خشونت علیه زنان به درازای تاریخ در خردهفرهنگهای همه جهان به ویژه در کشورهای توسعه نیافته از جمله ایران و استانهای مناطق کردنشین ریشه دوانیده است. این خشونت فقط به کتک زدن و تنبیههای جسمی گفته نمیشود. کلمات توهینآمیز، شک، بدبینی که بسیاری آن را خوشغیرتی میدانند، همان خشونتی است که بر زنان اعمال میشود و هیچگاه هیچکس نمیفهمد این زن از چه درد میکشد و چه میخواهد و چه رویاهایی در سر دارد. «سروه محمدزاده» روانشناس بالینی در بیمارستان روانپزشکی و مراکز مشاوره در استان کردستان در گفتوگو با «همدلی» امیدوار است که صدای زنان از تریبون مجلس شورای اسلامی توسط زنان نماینده شنیده شود و رسانهها دراینباره کوشا باشند. در این مصاحبه تحلیلی به بررسی انواع خشونت علیه زنان و حتی زنان علیه مردان و رواج این پدیده نوظهور در جامعه پرداخته شده که شرح آن در ادامه آمده است.
به نظر شما آیا خشونت علیه زنان در استانهای مناطق کردنشین به نسبت استانهای غیر کردنشین متفاوت است، یا این خشونت در ایران یک رنگ است؟
در این که به حکم همجوار بودن و تشابه فرهنگی، خشونت علیه زنان در بین مناطق کردنشین و مناطق غیرکردنشین تشابه وجود دارد، شکی نیست. اما در مناطق کردنشین فشار برای تطابق زنان با تعریف غالب از زن بیشتر وجود دارد. زنی که نمونه کامل و بینقص طرحواره فداکارانه است و خود پندارهاش را فقط ارائه خدمات و سرویس به خانواده، فرزندان، شوهر و تامین خواستههای عرفی از نقش دختر، زن، مادر و عروس تعریف میکند. مهمترین تفاوتها از دیدگاه من در مناطق کردنشین پذیرش چند همسری شوهر، محرومیت و گذشت اجباری از ارث پدری به نفع برادران و بقیه خانواده است.
زنان در زندگی خود چهار شكل خشونت شامل فیزیكی، روانی، اقتصادی و جنسی را تجربه میكنند. زنان استانهای مناطق کردنشین بیشتر از کدام یک از خشونتهای رایج رنج میبرند و چرا؟
همه این خشونتها وجود دارد، اما در نظر داشته باشید که خشونت از دیدگاه روانشناسی هم میتواند برگرفته از یک ویژگی شخصیتی باشد که ما آن را یک trait مینامیم و هم یک مشکل رفتاری که میتواند حاصل یادگیری باشد، هم میتواند ثانویه بر مسئلهای مانند ناکامی باشد. در طبیعت و تکامل خشم به عنوان یکی از سه هیجان اصلی که به بقا کمک میکند شناسایی شده؛ اما در جایگاه درست. خشونت یک سکه دورویه است. خشونت غیر از بستگان ممکن است از غریبهها مثل یک رهگذر یا حتی همکار نیز سر بزند، گاهی درلباس سوء رفتار خود را نشان میدهد، گاهی هم در لباس عدم توجه و عدم حساسیت به نیازها و مسامحه و غفلت.همه انواع خشونت و پرخاش خشونت روانی را در خود دارند.در گذشته خشونت فیزیکی در مناطق کردنشین بسیار بیشتر از دهه اخیر بود و زنان کرد از دوسو قربانی بودند، هم از جانب فرد آزارگر و هم از جانب کسانی که مطلع میشوند که زن قربانی خشونت فیزیکی شده. چون خشونت فیزیکی جزءپذیرفته شده عرفی برای زنان بود، زمانی که زن داد خود را پیش خانواده و حکم میبرد، عموما مورد سرزنش و شماتت قرار میگرفت که ببین چه کردهای که شوهرت یا برادرت یا پدرت کتکت زدهاند. یعنی بدون دانستن موضوع پیش زمینههای ذهنی در مورد زنان و دختران وجود داشت که به اعتباربخشی خشونت فیزیکی کمک میکرد و فریادهای زنان بیپاسخ میماند و بیشتر زنان به خاطر برچسبی که به ناحق برای خشونت فیزیکی دریافت میکردند ترجیح میدادند سکوت کنند. امروزه به نظر من این نوع خشونت کاهش یافته و اعتبار وپذیرش و کارکرد گذشته را ندارد. البته هنوز مواردی وجود دارند؛ اما به چشمگیری گذشته نیستند.
