در خرداد ماه ۱۳۹۹ دو فيلم ديپ فيك در فضای رسانهای كشور منتشر شد كه به نظر میرسد توجه لازم صاحب نظران به آنها مبذول نگرديد. يكی از اين ويدئوهای جعلي مربوط به گفت و گوی "برد پيت" با شبكه خبر سيماست كه در آن به تخريب اموالش در جريان تظاهرات اعتراضی به قتل "جورج فلوید" واكنش نشان می دهد و آن ديگری فيلمي از محمود احمدینژاد است كه چهرهاش بر بدن "باب راس" قرارگرفته و در برنامه لذت نقاشی كه از شبكه چهار سيما در حال نمايش است؛ انتقاداتی را متوجه وضعيت اقتصادی كشور می كند.
گر چه در ايام متأخر شاهد توليد معدود و باز نشر پراكنده فيلمهای ديپ فيك برای مخاطبان ايرانی بودهایم، اما توليدات فوقالذکر – فارغ از اهداف توليدكنندگانش كه در خوش بینانهترین حالت جنبه سرگرمی دارد – به لحاظ محتوا، ارتقاء كيفيت فنی توليد، فاصله زمانی نزديك توليدات به یک دیگر و نیز انتشارشان – در عین حال كه می تواند سر آغاز فصلی جديد در توليد اخبار جعلی برای مخاطبان ايرانی محسوب شود –به حاكمان و شهروندان نيز زنهار میدهد در آیندهای نه چندان دور شاهد توليد بيش تر و کیفیتر ديپ فيكهایی خواهند بود كه مسائلی جدیتر و حساستر را هدف قرار خواهد داد.
ديپ فيك كه از دو واژه دیپ "لرنینگ" و "فیک" تشکیل و نامش نخستين بار در سال ۲۰۱۷ توسط يك كاربر با پُست ويدئويي در تارنماي "رِديت" بر سر زبانها افتاد، به امكاني فناورانه گفته ميشود كه به واسطه هوش مصنوعي و در قالب فيلم، صوت، عكس و نوشتار؛ محتواي جعلي توليد میكند. ديپ فيك ابتداء در صنعت سرگرمی مورد توجه قرار گرفت و گسترش يافت، اما پس از اندك زماني هم چون فتوشاپ مورد سوء استفاده قرار گرفت و دچار کژ کارکرد شد.
براي توليد يك فيلم ديپ فيك مانند دو نمونه مذكور، تصاوير هدف مورد نظر به سيستم واجد هوش مصنوعي معرفی میشوند و آن گاه دستگاه بر اساس بانک دادهای از تصاوير و صداهای موجود پیشین و با کمک سيستم شبكههاي رقابتي مولد كه شاخهاي مهم از يادگيري ژرف است؛ تصاوير هدف را بر مبنای تصاوير موجود میسازند و سرانجام شخصیتی جعلي ديده میشود که در حال انجام کار یا ايراد سخن است، درحالیکه روح شخص واقعي از آن بی خبر است.
فيلمهاي ديپ فيك به چند دسته تقسيم میشوند كه عبارتند از فيلم طنزِ جعليِ يك فرد عادي، مبادله صورت توسط نرم افزارهای موجود در رسانههای اجتماعي، لب خوانی جعلي كه در آن چهره فرد واقعي است اما دهان و حركات لب جهت مطابقت با صداي جديد جايگزين شده است و در نهايت قرار گرفتن چهره فرد هدف بر بدن يك هنرپيشه يا چهره صاحبنام.
از جمله فيلمهاي ديپ فيك معروف ميتوان به ويدئوي موسوم به "جنيفر بوشمي" (قرار گرفتن چهره "استیو بوشمی" بر بدن "جنيفر لارنس")، ويدئويي تبلیغاتی علیه مالاریا كه در آن "ديويد بكهام" به ۹ زبان پيرامون خطر اين بيماري هشدار میدهد و هم چنین فيلمي از "باراك اوباما" كه در آن مطالبي توهینآمیز را خطاب به "دونالد ترامپ" بیان ميكند؛ اشاره كرد.
حال پس از اندك آشنايي با هيولايي كه میتواند بر زيست فردي و اجتماعي تک تک ما تأثیراتی شگرف و بعضاً غیر قابل جبران بر جا نهد، خوانش تقريرات زير به حاكمان و شهروندان پيشنهاد میشود:
به گمان نگارنده، ديپ فيك ميهمان ناخوانده ايرانيان است؛ چراکه به نظر نمیرسد حاكمان و شهروندان براي ميزباني از اين غول ترسناك آماده باشند. آنها نهتنها از آن چه انتظارشان را میکشد آگاه نيستند، بلكه مرور خاطرات از نحوه مواجهه با چنين نمونههایي (تلگراف تا ويدئو، ماهواره، اينترنت و نرمافزارهای پیامرسان تلفن همراه) آغاز قصه پر غصهای ديگر را تداعي ميكند. البته لازم به ذكر است كه ديپ فيك نه تنها براي ايران، بلكه براي ديگر کشورها هم ميهماني ناخوانده است، اما تفاوت اكثر كشورهاي جهان با كشور ما در نحوه چاره اندیشی جهت رويا رویی با اين پديده است كه چندي است به آن مبادرت ورزيدهاند.
