوان نسلکشی نژادی و جینوساید شناخته شدن آن، مسلما جامعه جهانی کردها را مستحق داشتن کیان مجزا و حکومت مستقل میکند که این امر نه تنها این احزاب و شخصیتهای عراقی بلکه مورد قبول دولتها و قدرتهای منطقهای هم نیست و قدرتهای خارجی نیز منافع خود را در حمایت از این خواست مشترک حکام منطقه میبینند.
از دیگر سو شخصیتها و احزاب مطرح کورد که از ۱۹۹۲ تاکنون اختیار اداره اقلیم کردستان را در دست دارند نیز ترجیح دادهاند به جای اصرار و شناساندن این جنایت به عنوان جینوساید در عراق و طرح آن در مجامع بینالمللی که مقبول دولتمردان عراقی نیست تنها در فکر منافع فردی و حزبی بوده تا خاطر حضرات را آزرده نکنند. حداکثر تلاش آنان در مورد انفال برپایی مراسم تشریفاتی در سالگردها و صدور بیانیههای پرطمطراق و نهایتاً با اتکال به قوانین، درخواست جبران مادی از دولت مرکزی با هدف گرفتن بودجه و هزینه کردن به نفع و میل خویش است.
حب پست و مقام و پول و امکانات بر تعهد اخلاقی و انسانی و ملی چربیده و دوستی و رابطه حسنه با مقامات بغداد برای آنها ارزشمندتر از وفای به عهد برای خوانخواهی شهیدان مظلوم و حتی بهرهگیری بیشتر برای کورد و کوردستان است.
منسوخ شد مروت و معدوم شد وفا
وز هر دو نام ماند چو سیمرغ و کیمیا
منبع: روزنامه روژان
نظر شما