به گفته زنان خشونت دیده در فرایند دادگاه، مراکز مشاوره بهزیستی و پزشکی قانونی همیشه حق زن به نفع مرد ضایع میشود، چرا نمایندگان مجلس شورای اسلامی که اقلیتی از آن را زنان تشکیل میدهند، نسبت به وضع قوانین حمایت از حقوق زنان تلاش نمیکنند؟
صحبت از نمایندگان زن شد و این که چرا کاری نمیکنند، متاسفانه زنان کاندیدای نمایندگی خود آماج خشونت هستند. قربانیان خشونت از همه طبقههای اجتماعی، اقتصادی و تحصیلی هستند. رفتار انتخاباتی مردم را دریک بازه زمانی رصد کنید متوجه خواهید شد که یک کاندیدای زن تا زمانی که به عنوان نماینده انتخاب شود باید انبوهی از تظاهرات مختلف خشونت را تحمل کند، از متلکهای جنسی و جنسیتی گرفته تا زیر سوال بردن کفایت و توانایی او و وابسته بودنش. هرچند که باید به سر آمده حکیم باشد! اما متاسفانه نیست به چند دلیل، یک اینکه بیشتر نه همه نمایندگان زن، نماینده تفکرات سنتی حاکم برجامعه هستند که عرف شاکله فکریشان را تشکیل داده و در دهههای پنجم و ششم زندگیشان هستند و کاندیداهای جوان اقبال کمی در پروسه کاندیداتوری تا انتخاب دارند. مورد بعدی این که اشاره کردید اقلیتی از نمایندگان زن هستند! این اقلیت در بین اکثریت غالبی قرار میگیرند که من فکر میکنم یارای مقابله داشتن با آنان سخت و مستلزم تلاش فراوان چه بسا بینتیجه است. از طرفی این که عموما در جامعه ایرانی بیشتر تلاشها و همصداییها برای شناسایی جایگاه درست زنان محکوم به فمنیزم و جنسیتطلبی است! هرچند در سالهای اخیر تلاشهایی شده و به عنوان یک زن قدردان هستم. زنان اگرچه نیمی از بدنه اجتماع و بخش عظیمی از بدنه فعال اجتماع هستند؛ اما آنطور که باید جایگاه خود را پیدا نکردهاند. درست است در فرهنگ ایرانی و مناطق کردنشین به انحای گوناگون تقدیر و پرستش و ایدهآل‎سازی شدهاند.
اما بیایید با خود صادق باشیم، طرحوارههایی که زن را مانند گوهری در صدف و تنها قدیسه مینامند کارکرد زیادی نداشته و تعریف مناسبی برای زن امروزی ارائه نکردهاند. استفاده از کلمات ادبی ثقیل و مبهم و چند پهلو و گنگ برای شناسایی و تعریف نقش زنان با نقش واقعی آنان باهزار مسئولیت ریز و درشت نادیده شده سنخیت ندارد.
خشونت دیگری که علیه زنان صورت میگیرد، خشونت اقتصادی است، به طوری كه در برخی موارد زنان حتی حق دخل و تصرف در اموال خود را نیز ندارند. تحلیل شما چیست؟
خشونت اقتصادی در مناطق کردنشین تنوع زیادی دارد از عدم تامین مایحتاج زندگی برای زنان(عدم توجه و مسامحه) تا گرفتن حاصل رنج کارشان(سوء رفتار) طیف گستردهای دارد. امروز هم هنوز این نوع خشونت رواج دارد و ای بسا شدت بیشتری گرفته باشد. زنان زیادی حضوری یا تلفنی با من تماس میگیرند و عنوان میکنند که من هم همپای همسرم کار میکنم و حتی برخی موارد درآمد بیشتری هم از همسرانشان دارند؛ اما کارت حقوقشان را همسرشان ضبط کرده و مقداری مشخص از درآمد زنان را به عنوان خرجی به زنان برمی‎گردانند. حتی برخی مردان این مورد را جزو شرایطشان برای موافقت با ازدواج با دختران و زنان شاغل قرار میدهند و بعضا ثبت هم میکنند. به تجربه شخصی من فکر میکنم این نوع خشونت رو به افزایش است که البته از شرایط اقتصادی نابسامان جامعه هم تاثیر پذیرفته است. ببینید، خشونت در همه انواع یک پیغام دارد: تمایل به برتریجویی و ابراز قدرت نسبت به قربانی این که چرا یک فرد دریک موقعیت رفتار خشونتآمیز نشان میدهد دلایل متعددی دارد از یادگیری گرفته تا طرحوارههای اولیه زندگی و تجربیات اولیهای که در خانواده دریافت کرده است. قبلا گفتم که همه تظاهرات خشونت، خشونت روانی به همراه دارند. خشونت در بلندمدت منجر به سرکوبی و سرخوردگی و رسیدن به درماندگی آموخته شده میشود. زن درماندهای که مفر و پناهگاهی ندارد حتما به طیف وسیعی از اختلالات روانی دچار خواهد شد. از آن جایی که جنسیت زن آسیبپذیری بیشتری برای ابتلا به افسردگی هم دارد، خشم و خشونت و عدم حمایت، راه را برای تمایل به پایان دادن زندگی و خودکشی افزایش میدهند.
