دفاع از ناموس / محمد محسنی نسب

سرویس کرمانشاه _" چرا عابران حاضر در محل نه قصد و نه توان مقابله با ضاربان را ندارند؟ آیا از خشونت بیش از حد و کشنده‌ی مهاجمین می‌ترسند؟ آیا از تبعات آتی پس از آزادی آنان از حبس می‌هراسند ؟ آیا قانون را به حد کفایت حامی خویش نمی دانند تا به روش جوانمردان قدیم کرمانشاهی سینه برای دفع ظلم سپر نمایند؟ " تجربه من می گوید همه اینها و البته چندین و چند علت دیگر. "

صحنه های تکان دهنده حمله به یک بانوی کرمانشاهی به قصد زورگیری برای همه ما شوکه کننده، بهت آور و تحمل ناپذیر بود و تبعات روانی ، امنیتی ، اجتماعی آن نیازمند موشکافی های کارشناسان و اساتید فن می باشد.

دیدن این صحنه ها و خواندن یادداشت دردمندانه جناب آقای فاضلی که خالی از اشکال هم نبود آنچنان خواب از سرم ربود که دیشب تا نزدیک سحر بیدار ماندم و چند خطی در مورد آن نگاشتم. اما در میان سوالاتی که آقای فاضلی مطرح کرده بود پرداختن به یک سوال مجال بیشتری طلب میکرد که اکنون میخواهم با مرور بخشی از خاطرات خود و بیان تجربه های زیسته خودم به آن پردازم.

نویسنده به درستی می‌پرسد: "چرا عابران حاضر در محل نه قصد و نه توان مقابله با ضاربان را ندارند؟ آیا از خشونت بیش از حد و کشنده‌ی مهاجمین می‌ترسند؟
آیا از تبعات آتی پس از آزادی آنان از حبس می‌هراسند ؟ آیا قانون را به حد کفایت حامی خویش نمی دانند تا به روش جوانمردان قدیم کرمانشاهی سینه برای دفع ظلم سپر نمایند؟ " تجربه من می گوید همه اینها و البته چندین و چند علت دیگر.

کسانی که بنده را از نزدیک می شناسند می دانند اندام رشید، قد بلند و بازوی کلفتی ندارم. لذا یک بار که برای جلوگیری از سوار کردن چند کارگر غیرقانونی افغانی در اتوبوس اراک (محل تحصیلم) به کرمانشاه با رانند و شاگرد اتوبوس مشاجره کردم آنچنان سیلی خوردم که پرده گوشم پاره شد!!!

من برای ممانعت از بیکاری کارگر کرمانشاهی جلوی ۴۰ نفر همشهری از یک اراکی سیلی خوردم و در آخر، ساعت ۲ نیمه شب تنها برای شکایت و پیگیری در ترمینال اراک رها شدم. تازه عده ای معترض بودند که وقت مان را تلف کردی !!! و در آخر هم همه می گفتند به تو چه !!!
آنهمه شکایت و شکایت بازی در شهر غریب هم طبق معمول به جایی نرسید که نرسید...

همچنین به یاد دارم نیمه شبی دیر وقت، در ایام انتخابات سال های ۸۰ با خستگی فراوان و پس از پخش تعداد زیادی اقلام تبلیغاتی در خیابان های خلوت و خوف انگیز کرمانشاه با یکی از دوستان در مسیر برگشت صحبت میکردیم. دختر خانومی که معلوم نبود این وقت شب به کدام بدبختی از مجوعه بدبختی های نسل ما مجبور بود از آن خیابان ها عبور کند مورد تعقیب و اذیت دو نفر بی سر و پای تنومند و نیمه هوشیار بود.

علی‌رغم تجربه دردناکم و زخمی که هنوز در گوش داشتم هر چه کردم سکوت کنم نتوانستم. ناموس بود و فرقی نداشت که من برادرش هستم یا نه...
اندکی با آن دو جوان غول‌تشن صحبت کردم و تهدیدها و ناسزاهای آنها را تحمل کردم تا کمی وقت تلف کنم و بعد از کمی تامل و دور شدن از صحنه با پلیس تماس گرفتم و به توصیه دوست همراهم محل را ترک کردم و....

اما آیا همیشه باید چنین خطرهایی را به جان بخرم؟! آنهم در جامعه ای که درگیر شدن با سارق منزل خود یا حتی تعقیب و گریز با او نیز می تواند برای انسان حبس و دیه و قصاص داشته باشد ؟

باید بپذیریم که در همه جای دنیا، مردم جان خود را بر جان دیگران ترجیح می دهند و اساسا انتظار دخالت از طرف مردم حاضر در یک صحنه خشن انتظاری بی مورد است. اما حتی اگر انتظار داریم مردم مداخله کنند آیا نباید به آنان آموزش دهیم که مداخله چیست و چه تبعاتی دارد و چگونه انجام می شود

در این میان بدیهی است که نقش فعالان رسانه ای و اجتماعی برای ساختن بستر بحث و گفتگو و پیگیری و ریشه یابی چنین معضلاتی نیازی به بحث و مقدمه چینی ندارد. پرداختن به این موضوع و ریشه‌یابی و برانگیختن‌ حسیاست اجتماعی در این زمینه نیازمند قلم زنی های دو طرفه و چند طرفه است و جا دارد رسانه های رسمی، نشریات و خبرگزاری ها و علی الخصوص صدا و سیمای مرکز کرمانشاه ، به جای توجیه یا انکار چنین حوادثی میزگردهایی را به شکل مداوم و تا حصول‌ نتیجه در این زمینه با حضور اساتید دانشگاه و مسئولین انتظامی و قضایی برگزار کنند.

همه فهمیده اند قلم در نیام کشیده ام اما جای سکوت نیست. ناموس مان در خطر است و فرقی ندارد که من برادرش هستم یا نه...

خطر در کمین تک تک ماست البته به نوبت

کد خبر 342710

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha