همه آنها یک کاربری داشتند. بچهها را میترساندند. شب برای اینکه بخوابیم می گفتند اگر نخوابی لولو میآید و تو را میخورد و یا با خودش میبرد. اگر غذا نخوری لولو میآید و.... این بار دیگر از ترس لولو نه تنها آن شب و شبهای دیگر نمیتوانستیم زود بخوابیم که هیچ، اصلا نمیتوانستیم بخوابیم و اگر هم به ضرب خستگی بازی های پر تحرک روزانه مثل جنازه میافتادیم مدام خواب های آشفته میدیدیم.
امروزه خانوادهها بچهها را از موجود وهمی و سنتی به نام لولو نمیترسانند اما از خانواده و مدرسه و جامعه بگیر تا رسانهها و موسسات و ... همه و همه بچهها را از از لولویی جدید می ترسانند. لولوی امروزی آزمون نام دارد. یک زمانی تنها لولوی آزمونی کنکور بود. لولویی پیر و جا افتادە و آنقدر مانده بود که همه بهش عادت کرده بودند. شکل و قیافهاش را میشناختند. اما امروزه این لولو بچههایی دارد که به مراتب از خود او ترسناکترند. بچه لولوهایی که شب و روز نه تنها ذهن بچهها که ذهن بزرگترها را هم ویران کرده است. بچه لولوهایی که روان بچهها را نابود کرده است.
از همان کلاس اول ابتدایی کودک بیچاره باید مدام درگیر آزمون باشد. شیوه توصیفی که در مقطع ابتدایی به جای امتحان و آزمون چند سالی است رواج پیدا کرده است در اصل برای این بود که امتحان و آزمون و استرس و فشار ناشی از آن از دوش دانش آموزان و خانوادهها برداشته شود. اما شیوه کیفی توصیفی و ارزشیابی بر اساس معیارهایی مانند ضعیف خوب عالی به جای نمره هرگز نتوانست استرس و فشار ناشی از امتحان و آزمون را کم کند چرا که دهها نوع دیگر امتحان و آزمون جای آن را گرفت. قویتر، سخت تر و نابود کنندەتر. آزمونهای متعدد موسسات آموزشی مانند قلم چی، مدرسان شریف، گاج، کتاب سبز و دهها نوع دیگر. تبلیغات وسیع موسسات در رسانهها بچهها را از همان کلاس اول وارد گودالهای عمیقی میکند و او را با غول آزمون روبرو میکنند. آزمون مدارس تیزهوشان و نمونه و ... نیز از این دست است.
آیا بچهها توان تحمل این همه آزمون را دارند؟ آیا کودکان امروز به جای بازی و تفریح و شور شوق کودکانە باید در فکر انواع و اقسام آزمون باشند؟ از نظر بعضیها جواب بله است.
مافیایی که از این همه کتاب به ظاهر کمک آموزشی و این حجم آزمونها سالی هزاران هزار میلیاردها کاسب میشود و هرگز نمیگذارد آزمونها برداشته شود و بیچاره کودکانی که باید بهترین شبها و سالهای عمرشان را با این غول دهشتناک و این لولوی هزار سر سپری کنند. افسوس برای دوران خوش کودکی که از دست میرود.
هر کاری را به وقت خود باید انجام داد و گر نه عقده آن همیشه میماند. امروز اگر بچهها بچگی نکنند و در بازیهای کودکانه معیارها و مناسبتهای زندگی اجتماعی را یاد نگیرند فردا بزرگسالانی عقدهای خواهند بود که به جای زندگی در بزرگسالی در مناسبت های کودکی خود گرفتار خواهند ماند و هرگز نمیتوانند نقش اصلی خود را ایفا کنند.
نظر شما