صلاح الدین دمیرتاش رئیس مشترک سابق حزب دموکراتیک خلق ها (HDP) ۴۷ ساله، و دارای دو فرزند دختر است. او به اتهام همکاری با حزب کارگران کردستان (PKK) از نوامبر ۲۰۱۶ تا کنون در زندان ادیرنه به سر می برد. زبان مادری دمیرتاش کردی زازا است و در زندان کرمانجی را از همبندی خود می آموزد. او در زندان نقاشی می کند، رمان می نویسد و گاهی آهنگ می سازد. از زمانی که زندانی شده تا به حال به وسیله وکلایش مصاحبه هایی به صورت نامه نگاری با او انجام شده است. مصاحبه زیر به وسیله "ارطغرل ماوی اوغلو" روزنامه نگار اهل ترکیه انجام شده و در شماره فوریه ماهنامه اوت (OT) منتشر شده است.
ابتدا درباره تجربه خود از بی عدالتی بگو.
«من به عنوان وکیلی با ۲۱ سال سابقه وکالت، به لزوم حقوق (عدالت) و اولویت حقوق اعتقاد دارم. اما به عنوان یک انسان ۴۷ ساله، با تمام هویت های مختلفم، به خوبی واقفم که حقوق یک چوب تر در دست حاکمان است.
می دانم که همه این ظلم ها نسبتی با عدالت ندارند اما لباس قانون پوشیده اند. در دوران معاصر به همه این ها با هم «حقوق» گفته می شود. حالا دیگر حقوق، مهمترین اهرم در دست صاحبان قدرت و بازیچه آنان است. نه تنها در ترکیه بلکه در همه جای دنیا این گونه است. تا زمانی که یک حکومت دموکراتیک مردمی شکل نگیرد این سیستم ظالمانه حقوقی ادامه می یابد.»
درباره این که سوژه گروگانگیری و بازی های سیاسی گروه های سیاسی مختلف شده ای چه فکر می کنی؟
«حدود شش ماه یک بار بی خبر از من بحثی درباره آزادی من از زندان شکل می گیرد. تازگی ها با همسرم "باشاک" با گفتن این که باز هم فصل بحث آزادی من از زندان شد می خندیم. من با هیچ مسئول دولتی یا حکومتی تماسی نداشته ام. آنها هم با من تماسی نگرفته اند. می خواهم همه این موضوع را بدانند، و خواهش می کنم که اینگونه گزک به دست بدخواهان ندهیم. اگر تماس یا دیداری صورت بگیرد طرف حساب آن من نیستم، حزب است، و این تنها راه درست و مشروع است. این موضوع هم به هیچ عنوان یک چانه زنی برای آزادی من نیست، و نباید باشد. این که وقتی دلم هوس چیزی را کرد نتوانم آن را بخورم، یا این که نتوانم دخترهام را در آغوش بگیرم و ریه هایم پر از بوی آنها شود، باعث نمی شود آرزوی آزادی و غرور یک ملت بزرگ، و شرافت خودم را، کنار بگذارم.
خوب چاره ای هم برای دلتنگی عزیزانمان، و دلتنگی برای بیرون وجود ندارد. بالا انداختن یک مسکن دلتنگی آدم را کم نمی کند.
به طور دایم اخباری درباره من منتشر می شود، اتهاماتی به من وارد می شود و من امکان پاسخ گویی آنی به این ها را ندارم. مجری های تلویزیونی و کارشناسان برنامه ها حتی امکان پاسخگویی وکلایم را به جای من به رسمیت نمی شناسند. در برنامه های زنده ساعت ها وقت برای به لجن کشیدن من اختصاص داده می شود. در کنار این برای از دست ندادن فرصت کوتاه زندگی که در حال از دست رفتن است، خیلی می خوانم و می نویسم. دارم تلاش می کنم که از زندگی آن بیرون به طور کل جدا نشوم. اما باز هم گاهی کم می آورم.»
