زنِ جوان همچنان مشغول صحبت است و آنسوتر یک ماشین خاور با بار پتو و دیگر اقلام توقف می کند. تنها چند ثانیه بعد ده ها مرد دور کامیون حلقه می زنند؛ آنانکه جوانترند و قوی تر از کامیون بالا می کشد و خود از میان کمک ها دست به انتخاب می زنند.
بانویِ جوان زلزله زده با حسرت تمام این صحنه ها را نگاه می کند و بی اختیار با چشمانی که اشکشان جاری شده می گوید: آخر من چطور داخل این همه مرد بروم و پتو بگیرم.
به او می گویند خب یک مرد بفرستید.
ریزش اشک هایش بیشتر می شود و با بغض می گوید: مرد ما زیر لاوار زلزله کشته شده.
همه ساکت می شوند. هر کسی به سمت جعبه ماشین خود می رود و پتویی برای این بانوی شرافتمند می آورد.
بانوی زلزله زده دیگری که آنسوتر ایستاده خطاب به جمع می گوید: چادر خیلی زیادی در شهر توزیع شده ولی ما هنوز چادر نداریم.
جمله بعدی را با کوهی از غم می گوید: ما شب ها تا صبح از سرما می لرزیم ولی برخی از همین افراد 10 تا چادر تصاحب کردن ولی حاضر نیستن حتی یکی از آن ها را به ما بدن و میگن باید 600 هزار تومان بدین. آخه من بی پناه این پول را از کجا بیاورم.
این ها تنها گوشه های از دردهای این روزهای سرپل ذهاب زلزله زده است. در این شهر پرجمعیتِ زلزله زده، روزها صدها کامیون کمک های مردمی و دولتی تقسیم می شود ولی بخش قابل توجهی به دلیل توزیع غلط کمک ها، اغلب نصیب زوردارها می شود و ضعیفان نظاره می کنند.
مردم و گروه های امدادرسان می گویند بسیاری از این کسانی که به محض ورود کامیون کمک های مردمی دور آن ها حلقه می زنند، زلزله زده نیستند و از خدا بی خبرانی هستند که از جاهای دیگر آمده اند و همه چیز را مختل کرده اند و اِلا مردم اینجا نجیب و آبرومند و خوددار هستند.
یکی از اعضای گروه های مردم نهاد که با دوستانس از استان دیگری برای کمک آمده می گوید: بچه های گروه ما و دیگر گروه های امدادی و مردم نهاد، شب و روز تلاش می کنند و میزان کمک ها هم بسیار زیاد است. مردم آسیب دیده شهر هم با نجابت خاصی با ما همراهی می کنند و حتی از پذیرش کمک های خارج از نیاز اجتناب می کنند. ولی این افراد بی وجدان و ... روال امدادرسانی را مختل کرده اند و کاری کرده اند که خستگی همچنان بر تن ما بماند.
قلم از توصیف رذالت های کسانی که در این شرایط سهم ضعیفان و بی پناهان زلزله زده را تصاحب می کنند؛ ناتوان است. این جماعت آیا لحظه ای پیش نیامده با وجدان خود خلوت کنند و با خود بیاندیشند که چه می کنند و از همه مهمتر با که می کنند؟!
بهزاد خالوندی روزنامه نگار / کرمانشاه
نظر شما