دوستی تعریف میکرد: چند دهه پیش که امکانات و وسایل نقلیه به شکل امروزی فراگیر نبود، یک بنده خدایی به رحمت خدا رفته بود. به واسطه آشنایی که با مردم روستای آنها داشت برای مراسم ختم آنها را دعوت کرده بودند. مردم دعوت شده مینی بوس روستا را دربستی کرایه کردند.
تعداد مسافرین چند نفر بیشتر از ظرفیت مینی بوس بود. چند نفری مجبورشدند سرپا بایستند یا در راهرو مینی بوس روی چهارپایه بنشینند.
پس از رسیدن به روستای مورد نظر پیاده میشوند تا در مراسم "پرسه" شرکت کنند.
هنگامی که برمی گردند میبینند ۲نفر از همراهانشان توی مینیبوس هستند. از آنها میپرسند کجا بودید نه در مراسم شما را دیدیم نه سرسفره خیرات؟ آن دو نیز که اصلا از مینیبوس پیاده نشده بودند با خونسردی جواب میدهند"جاگمان گرن" ترسیدیم جایمان را بگیرند!! به همین خاطر پایین نیامدیم.
این سوال سالهاست که ذهن مردم را به خود مشغول کرده که "در فکر و ذهن آن دو مرد چه گذشته و چگونه به این نتیجه رسیدند که چند ساعت گرمای طاقتفرسای داخل مینی بوس رفت و برگشت بیثمر و عدم حضور در مراسم و گذشتن از چلوگوشت خیرات را در قبال این که احتمال دارد که جایشان را بگیرند عوض کردند".
این داستان من را یاد مدیرانی انداخت که برای حفظ جایگاهشان هر کاری می کنند. این مدیران در طول عمر مدیریتیشان تمام اقدامات و کارهایی را که انجام میدهند تنها و تنها برای جلب رضایت مدیران ارشد استان و معاونینش، وزارتخانه و نمایندگان است.
بهواسطه این کار معاونین و کارشناسان این اداره نیز در قبال درخواستهای مدیر که از بالا صادر شده است و در اکثر اوقات با اهداف و برنامه های سازمانی منافات دارد و گاهی برای انجام آن باید رانتی داده شود، حقی ناحق شود و یا خلاف قانون عمل شود اگر مقاومت کنند، با برخورد اداری و احتمالاً جابجایی مواجه میشوند. آنها هم به این حکم تن میدهند.
آنها فراموش میکنند که برای چه کاری پشت این میز نشسته اند، چه مسئولیت اجتماعی، اخلاقی و اداری بر گردنشان است و هر کم کاری که در قبال جامعه انجام میدهند پژواکش به جامعه بر میگردد و خانواده آنها را نیز درگیر میکند.
.تنها از دست دادن جا مهم نیست. نگذارید مردم به این فکر کنند که چرا در دوران مدیریت شما چنین اتفاقاتی افتاده و هیچ کار خاصی صورت نگرفته است.
*مدیر مسئول گروه رسانهای میلکان
نظر شما