آسيبهاي اجتماعي حاصل از ديپ فيكها كه در زمره آسيبهاي اجتماعي نو پدید دسته بندي ميشود، بسيار نگران کنندهاند و از اين باب شناخت دقيق ابعاد مختلف آسيب زاي اين پديده حائز اهميت است. با توجه به مجال موجود به ذكر اين نكته بسنده ميشود که طبق گزارشهاي منتشره، زنان اعم از شهروندان عادي و چهرههای مشهور قربانيان بالقوه فيلمهاي ديپ فيك محسوب میشوند. لذا افكار عمومي در جوامعي مانند ايران كه زنان در معرض خشونت خانگي و چه بسا قتل خانگي (ناموسي) قرار دارند، نياز شديد به فهم اين مهم دارد که در دهه فعلي ممكن است فيلم روايتي واقعي و دقيق از آنچه رخ داده نباشد كه البته رساندن مخاطب به اين مرحله از پذيرش نياز به برنامه ريزي دقيق و همه جانبه دارد.
ديپ فيك در عرصه سياست نيز سلاحي بسيار مخرب محسوب ميشود. تقارن ناميمون افزايش توليد ديپ فيكها با اوجگیری اقتدارگرايان عوامگرا و نژادپرستان افراطي در جهان، تبعاتي جبرانناپذیر براي نظام بینالملل در پي دارد؛ چرا که افكار عمومي آن چه را كه میبیند، میشنود يا میخواند نميتواند به قطع و يقين باور كند و اگر به باور افكار عمومي در اين خصوص خدشه وارد شود، نشانهای نگرانکننده از پيدايش مشكلي بسيار بزرگ است كه در تصمیم گیریهای خرد و كلان فردي و اجتماعي رخ مینماید. ديپ فيكها مفري جديد براي فرافكني و شانه خالي كردن از پذيرش مسؤولیت توسط حاكمان نيز محسوب میشوند، چرا که آنان اخبار و گزارشهاي منفي رسانهها از عملكرد خود را كه مبتني بر قراين و شواهد است، به اين محتواهاي جعلي منتسبت كرده و به سهولت از آن تبري میجویند. چنین است كه واقعيت، اعتبار و روايي خود را در مسلخ اين امكان فناورانه ذبح شده میبينند.
با توجه به ابعاد و نقش اثر گذار اين فناوري در معادلات سياسي – كه نمونههاي آن را در كشورهاي مالزي و گابن شاهد بوديم – رگولاتورها، شرکتهای فعال در حوزه فناوري و رسانهاي و هم چنین خبرنگاران بايد در افشاي جعليات نقشي فعالتر ايفا كنند. به طور مثال “وال استریت ژورنال” در اين زمينه اقدام به آموزش نيروهاي خود كرده كه نحوه استفاده از ‘گوگل ايميجز” و “تین آی” براي راستي آزمايي عكس هم چنین بهرهمندی از نرم افزارهای ويرايش ويدئويي براي مشاهده فريم به فريم فیلمها جهت بررسي و تشخيص دقيق چگونگي باز و بسته شدن چشمها، حركات اطراف دهان و لب، فراز و فرود و لحن صدا، نور و سايه و حركات طبيعي و غیر طبیعی اندامها با تمسك به منطق فازي از آن جمله آموزشها به شمار میآیند. ورود سازمانهاي رسانهاي داخلي به برگزاري هر چه بيش تر اين قبيل دورههاي آموزشي زمينه را براي ورود توانمندانه خبرنگاران و روزنامه نگاران به حوزه پر مخافت شناسايي ديپ فيكها هموارتر ميكند.
نبود قوانين مصرح بازدارنده براي اشخاص حقيقي هم و نیز قوانين نظارتي بر رگولاتورها و شرکتهای فعال در حوزه فناوري و رسانهاي در موضوع ديپ فيكها نيز محل تأمل است. برخي كارشناسان حقوقي و فني معتقدند قوانين موجود كه بر اعمالي مجرمانه چون افتراء، سرقت هويت يا جعل عناوين دولتي جاري است؛ بر اين مهم نيز دلالت میکند. اين در حالی است كه گسترده شدن وضع قوانين نگرانيهايي را نيز در پي دارد، چرا که ديپ فيك بر مرز باريك ميان توليد محتواي طنز و تبليغات سياسي مخرب در حركت است؛ مرزي كه ممكن است وجوه مميزه آن همواره شفاف نبوده موجبات به حصر كشيده شدن آزادی بيان را فراهم كند.
برخي پژوهشگران با توجه به آمارهایی چون نسبت كمّيِ توليدكنندگان به تحلیلکنندگان ديپ فيكها که صد به يك تعبير شده؛ در امكان مقابله با اين توليدات اظهار ترديد ميكنند. اين صاحب نظران معتقدند به رغم وجود برخي امكانات تشخيصي، روند شناسايي فیلمهای ديپ فيك هم چون رابطه موش و گربه در كارتون تام و جري بين الگوریتمهای هوش مصنوعي و كارشناسان تشخیصدهنده فیلمهای جعلي به تسلسلي نافرجام كه برتري هوش مصنوعي را در پي دارد ميانجامد؛ اما اين گمان به طور قطع از مسؤولیتهای حاكمان و شهروندان و هم چنین رسانهها كه نقش واسط اجتماعي را بر عهدهدارند؛ در مواجهه با اين پديده نمیکاهد. ثابت قدم ماندن در پذيرش مسؤولیت، اميد به تابيدن نور حقيقت را از پس ابرهاي سياه ديپ فيك همچنان زنده نگاه میدارد.
منبع: نوآوران آنلاین
نظر شما