چرا برخی از زنان کرد به شکلی دچار درماندگی اکتسابی هستند، چرا خود را از این وضعیت رها نمیکنند، آیا ترس اکتسابی ناشی از زندگی دوران کودکی در خانواده است؟
بله، موارد زیادی مثل توصیف شما وجود دارند. من زیاد به واژه طرحوارهها اشاره کردم. طرحوارهها چهارچوبی برای رفتار و انتخاب هستند که حاصل تجربیات اولیه خودمان یا مشاهده تجربیات جایگزین هستند. رفتارها گاهی الگوی خانوادگی دارند. دختر یا زنی که از کودکی پدر و برادرانش را خشن دیده و این رفتار از نظر مادرو دیگر زنهای الگویش پذیرفته شده، احتمال کمی دارد که خشونت را غیر طبیعی بداند. اکثر زنان قربانی خشونت، خاطراتی از خشونتدیدگی در کودکی دارند و معمولا عنوان میکنند مادرم همیشه میگفت مردها همه همینطورند بیاعصاب و خشن! تغییر طرحوارهها مستلزم ورود اطلاعات جدید است.تنها زمانی یک زن یا دختر احتمال دارد خشونت را نپذیرد که مورد بهنجاری دیده باشد که مردی خشن نیست یا تعریف دیگری درباره مردان شنیده باشد.
یکی از واژههایی که به کرات در جمع دوستانه مردانه شنیده میشود واژه زنذلیلی است این واژه شاید به نوعی شوخی و طنز ادبیات گفتمانی تلقی شود، اما در ذات واژه بار معنایی مغلوبیت مردانگی و زنانگی دیده میشود. تحلیل شما چیست؟
به نظر من ترکیب واژگانی«زن ذلیل» نهایت تلاش نافرجام جامعه برای غلبه مردان است. شوخی یک مکانیزم دفاعی است و گویای موقعیتی است که اضطرابزاست. وقتی یک مرد دوستش را که با زنش خوب رفتار میکند یا خواسته زنش را به جا میآورد زن ذلیل خطاب میکند به صورت ضمنی این پیام را میدهد: با کاری که تو میکنی موقعیت من به عنوان یک مرد به خطر میافتد لطفا این کار را نکن. مقبولیت بین دوستان و همسالان و رفیقان بسیار مهم است و این ترکیب واژگانی فریاد میزند که داری با سرویس دادن به زنت محبوبیتت را از دست میدهی دست نگهدار!
