ما نیازمند تعریف دیگری از مفهومی هستیم که ما را در این جهان ایمن می کند، "صلح پایدار" چه در اجتماع، اقتصاد، سیاست، فرهنگ و چه در ابعاد کیفی و کمی حکایت از رفاه و زندگی شرافتمندانه با دسترسی کافی به منابع را دارد. در واقع وضعیتی است که در آن تمامی مناقشات و مسائل حل شده باشند.
در مسئله مخاصمه و صلح، زنان یکی از بازیگران اصلی به شمار می روند، بدون همکاری زنان و گنجاندن چشم انداز های جنسیتی در فرایند های رسمی و غیر رسمی صلح، صلح پایدار تحقق پیدا نخواهد کرد و یا احتمال به خطر افتادن آن بیشتر است.
زنان زیادی در طول تاریخ برای ایجاد صلح تلاش کرده اند که گاهاً نتیجه بخش بوده است. تشکیل "اتحادیه بین المللی زنان برای صلح و آزادی" نمونه ای از کار تشکیلاتی فراگیر زنان در این زمینه است. اتحادیه ای که در آن زمان راهکار های بنیادینی برای حضور زنان در اجتماع را مطرح کرد، از جمله حمایت از زنان در رسانه ها، گسترش شبکه های زنان و نیز آموزش ارتقای آگاهی ها و مهارت های آنان به منظور خود باوری و بهبود فرصت های زندگی و شغلی دختران.
آسیب پذیری های زنان در عرصه خصومت های خشن و غیر انسانی در تلفیق با سلاح های گرم، سبب شد تا اینک کاهش دادن دردها و مصیبت های زنان در میان مناقشات دولت ها محور جریانات و مباحثات جهانی، شود. آنان در درگیری ها و جنگ ها کمترین نقش را دارا می باشند، اما بی شَک بیشترین هزینه های انسانی را در ایفای نقش مادری- همسری- و فرزندی پرداخته اند. بنابراین زنان نخستین گروهی هستند که با فروپاشی زیر ساخت های اجتماعی- سیاسی در نتیجه جنگ و نظامی گری دولت ها زیان می بینند، اما متاسفانه دیدگاه های فمینیستی افراطی (با بیان صلح طلبی زنان و جنگ طلبی مردان، و اعمال نوعی ستم جنسی علیه مردان)، کمبود نیروهای زن و عدم تخصیص بودجه های موثر، نقش آنها را با چالش های جدی روبه رو کرده است. خشونت و ناامنی تنها از راه فیزیکال و عینی صورت پذیر نیستند، بلکه خواستگاه و اشکال کلامی، زیست محیطی، حقوقی و جنسیتی هم دارند. امنیت پایدار هنگامی قابل حصول است که افراد جامعه از جمله زنان تحت سلطه عینی، ذهنی و ساختاری نباشند. ناامنی و بی ثباتی تنها در عرصه های نظام بین المللی و محدوده مرزهای ملی در برابر هرگونه تجاوز، ستم و خشونت نیست، بلکه در داخل مرز ها دولت ها و دولتمردان بزرگترین تهدید کنندگان حقوق و نظم هستند.
البته باید اذعان داشت نمی توان گفت که زنان تصمیمات عاقلانه تری در مواجهه با بحران ها اتخاذ می کنند، دنبال کننده سیاست های صلح طلبانه هستند و یا تصمیم های استراتژیک مردان معلول جنسیت و ساختار ژنتیکی، فیزیولوژیک و روان شناختی آنها می باشند. اما بی تردید می توان با صراحت عنوان کرد که هر گونه پروژه و اعمال سیاسیتی برای ایجاد صلح بدون در نظر گرفتن زنان و نفی آنها به بن بست خواهد رسید. خشونت های خانگی علیه زنان، بمباران منازل مسکونی غیر نظامیان، تجاوز جنسی به زنان مناطق جنگی و حملات متعدد به مراکز خدمت رسانی صرفا بخش کوچکی از دستاورد تفکر مردسالارانه است که بی شک با حضور زنان در محافل علمی و دخالت در سیاست گذاری های کلان و در نهایت حضور فعالانه در مناصب مهم اجرایی می تواند دستخوش دگرگونی شود. بی شک حضور پر رنگ زنان در عرصه های اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی زمینه های تعدیل تفکر مردسالارانه را ایجاد می کند و در نهایت در کاهش خشونت ها در جهان موثر خواهد بود که این می تواند راهی برای ایجاد صلحی پایدار باشد. زنان به دلالیل عاطفی می توانند از بروز جنگ در جهان جلوگیری کنند، بنابراین می بایست وظایفی را در زمینه استقرار و حفظ صلح به آنان محول شود. خشونت علیه حاملان مهم صلح و تجاوز به شرافت و حقوق انسانی آنان تهدید علیه صلح پایدار محسوب می شود.
جهان نیازمند نظم سیاسی- اقتصادی جدیدی است تا در چارچوب آن رنج های بی پایان زنان کاهش یابد، در حقیقت وارد عصر جدیدی از صلح سازی پایدار خواهیم شد.
*دانشجوی دانشگاه کردستان
نظر شما