به گزارش خبرنگار کردپرس، در هوای یخ زده زمستان با استکانی چایی به تصمیمی که «ورونیکا» گرفته است فکر می کنی. تصمیمی که نه از روی استیصال که از روی بی انگیزگی است. دختری ۲۴ ساله اهل اسلونی که علیرغم زندگی نرمالش تصمیم به خودکشی میگیرد. یک خودکشی بی نتیجه اما پر از درس.
«پائولو کوئیلو» خالق اثر بی نظیر «کیمیاگر»؛ کتابی را پیش رویت می گذارد که در آن از سلامت روان سخن می گوید. این نویسنده برزیلی این بار به یکی مشکلات رایج در جوامع نسبتاً مرفه در دوران صلح و آرامش اشاره می کند. با این کتاب از ماجرای شگفت انگیز دختری مطلع می شوی که ترس از مرگ واقعی او را به سوی زندگی و شور و شوق حیات، سوق می دهد.
«ورونیکا تصمیم می گیرد بمیرد» آن هم وقتی که می داند «در دنیایی که هرکسی به هر بهایی، برای بقایش می جنگد، در مورد رفتار کسانی که تصمیم می گیرند بمیرند، چه قضاوتی می شود کرد؟ هیچکس نمی تواند قضاوت کند. هر کسی وسعت رنج خود را می شناسد، و میزان فقدان معنای زندگی اش را».
با این دختر پی به پیچیدگی های احساسات انسانی می بری و جستجوی معنا در زندگی را بررسی می کنی.
همزمان که با او خودکشی می کنی سر از یک آسایشگاه روانی در می آوری. تجربیاتی که با «ورونیکا» در این آسایشگاه به دست می آوری نشان می دهد که زندگی ارزشمند است و ارزش زندگی کردن را دارد. او برای لحظات کوچک زندگی قدردانی جدیدی پیدا میکند و شروع به دیدن دنیا از دید دیگری میکند. او در آخرین لحظات زندگی خود تصمیم می گیرد زندگی را در آغوش بگیرد و آن را به بهترین شکل زندگی کند.
با خواندن این کتاب متوجه می شوی که نویسنده داستان را بر پایه تجربیات شخصی از بیمارستانهای روانی مختلف نوشته است که حول محور دیوانگی میچرخد. داستان حاوی این پیام است: «دیوانگی جمعی، عقلانیت خوانده میشود».
در این کتاب تأثیر انتظارات جامعه بر افراد و فشار برای انطباق با هنجارهای جامعه را می فهمی و متوجه می شوی که تصمیم «ورونیکا» برای پایان دادن به زندگی اش بازتابی از احساس ناامیدی است که ممکن هست به دلیل فشار جامعه ایجاد شود.
«ورونیکا» در مسیر تصمیم اش نشان ات می دهد که «همه چیز مشخص شده، به جز اینکه چگونه باید زندگی کرد و اینکه اگر می خواهید زندگی خود را کنترل کنید، باید ذهن خود را کنترل کنید».
با شخصیت کتاب «ورونیکا تصمیم می گیرد بمیرد» همراه که شوی به این نتیجه می رسی که «دیوانگی تنها واکنش عاقلانه به جامعه دیوانه است و اینکه ما نمی توانیم انتخاب کنیم که از کجا آمده ایم، اما می توانیم انتخاب کنیم که کجا برویم».
هنوز هوای یخ زده زمستان ادامه دارد که صفحات آخر کتاب را ورق می زنی. آنجایی که می فهمی «آگاهی از مرگ ما را به زندگی باز می گرداند» و سپس از پایان غافلگیرکننده اش مات و مبهوت می مانی.
کتاب «ورونیکا تصمیم میگیرد بمیرد» برای هر کسی که با چالشهای زندگی دست و پنجه نرم میکند و به دنبال الهام گرفتن هست، خواندنی است. /
نظر شما