شمار زیادی از زنان از پروسه طولانی مدت دادگاه برای انجام طلاق میترسند و تن به زندگی ناخواسته میدهند، نمونههای بسیار داریم که زن با اسناد و مدارک از جمله فیلم و عکس و صدا به قاضی دادگاه اثبات میکند که شوهرش دارای بیماری روانی پارانویا، اسکیزوفرنی یا شیزوفرنی است، اما قاضی دادگاه میگوید فیلم و عکس سند نیست و شما باید در هنگام خشونت و تهدید قتل به کلانتری محل زنگ میزدید. قاضی میگوید که پرونده باید به پزشکی قانونی برود در پزشکی قانونی هم پارانویا بودن شوهر تایید میشود اما باز هم قاضی رای صادر نمیکند و پرونده را به استان مجاور ارجاع میدهد. این قانون چیست؟ چرا دادگاه تلاش دارد دو زندگی از هم پاشیده را با زور قانون جوش دهد؟
در جامعه ایرانی به طور کلی و در فرهنگ کردی تمایل به نگهداشتن ازدواج بسیار پررنگ است و ضربالمثل دختر با رخت سفید عروسی میره و با کفن برمیگرده، برگرفته از همین فرهنگ هست. به عنوان کسی که با پروندههای ارجاعی از دادگستری کارکردهام چند مورد را یادآور میشوم. متاسفانه در جامعه به صورت سرانگشتی رسش جنسی هنوز ملاک اصلی ازدواج است وکمتر کسی به بلوغ شناختی و عقلی کاری دارد. حداقل در دهه گذشته رویکرد دادگستری و سیستم قضا برای طلاق زیاد تغییر کرده. نه همه ولی اکثریت موارد اختلافات زناشویی حاصل نداشتن مهارت و آمادگی است مهارتهایی مثل حل مسئله، گوش کردن(نه شنیدن)، مهارت همدلی، مهارت نه گفتن، مهارت کنترل خشم. مدتی است که مراجعه حداقل سه جلسهای به روانشناس کارشناس دادگستری جزو پروسه درخواست برای جدایی شده. که البته نوشداروی بعد از مرگ سهراب خیلی کاری از پیش نمیبرد. کاش این سه جلسه برای قبل از ازدواج و دوران طلایی آشنایی اجبار میشد. اما کاملا موافقم که مهمترین پیوند و ارتباط عاطفی را که زندگی زناشویی است، با قوه قهریه نمیتوان نگهداشت یا اصلاح کرد.
یکی از خشونتهایی که علیه زنان کرد هنوز رایج است فرهنگ غلط و زشت ختنه است که در این مورد پایاننامههای بسیار کار شده است و کتابها و فیلمهای مستند نیز به وفور منتشر شده است، اما همچنان وجود دارد. چرا؟
ختنه زنان در بیش از 27 فرهنگ در جهان شناسایی شده و حتی روز ششم فوریه هر سال که متاسفانه در مناطق کردنشین نیز هنوز رواج دارد. اصلیترین دلیل بقا و تدوام این رسم نه تنها در کردستان بلکه در تمام دنیا پیروی از عرف است. اما عرف چه اعتقادی دارد؟ در خردهفرهنگهایی که ختنه اعتبار دارد، لذت بردن به طور کلی و لذت جنسی آن هم قبل از ازدواج منع شده و برای اطمینان بیشتر دختران ختنه میشوند. در حالی که در بسیاری کشورها جرمانگاری شده؛ اما هنوز از پذیرش در برخی مناطق کردنشین برخوردار است. به نظر من اثربخشترین کار در بلندمدت آگاهسازی جامعه و به ویژه زنان در این باره است. رفتارهای زیادی جرم انگاری میشوند؛ اما همچنان نرخ وقوع بالایی دارند. اما زمانی که از آثار سوء روانی و جسمی ابدی این عمل گفته شود فکر نمیکنم هیچ فرد به لحاظ روانی سالمی تمایل به این کار داشته باشد.
پدیدهای نوظهوری تحت عنوان شوهرآزاری در جامعه رواج یافته است. به عنوان یک پژوهشگر توضیح دهید که نوع آزار شوهران توسط همسران چگونه است و علت بروز این پدیده را در چه میدانید؟
عموما وقتی صحبت از همسرآزاری میشود کلیشه ذهنی به سمت آزار زن از جانب مرد میرود. اما این نوع مشکل به صورت معکوس هم امکان وقوع دارد. یعنی آزار شوهر از جانب زن! و شوهرآزاری در هر چهارجنبه جسمی روانی، جنسی و اقتصادی امکان وقوع دارد. هر نوع ضرب و جرح شوهر از جانب زن، حرمتشکنی شوهر نزد خانواده طرفین، فرزندان و دوستان، تصرف بدون اجازه و تمایل اموال و رابطه جنسی بدون خواست و تمایل شوهر مصادیق همسر آزاری هستند. در یک پژوهش انجام شده در شهر شیراز ترتیب شوهرآزاری ابتدا روانی و اقتصادی و بعد جسمی و در نهایت جنسی بوده است. پیشتر هم گفتم که خشونت هم میتواند ناشی از یک رگه شخصیتی باشد؛ هم میتواند حاصل یادگیری و تجارب اولیه. و احتمالا بیشتر زنان شوهرآزار در خانوادههایی بزرگ شدهاند که زنان کنترلگر و مردان سهلگیر داشتهاند.
نظر شما