ئمرووژ واویلا وه باوه‌یاڵ دیم / علی ادیب

سرویس ایلام - شاعر و فعال فرهنگی ایلامی در خصوص زنده‌یاد علی زندی هنرمند کُرد، یادداشت و خاطره‌ای از حضور وی در ایلام و خواندن شعر معروف غلامرضا خان ارکوازی منتشر کرد.

به گزارش خبرگزاری کردپرس، در دهه هفتاد ایران فضای فرهنگی بهتری را تجربه کرد. دیگر آن تابو حرام بودن نگاه کردن به آلات موسیقی شکسته شده بود و وزارت فرهنگ و هنر داشت نفس تازه ای می کشید. گر چه بعضی از نهادهای فرهنگی مثل کبک سرشان را زیر برف کرده بودند. حتا در بین ادارات استانی فرهنگ و هنر مناطق کُرد و لر نشین، استان آلامتو (ایلام) جزء نخستین هایی بود که به همت جناب زاهدی استاندار وقت و به پیشنهاد اینجانب، پیشرو در امر شادی آفرینی و رواج هنر مانای موسیقی گردید.

یادم می آید در جلسه ای که در استانداری ایلام پیرامون برگزاری برنامه های بهمن ماه برگزار شد، سخن از خودسوزی های این سامان شد که بنده عنوان کردم: "تنها موسیقی می تواند به مردم این دیار شادی و دگرگونی بیاورد بدون اینکه مخرب باشد. آنانی که بدنبال مواد مخدر می روند دگرگونی و حال دیگری می خواهند اما خراب می شوند موسیقی حال خوش را می دهد و عجین شده با پوست و خون این قوم اصیل و نجیب است".

این سخن به مذاق عده ای از دولتمردان آن نشست خوش آمد و عده ای هم به ما حمله کردند و گفتند: شما نماینده وزارت اضلالید!

اما کار فرهنگی صبوری می خواهد و بقول استاد عبادتیان: "درختی که ثمر داره سنگش می زنند".

در پایان جلسه استاندار وقت مرا فراخواند و گفت: "اعتبار از ما، برنامه ریزی و ساماندهی با شما".

این کار منجر به دعوت از چندین گروه خارج استان و فراخوان دو سه گروه داخلی استان شد. با زبان های فارسی و کُردی و لری (از جمله هنرمندانی که مهمان ما بودند؛ اساتید بنام مرحوم طاهرزاده، حسن ناهید، بهروز یوسفی، محمود فرهمند، مجید اخشابی، براتیان، حسینی و...).

من و یکی از همکارانم رفتیم سنندج که از بین خواننده های شهیر کُرد یک نفر را انتخاب کنیم. یک روز عصر در هوایی ابری و بارانی در خانه هنرمند دف نواز کیوان علیمحمدی، استاد علی زندی را ملاقات کردیم. مردی میانسال با متانتی به بلندای آبیدر و با وقاری ستودنی، در چشمانش حجب و حیایی باور نکردنی داشت. وقتی که گل‌های قالی را می نگریست گفت: "اگر برایتان دردسر نشوم به دیده منت می پذیرم، من تمام ایران را دوست دارم ولی ایلام پاره وجود من است."

دیگر سالن های آمفی تئاتر جوابگو جمعیت نبودند، اجراها در سالن های ورزشی شهرستانها انجام می شد. برنامه اجراها بسیار فشرده و طاقت فرسا بود اما آنچه که همیشه بچه های اداره فرهنگ و هنر را از خستگی باز می دارد عشق است. و نکته قابل تامل این بود که در آن ماه هنر و موسیقی، آمار خودکشی به کمترین حد رسیده بود.

وقتی استاد زندی استقبال بی نظیر مردم را دید گفت: "هر چند اجرا می گذارید من هستم."

در ادامه دو خاطره ماندنی از استاد اخلاق، این بزرگمرد موسیقی به یادگار می‌نگارم.

یکی اینکه شب ها، ساعت های یک بامداد تازه شام می خوردیم و همه خسته باید ۲و ۳ بامداد می خوابیدیم و صبح زود بیدار می شدیم. ظرف های زیادی در آشپزخانه تلنبار شده بود و خوابگاه بهزیستی سرایدار نداشت. گفتیم بماند برای فردا... صبح که بیدار شدیم در کمال تعجب دیدیم آشپزخانه مثل دسته گل تمیز شده. باورمان نمی شد. از هر که پرسیدیم همه می گفتند کار ما نبوده؛ تا اینکه متوجه شدیم استاد علی زندی ما را شرمنده کرده، مردی از تبار آب و آینه، زلال و بی ریا.

خاطره دیگری  از این مرد اصیل و نجیب این بود که در اوج خستگی  به ایشان پیشنهاد اجرای شعر باوه یال غلامرضاخان ارکوازی در صدا و سیمای مرکز ایلام را دادم که با انرژی وصف نکردنی پذیرفت و من سریع با استاد ظاهر سارایی که هر جا صحبت از فرهنگ کُردی است پیشتاز و پیشقدم است تماس گرفتم و اشعار را فرستاد. برای استاد خواندم و وی فی البداهه دیوانش را به دست گرفت و شروع کرد به نواختن که بعدها تبدیل به آن اثر فاخر "باوه‌یاڵ" شد.

استاد علی زندی بدور از هیاهو در صحت و سلامت زیست و نامش برای همیشه در مناطق کردنشین ایران و جهان ماناست. یادش گرامی و روحش شاد!

نویسنده: علی ادیب، شاعر و فعال فرهنگی ایلامی

کد خبر 2769162

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha