به گزارش خبرنگار کردپرس، «کار من عادت دادن طرفم است به عادت هایی که خودم دارم. اگر نقشه کش ترین آدم روی زمین هم باشی آخرش یکی پیدا می شود می آید کارت را می لنگاند تا ثابت شود همه چیز دست تو نیست و ... یکی دیگر هم هست که نقشه اصلی را او دارد می کشد. رسم روستامان شمشیر و مردمش این است که عزیز کرده دم مرگ و مرده اش حتی گم و گور می شود همان شب تا عزیز کرده های زنده اش امیدوار بمانند یک روز ممکن است برگردد پیش شان بماند برای همیشه. زنده ماندن بهاش گاهی آن قدر سنگین است که مجبور می شوی پشت کنی به هر اصلی که حتی خودت بناش را گذاشته ای. جادوگر نیستی ولی هستی. خدا نیستی ولی هستی. عاشق نیستی ولی هستی. قدر این جادوگری و خدایی و عاشقی را بدان...» . این بخشی از کتاب «آهسته وحشی می شوم» نوشته «حسن بنی عامری» است.
رمانی سخت خوان اما با داستانی قابل تأمل. این رمان تجربه ای است از نثر و از عشق برای رسیدن به طراحی رنگ و نور و صدا و به خصوص موسیقی در لایه های ارگانیک خاطره هایی به هم تنیده یک سیاه باز و شاید دخترش و شاید تمام کسانی که در رسیدن این دو به هم و به آنان دخیل بوده اند.
این کتاب داستان «دختر جوانی است که دست چپ اش را می فروشد تا با قطع شدن تصادفی اش برود بشود تصاویری رنگارنگ از عشقی وحشی و فراموش شده برای دو دوست که هرکدام به مرداب روزمرگیهای اکنون عادت کرده اند و ناخواسته پرتو داغ عشقی کهن را بر روح دختر می تابانند».
«آهسته وحشی می شوم» را می توان رمان «من راوی» پر ابهام و زبان ورزی توصیف کرد که بدون پایبندی به وحدت های کلاسیک داستانی بی هیچ توضیح و تفصیلی تنها به روایت و پیشروی قسه در بستر زبانی تازه خود می اندیشد. آنپه خواندن این کتاب سخت را جذاب و گیرا می سازد، پرسش ها و مناسبات گمشده ای است که هموراه توسط راوی مکتوم می ماند و از آنجایی که راوی در قابل اول شخص ظهور یافته، همه پنهان کاری ها نشئت گرفته از نوع رفتار او قلمداد می شود.
این رمان سرشار از شیرین سخنی و دیالوگ های قبلاً ناشنیده است. اثر کاملاً امروزی اما جهان حاکم بر آن گم و محو و دست نیافتنی جلوه می کند. راوی مدام از جایی به جایی و از زمانی به زمانی دیگر می پرد و البته در این جدا شدن ها هیچ گاه مخاطبش را وا نمی دهد.
از نظر منتقدان این کتاب «حسن بنی عامری» اگر سینما بود می شد جایزه بهترین مونتاژ و تقطیع، فیلمنامه نویسی و کارگردانی را به آن اعطا کرد.
نویسنده در این کتاب به ترفندهایی جدید و نوآورانه در رد و بدل کردن گفت و گوها، تغییر صحنه ها و کات زدن به مکان ها و زمان های جدید، تداعی و ارجاع ها به گذشته، تغییر ضرباهنگ داستان و... دست یافته که بخش عمده اش را مدیون "من راوی" خلاق و فاعلی است که هر گاه اراده کند، ذهن و حضور سیالش را پرواز می دهد و هر جا که لازم بداند فرود می آید و دانه ای ور می چیند و باز جستکی می زند و... هیچ هم مشخص نمی کند که باز برخواهد گشت به خانه اول یا خیر؟
«آهسته وحشی می شوم» با زبانی یکدست، روندی غیرخطی و درهم شکسته، گفت و گوهای قدرتمند، حضور نویسنده در متن، فاصله گذاری میان داستان/ واقعیت و راوی/ نویسنده با مخاطب و جهان ناپیوسته و بریده بریده و پر اوج و فرود داستان، بدون تردید از آثار موفق و برتر چند سال اخیر به شمار می رود.
این رمان در ۲۹۶ صفحه در چهار مضراب شامل «چپ دست وحشی، وحشی آهسته، چپ دست آهسته و وحشی چپ دست» توسط انتشارات «چشمه»، جهان تازه ای از داستان را به مخاطبان ارائه کرده است. /
نظر شما