اصطلاح حاشیهنشینی
با بررسی اقدامات مسئولان و واکاوی ایدههای فعالان اجتماعی حول مسأله حاشیهنشینی، میتوان به این نتیجه رسید که عمده نگاهها پیرامون این مسأله، تنها ناظر بر جنبه کالبدی آن بوده است. در حاشیهها نیازهایی بنیادینتر از نیازهای کالبدی وجود دارد که نادیده گرفته شدهاند و نتیجه این بیتوجهی تفکیک هرچه بیشتر مردم و مناطق بوده است. دکتر «وکیل احمدی» عضو هیئت علمی گروه جامعهشناسی دانشگاه رازی، اصطلاح حاشیهنشینی را مناسب نمیداند و کرمانشاه را فاقد متن اصلی میبیند. او میگوید: «استفاده از اصطلاحات حاشیهنشینی، مناطق اسکان غیررسمی و همینطور بافتهای مسألهدار مناسب نیست. بار معنایی این اصطلاح نحوه مواجهه را تغییر میدهد و باعث میشود همه نگاهها به حاشیهنشینی از بعد کالبدی آن باشد. بهترین اصطلاح برای این مناطق «مناطق محروم» است. این مناطق محروم ممکن است در مرکز شهر یا در حاشیهها باشند. با این نامگذاری اشتباه، همه چیز به سمت دوقطبی شدن پیش رفته است. این مناطق به دلیل نبود رسیدگی محروم هستند و این محرومیت بیشتر از جنبه اقتصادی است. چیزی به نام متن در کرمانشاه وجود ندارد همه جای آن منطقه محروم است».
دکتر «محمدعلی فرهادی» عضو هیئت علمی گروه جامعهشناسی دانشگاه رازی، اصطلاح حاشیهنشین را تأکیدی بر مقصر جلوه دادن ساکنین این مناطق در وضعیت نامطلوبشان میداند و میگوید: «هرجایی که مؤلفههای فقدان اعتماد در جمع، احساس عدم تعلق به شهر، زندگی بیکیفیت و بدون ثبات و فقر اقتصادی بدون چشمانداز پیشرفت و انسجام وجود داشته باشد، حاشیهنشینی نیز وجود دارد. حاشیهنشینی قلمرو جغرافیایی ندارد و میتواند در مرکز شهر باشد؛ یعنی هر جایی که شهر ماهیت و سرمایه اجتماعیاش را از دست بدهد». دکتر فرهادی در ادامه میگوید: «حاشیهنشینی را باید یک مفهوم فرهنگی- اجتماعی در نظر گرفت. اصطلاح حاشیهنشینی درست نیست زیرا ساکنان این مناطق را مقصر نشان میدهد. ما در مقالهای اصطلاح «حاشیهنشینشدگان» یا «حاشیهنشینسازی» را پیشنهاد دادیم تا عاملان پشت این اتفاق آشکار شوند. همین اصطلاح حاشیهنشینشده نشان میدهد اینها قربانی یک فرایند و یک فکر هستند. ما باید آن فکر را روشن کنیم و ببینیم چه کسی میگوید اینها مقصر خودشان هستند. وقتی مناسبات اقتصادی و سیاسی دست گروه خاصی است، پس اینها نمیتوانند مقصر باشند؛ زیرا افرادی وجود دارند که برنامه کل سیستم را برای خودشان طراحی کردهاند. مواجهه با حاشیهنشینی به یک تغییر منظر نیاز دارد. این که ما آن را یک طرح یا پروژه ببینیم و حلش کنیم درست نیست. مگر این مساله بخشی جدای از مناسبات اجتماعی است که آن را جدا حل کنیم؟! این یک مسأله در هم تنیده است که همه عوامل سیاسی، اقتصادی، ایدئولوژیک، دینی و بینالملل را دربردارد. برای مواجهه با حاشیهنشینشدگان باید از منظر اقتصاد سیاسی وارد شد.»