اسم تو از یک طرف دایماً در کنار کلمه ترور می آید. درباره به پایان رسیدن کابوس این دادگاه ها چه فکر می کنی؟
«من فکر می کنم که انتخابات برای ۲۰۲۳ نخواهد ماند. شاید حکومت برای این که گرسنگی، فقر، بحران بزرگ اقتصادی، باعث لبریز شدن کاسه صبر مردم نشود، خودش بخواهد که انتخابات زودهنگام انجام شود و مسئولیت حکومت به گروه دیگری با اندیشه سیاسی متفاوت برسد. این هوشمندانه ترین اقدامی است که حکومت می تواند انجام دهد. کسانی که مرا زندانی نگه داشته اند، زمانی که دیگر نتوانند بهای سیاسی و اقتصادی این کار را بپردازند، یا زمانی که در انتخابات پیش رو بهای این کارها را به تمامی با باخت خود بپردازند، و قدرت را واگذار کنند، آن وقت فشار قوه قضائیه روی من کم می شود و شاید هم آن وقت بتوانم حق یک دادگاه عادلانه را به دست بیاورم. من تا امروز حتی یک بار هم درخواست آزادی نکرده ام. تشویق به زندانی بودن و عادی سازی حبس نمی کنم، اما حالا که من را در اینجا زندانی کرده اند باید بهای حقوقی و سیاسی آن را بپردازند و ما برای به انجام رسیدن این موضوع تلاش می کنیم. ما برنده یک دموکراسی قدرتمند و صلحی بزرگ خواهیم شد. از صمیم قلبم به این موضوع ایمان دارم. زیرا که مردممان را می شناسم و به آنها اعتماد دارم.»
آیا هرگز از طرف مردم یا HDP تنها رها شده ای؟
«هیچ وقت از طرف مردم و HDP تنها رها نشده ام اما شده که کسانی که دوست می پنداشتم به من زخم بزنند. الان درباره این موضوع صحبت نمی کنم، وقتی بیرون آمدم حرف می زنم. فکر نکنند که فراموش کرده ام.»
درباره دلتنگی خانواده ات بگو.
«با دخترها و همسرم باشاک هر هفته نامه نگاری می کنیم. هر هفته تصویرهای جدیدی که از خودشان گرفته اند برایم می فرستند. با هم درباره کتاب هایی که در طول هفته خوانده ایم و فیلم هایی که دیده ایم حرف می زنیم. توی نامه ها با هم درباره سیاست، فرهنگ، اقتصاد، هنر، محیط زیست، حقوق زنان، و خیلی موضوعات دیگر بحث می کنیم. در ملاقات های کوتاه و تلفن هایمان هم کمی دلتنگی هایمان را التیام می دهیم. اگر بپرسید که کافی است یا نه، البته که کافی نیست. ناچاریم که تحمل کردن را بیاموزیم. همسرم باشاک و دخترهای مان هم کاملا در جریان امور هستند. وقتی که مقاومت میلیون ها انسان با هم جمع بشود، می توانند بر تمام سختی ها پیروز شوند.»
درباره مقاله های سیاسی که در زندان می نویسی بگو.
«شاید همسرم باشاک همه اش را جمع کند و در یک کتاب منتشر کند.»
یک آرزو بکن.
«برای همه آزادی آرزو می کنم.»
اولین چیزی که به ذهنت می رسد درباره این کلمه ها بگو:
سیاست: «کثیفی، دو رویی»
زندان: «مقاومت»
زمان: «بی رحم«
آنکارا: «گوش سپردن به نغمه توی رویاهایم»
دیاربکر: «عشق اول و آخرم»
زندگی: «کوتاه است لعنتی!»
کشور: «بی مرز»
آزادی: «دادنی نیست، گرفتنی است.»
دلتنگی: «درد گران بهایی که تنها درمانش به هم رسیدن است.»
سرنوشت: «در دست خودمان است.»
برگردان: شقایق کمالی
نظر شما