کردپرس- جلال طالبانی جزو آن دسته از رهبران خاورمیانه بود که حیات سیاسیشان را با جنگهای چریکی آغاز کردند و با صلح و همزیستی به مقصد رساندند. خاورمیانهی بیمار و زخمی، امروزه برای رسیدن به امنیت و آرامش نسبی، بیش از هر زمان دیگری به وجود چنین رهبرانی نیاز دارد. سیاستمداران قدرتمند و عملگرایی که متأسفانه هر روز تعدادشان کمتر میشود و در غیابشان، این بخش نفرین شده از جهان نه چندان آرام کنونی، بازهم زخمیتر و رنجورتر از پیش به نظر میرسد.
من تنها یکبار «مام جلال» را از نزدیک دیده بودم. در سال 2005 میلادی در حاشیهی یکی از سخنرانیهایش برای نمایندگان نهادهای مدنی در سلیمانیه، به همراه دوست دیگری به عنوان روزنامهنگارانی از کردستان ایران به او معرفی شدیم و با صمیمیت خاصی تحویلمان گرفت. در طول حدود بیست دقیقهای که با او صحبت میکردیم دریافتم که در روش سیاسی و مراودات روزانهی خود ویژگیهایی چون دانش و تجربهی تاریخی و عقلانیت و دوراندیشی سیاسی را به شکل بسیار زیرکانهای با طنزی منحصر به فرد درهم آمیخته است. ترکیبی مؤثر که در برخورد با هر رویکرد و سلیقهی سیاسی و فکری متفاوتی جواب میداد. برخی مسایل جدی را با شوخی و برخی شوخیها را با جدیت خاصی توضیح میداد و احساس خوشایندی در مخاطب خود برمیانگیخت. این توانمندی ویژه او را در چانهزنی و گفتگو و ایجاد مفاهمهی سریع میان جریانهای سیاسی، از سایر رهبران کردستان و عراق متمایز ساخته بود. او در دوران ریاستجمهوریاش در عراق موفق شد، هم توازن قدرت را در میان احزاب و گروههای سیاسی اقلیم حفظ کند و هم روابط سیاسی و اقتصادی میان دولت عراق و اقلیم کردستان را به شکل هوشمندانهای مدیریت نماید. از سوی دیگر او روابط بسیار سازندهای با دولتهای منطقه داشت و اعتماد و اطمینان مناسبی نسبت به کردها نزد آنها ایجاد کرده بود.
مام جلال نیز چون هر رهبر سیاسی برجستهی دیگری، تاریخی سرشار از شکست و پیروزی و آفرینش و اشتباه دارد. در کارنامهی هفتاد سالهی مبارزه و فعالیت سیاسیاش، خطا و اشتباه کم نیست. میتوان گفت برجستهترینِ این خطاها اعتماد به صدام حسین در سال 1966 و مشارکت اتحادیهی میهنی در جنگ داخلی کردستان عراق در سال 1994 است. اما او با شجاعت تمام از این اشتباهات تاریخی درس گرفت و در نهایت به سمبل همزیستی و تعامل در میان مردم و گروههای سیاسی کردستان و عراق تبدیل شد. طالبانی هنگام ریاستجمهوری عراق با امضا نکردن حکم اعدام صدام حسین، علاوه بر اینکه چهرهی اخلاقیتری از منش سیاسی خود را به نمایش گذاشت، دشمن دیرینهی خود را نیز به سختی شرمنده و تحقیر کرد. او همچنین انشعاب نوشیروان مصطفی معاون خود در اتحادیهی میهنی و همراهانش از حزب را با خویشتنداری فراوانی تحمل کرد و ظهور و برآمدنِ جنبش گوران (تغییر) را به عنوان یک اپوزیسیون جدید و جدی پذیرفت.
امروز اما پس از دو سال از پایان حضور طالبانی در عرصهی سیاسی کردستان و عراق، وضعیت تا حدود زیادی مأیوس کننده است. اتحادیهی میهنی دچار تفرقه و چنددستگی شده است، احزاب و گروههای سیاسیِ اقلیم کردستان حتی بر سر موضوع حیاتی و مهمی چون برگزاری رفراندومِ استقلال نیز به تفاهم نمیرسند و اقلیم کردستان و عراق در مخاصمهآمیزترین وضعیت خود پس از سقوط صدام قرار دارند. همچنین تخاصم و درگیری در میان بسیاری از کشورهای منطقه افزایش یافته است.
بهراستی باید پرسید اکنون کردستان و عراق در غیاب طالبانی به کدام سو خواهند رفت و چه سرنوشتی خواهند داشت؟ چرا میراث سیاسی و فکری چنین رهبرانی در خاورمیانهی آشفته و بحرانخیز پایدار نمیماند و به ثمر نمینشیند؟ آیا خاورمیانه بازهم استعدای پرورش چنین رهبران بزرگی را در دامنِ خود دارد؟
نظر شما