مساله اصلی حاشیهنشینی چیست؟
زمانیکه اقتصاد بیمار یک جامعه فرصتهای کافی برای اشتغال مناسب را بهوجود نیاورد؛ طبیعی است مردمی که از دستیابی به چنین مشاغلی ناتوانند دیریازود به حاشیه میروند. پس مسأله اصلی حاشیهنشینی چیست؟ و علت اصلی وضعیت نامطلوب این مناطق چه کسانی یا چه فرایندهایی هستند؟ دکتر فرهادی میگوید: «اگر قبول کنیم حاشیهنشینشدگی محصول اقتصاد سیاسی است؛ میتوان مسأله اصلی حاشیهنشینی را از دل تعریف آن بیرون کشید. به دلیل سیاستهای اقتصادی و کلان کشور از دهه پنجاه تا کنون، ما مقهور توسعه بودهایم. آن هم توسعه سرمایهداری. هدف سود است و عدهای قربانی این هدف میشوند. آنها فقیر نیستند، بلکه فقیر میشوند. چرا که هم نیروی کار ارزان هستند، هم ابزار تفریح صاحبان سرمایه و هم توقعشان پایین است. علت اصلی، نابرابری اقتصادی است و حاشیهنشینسازی کارکرد جانبی این مناسبات محسوب میشود. آنها برای شهر کارکرد پیدا میکنند؛ چون در پی کار ارزان هستند و به همین دلیل تامینکننده تفریحات غیرقانونی سرمایهداران میشوند. اینها انسانهای مظلوم و زحمتکشی هستند که تفالههای توسعه محسوب میشوند.»
نگاههای زیادی در تلاش برای پیوند دادن مفهوم حاشیهنشینی با مفاهیم کلان، از درک این نکته ناتوان ماندهاند که حاشیهنشینی میتواند یک رویکرد بعضا عقلانی به مشکلات ساختاری باشد. دکتر احمدی میگوید: «مسأله کل کرمانشاه، فقر است و شکل گرفتن این مسأله، تاریخی است. حاشیهها به دلیل جمعیت اضافه به وجود آمدهاند. برخلاف کشورهای دیگر، ما افزایش جمعیت را بد طی کردهایم. زمانیکه جمعیت شهر بیرویه افزوده شود، حاشیهنشینی ایجاد میشود. باید مسئولان از قبل فکرش را میکردند؛ چرا که تبادل مهاجرتی در کرمانشاه زیاد است. باید اشتغالزایی شکل میگرفت که نگرفت. وضعیت کرمانشاه از لحاظ محرومیت متفاوتتر از شهرهای دیگر است. در ۳۰ سال گذشته، سرمایههای اقتصادی از این جا رفتهاند و افراد ضعیف جایگزین شدهاند. طی این ۳۰ سال این محلات حاشیهنشین بودهاند که با خودمعیشتی و کارآفرینی تأثیرگذار باعث شدهاند کرمانشاه سرپا بایستد. کسی که از دل آسیبهای اجتماعی و بدون پشتوانه دولت نان دربیاورد بهترین کارآفرین است. در کل مسأله اساسی کرمانشاه محرومیت به واسطه جنگ و اقتصاد سیاسی و … است. میشود اقداماتی انجام داد و این وضعیت را ارتقا بخشید و از بدتر شدن آن جلوگیری کرد چرا که کرمانشاهیها فرهنگ کار دارند. وقتی زبالهگردی میتواند با کار کردن در دل زبالهها شکم خانواده خود را سیر کند؛ تنبل نیست و میتواند کار کند.»
تفاوت زاویه دید
الویتبندیهای مسئولان و حاشیهنشینان بر هم منطبق نیستند. نمونهای از این عدم تطابق، قضیه سند خانههای این مناطق است. مسؤلان نمیدانند وقتی کسی به طور غیرقانونی از منابع استفاده میکند برایش بهصرفهتر است. «خالو سلمان»، نزدیک هفتاد سال سن دارد و در یک مغازه میوهفروشی در منطقه «جعفرآباد»، کارش جابهجایی سبدهای میوه، جمعکردن باقیمانده آنها و تیکشیدن مغازه است، دستهایش پر از زخم است، زخمهایی که امیدی به بهبودیشان نیست. همینطور که با دست کاهوهای پلاسیده را در گونی پارهای میریزد، در جواب اینکه سند داشتن خانههای این مناطق در بهبود وضعیت آنها موثر است یا نه، میگوید: «اگر این مناطق سند داشته باشد ما کارمان تمام است. آن وقت هرکس صاحب جایی میشود و ما که چیزی نداریم باید بمیریم. حالا حداقل خرابهها مال کسی نیست و میتوانی شب را آنجا صبح کنی.» مردی که حرفهایمان را شنیده با بیتفاوتی عجیبی میگوید: «وقتی باد و باران بر سرت میریزد برای همان نایلونی که روی سرت کشیدهای خدا را شکر میکنی و همه سگدو زدنهات برای یه لقمه نان است که زنده بمانی. در این دنیا هیچی مال ما نیست، باشیم یا نباشیم هم دست خودمان نیست. فقط زندهایم.»
در بیشتر مواقع آنچه با نام مشکلات حاشیهنشینان مطرح می شود تحمیل نیازها و دیدگاههای غیرحاشیهنشینان بر زیستجهان این مردم است. دکتر فرهادی میگوید: «آنها از سند میترسند. از طرفی پول ندارند سند بگیرند، از طرف دیگر اگر سند بگیرند خانههای آن منطقه گران میشود. انگار کمک کردن به آنها، موجب ضرر رساندن بیشتر به آنها میشود. این وضعیتی است که این مردم در آن گیر کردهاند. استدلالی که مسئولان میکنند، این است که اگر قیمت آنجا بالا برود مردم به جای دیگری میروند و در جای دیگری حاشیهنشینی شکل میگیرد. در حالیکه وظیفه دولت تأمین خانه برای همه مردم است. اینجا ما نیروی کار ارزان را از اینها تأمین میکنیم، در خدمت ما هستند و آنقدر در خود فرو رفتهاند که به نخوردن باد و باران به جسمشان قانعاند.»
دکتر احمدی این مسأله را بهانهای برای عدم ارائه خدمات شهری در این مناطق میبیند و میگوید: «به دلیل اینکه خانههای این مناطق سند ندارند؛ شهرداری به راحتی میگوید من تا فلانجا را میتوانم آسفالت کنم چون سند تا اینجاست و برای بیشتر از آن خدمات شهری انجام نمیدهد. از طرفی برخی از اهالی این مناطق چون سند ندارند خانههای خود را بازسازی نمیکنند؛ چون حس تعلقی به آن ندارند.»
ناامنی یا ترفند سرمایهداران
زمانیکه منطقهای به دلایلی مانند بزهکاری، جرم، نبود فرهنگ تعاملات اجتماعی و… برچسب ناامنی میخورد وارد حفرهای میشود. این حفره همه چیز را در خود میبلعد و کمترین نتیجه آن ایجاد حصار بین مردمان آن منطقه و شهر، ایجاد ترس و وحشت از آن مناطق و کاهش قیمت املاک آن است. اما وقتی خبر ساخت پاساژ طلا در آن به گوش میرسد، معادلات برای رسیدن به سود واضحتر میشوند؛ کاهش قیمت املاک، خرید آن توسط سرمایهدار برای پیادهسازی ایدههایش و بعد از مدتی بالا بردن قیمت همان املاک برای گسترش اهدافش.
زنی در محله «فیضآباد» صورتش را با پارچهای کهنه و پاره پوشانده است و در جواب صحبت در خصوص ناامنی منطقه میگوید: «در همه جای کرمانشاه ناامنی هست. حتی در آن مناطقی که بالا شهر میگویید و خدالایقدیدهها آنجا هستند هزار جور اتفاقات وحشتناک میافتد. ولی ما برای نان شب هم داد بزنیم بیادب و پایینشهری هستیم، کسی صدایمان را نمیشنود هیچ، تو سرمان هم میزنند.»
همواره دیدهایم که به این مناطق و ساکنان آنها به چشم عاملهای آسیبزننده به شهر نگاه میکنند. دکتر احمدی این آسیبها را ناشی از فقر میبیند و وجود آنها را برای شهر مفید میداند. او میگوید: «آسیبها و مسائل این مناطق را در جاهای دیگر هم داریم و حتی غیراخلاقیتر، اما آسیبها در این مناطق متفاوتتر از جاهای دیگر است چرا که ناشی از فقر است. اگر این کارها را نکنند نمیتوانند ادامه بدهند و میمیرند. اگر آنها نبودند ما جای آنها را میگرفتیم. باید اینطور نگاه کنیم که حاشیهنشینان برای شهر مفید هستند و چگونه روی پای خود ایستادهاند. نگاه ما به حاشیهنشینشدگی اغلب نگاهی از پشت میز به این مسأله است. نوع مواجهه ما برای بسترسازی درست تاثیرگذار است.»
تخصیص بودجه و ترازوی عدالت
بارها در رفتوآمد به ادارات برای بهبود یا ارائه خدمات اولیه شهری به مناطق حاشیهنشین شنیدهایم که میگویند: «ما جایی که جلوی چشم باشد را کار میکنیم، نه جایی که کسی آنجا را نمیبیند.» سؤال اینجاست چرا مناطقی دیده نمیشوند؟ غیر از این است که هدف دیده نشدن آنجاست! میتوانیم گریزی بزنیم و نتیجه بگیریم که یکی از دلایل توقف پروژه قطار شهری کرمانشاه هم، میتواند ترس از دیده شدن حاشیهها و رویتپذیری تراژدیهای پنهان شهر باشد.
دکتر احمدی به طرحهایی اشاره میکند که مسیری اشتباه را طی کردهاند. او میگوید: « از وزرات کشور چند شهر برای اجرای طرحهای توانمندسازی تعیین شدند که یکی از آنها کرمانشاه بود. ولی طرحها در نهایت به تعدادی دفترهای تسهیلگری تبدیل شد. ما مطالعات نظری و میدانی طرح را انجام داده بودیم. آنها باید مطالعات ما را جلو میبردند و روی آنها بررسیهایی را انجام میدادند، نه اینکه به واسطه رانت، طرحی را از صفر شروع میکردند. طرحهای بسیاری مسیری اشتباه را طی کردهاند که نتیجهاش شده کارگاههای تابآوری و چند دفتر تسهیلگری. مسئولان فقط میخواهند پول به کرمانشاه تزریق شود، همه دنبال طرح جدید هستند و طرحهای قبلی را ادامه نمیدهند. چرا همه میخواهند یک روستا به شهر تبدیل شود؟ به این دلیل که بودجه به آن اختصاص داده شود. این نگاه نادرست روی راهکارها هم تاثیر دارد. با برداشتن قدمهای ریز و برنامهریزی درست برای بودجه میتوان مسائل شهر را حل کرد. برای مثال باید مردمی که در محله «جعفرآباد» به کار جمعآوری ضایعات اشتغال دارند را تأمین اجتماعی کنیم، زیرا این کار همراه با آسیبهای اجتماعی است. آنها کمک بزرگی برای شهرداری هستند و میتوان مکانی را بری آنها در نظر گرفت تا کار تفکیک زباله را در جایی غیر از محل زندگی خود انجام دهند. در مناطقی مانند «چغاگلان»، «شهیاد»، «نوکان»، «باغ ابریشم» و… بیشتر کارگران، شغلهایی مرتبط با ساختمان دارند. سازمان فنیحرفهای میتوانست مهارتهای کارگران ساختمانی را ارتقا دهد. اگر این کارگران را آموزش دهیم؛ هم سطح درآمد آنها بالا میرود و هم شهر درست میشود. منطقه «درهدراز» به دلیل تامین دام زنده شهر، نیازمند نظارتهای بهداشتی است و … .»
تخصیص بودجه به مناطق با توجه به چه معیارهای صورت میگیرد؟ تعداد محلات هر منطقه؟ مساحت؟ جمعیت؟ یا …. دکتر فرهادی میگوید: «شهرداری برای منطقه یک با شش محله، ۹۳ هزار نفر جمعیت و ۱۲ هزار هکتار مساحت، ۱۵ میلیارد و ۲۵۰ میلیون تومان و برای منطقه سه با ۲۶ محله، ۱۲۶ هزار نفر جمعیت و ۱۴ هزار و ۵۰۰ هکتار مساحت، ۱۵ میلیارد و ۴۰۰ میلیون تومان اختصاص داده است. برای شش محله ۱۵ میلیارد و برای ۲۶ محله همان قدر هزینه کردهاند. یعنی شما فکر میکنید اینها را باید مساوی ببینید، در حالیکه از هر نظر اولویت با مناطق حاشیهنشین است. در سال ۸۴، ۳۲ درصد و در سال ۹۹، ۳۶ درصد مردم کرمانشاه حاشیهنشین بودهاند. ۴۰۰ هزار نفر، یعنی ۴۰ درصد، بیشتر شدهاند. با این روند به زودی همه شهر حاشیهنشین میشوند. ما نیاز داریم نگاه به حاشیهنشینشدهها را تغییر دهیم. باید این رویکرد که «حاشیهنشینی یک مسألهاست و باید حل شود» را باید کنار بگذاریم، من میگویم حاشیهنشینی مثل یک دماسنج برای بدبختیهای دیگر عمل میکند. حاشیهنشینی معلول است، باید ببینیم چه چیزی باعث حاشیهنشینی شده است. باید نگاه مسئولان به کرمانشاه را بررسی کرد. تحلیل گفتمان هم نمیخواهد. اینها ابژه علم شدهاند و کاسبها از آنها پول در میآورند.»
مسئولان و مسئولیتهایشان
از اهمیت و حضور استانداری برای بحث در خصوص مسأله حاشیهنشینی، میتوان کموبیش رویکرد و روند فعالیتهای مسئولان را استنباط کرد. مسأله گستردهای که چون تومور سرطانی در حال گسترش به کل شهر است، بدون امید به بهبودی یا به تزریق هرگونه دارویی.
دکتر احمدی میگوید: «هر سازمانی از جمله استانداری و شهرداری برای خودش طرح ایجاد میکند تا بگوید من هم هستم، اما کاری انجام نمیشود. هرکس به دنبال این است که با نوشتن طرح، بودجه و پول نفت را بگیرد. اما بهبود وضعیت مردم را نمیبینیم. مگر میشود استاندار جایی باشی و محلهای مانند «آقاجان» داشته باشی. من اگر استاندار باشم باید خانهام را آنجا بسازم. همین.»
فرهادی در جایگاه یک استاد دانشگاه خود را برای بهبود شرایط این مناطق موظف میداند. او میگوید: «کرمانشاه دومین شهر حاشیهنشین کشور است و به سمت اول شدن میرود. آقای استاندار اگر راست میگویی یک معاونت حاشیهنشینی تشکیل بده و دادهها را در سی یا چهل سال گذشته جمع کن و آنها را تحلیل کن، در این شهر استادهایی هستند که روی این مسأله مقالههایی نوشتهاند، استاندار باید از اینها کمک بگیرد. ولی با جزیرهای عملکردن این مسئله حل نمیشود. اولین راهکار تغییر نگاه است. این سیستم، با زهکشی سرمایه، حاشیه را از سرمایههای مادی، فکری، فرهنگی و حتی هنری و … خالی میکند و سرمایه را از روستا به شهر، از حاشیه به مرکز شهر، از مرکز شهر به تهران و از تهران به خارج از کشور میبرد. نگاه به حاشیهنشینی باید از منظر اقتصاد سیاسی صورت بگیرد. با رویکرد پوزیتویستی، طرح، پیمایش و بررسی چیزی درست نمیشود. قسمتی از این مسأله محلی، قسمتی ملی و قسمتی بینالمللی است. بخشی از دست ما خارج است اما میتوانیم بفهمیم تحت چه مکانیزمی هر روز بدبخت میشویم. نگاه به حاشیهنشینی، به بودجهریزی، به حکمرانی و… باید تغییر کند. با این روال ما به جایی نمیرسیم.»
گزارش: سحر رنجبر / نامه فرهنگ رازی
نظر شما