کردپرس- ۱- در دیماه سال ۱۳۸۲ در رویداد تلخ زمینلرزه بم، به همراه شماری از همکاران در سازمان شهرداریهای کشور برای کمکرسانی و هماهنگی به بم رفتیم. درگیرودار و آشفتگی، کوشش شد بخشی از روند و چالشهای مدیریت بحران در چند روز نخست مستندسازی شود. چکیده آن کار، جدول سادهای شد که نشان میداد در ده روز نخست پس از زمینلرزه، مهمترین نیازها و برجستهترین اولویتها در شهر چه بوده است.
این جدول سپس با نظرخواهی از همکاران و دوستانی دیگر که در آن ۱۰۰ روز در بم بودند تا اندازهای کامل شد. فهرست روزانه نیازها نشان میداد که روز نخست مواردی چون رساندن نیروی امداد، آشکار کردن اندازه و گستره زیان یا روز دوم جابهجایی مجروحان، فراهم کردن کفن و خاکسپاری پیکرها، فراهم کردن خوراک و آب و به همین ترتیب نیازهای روزهای پسین چه بوده است. در آن هنگام ویرایش نخستین این گزارش در ویژهنامه ماهنامه شهرداریها چاپ شد و ویرایش تکمیلشده آن به سازمان مدیریت بحران فرستاده شد. در زمینلرزه کرمانشاه به یاد آن گزارش ساده افتادم و دوباره خواندن آن برایم بسیار جالب بود، چنانکه میتوانست راهنمای کارآمدی برای ساماندهی روند مدیریت بحران باشد. چالشها کموبیش یکی بود، شکلگیری رفتهرفتهای پیشامدهایی چون نیاز به ابزار و خون و آب و کلنگ تا امنیت مکان و نیازهایی چون توالت و حمام یا گردآوری آشغال مکان و مشکلات زیست محیطی تا مشاورههای روانشناختی پس از بازگشت به رویه بهنجار و آرام شدن اوضاع و ازایندست موارد. افسوس آن فهرست ساده و دهها تجربه دیگر را فراموش کردیم، تا همچون همیشه از نو تجربه کنیم. شاید نیاز باشد به این پرسش پاسخ دهیم که از زمین لرزه بم تا کرمانشاه، پس از چهارده سال، در بهبود زیستگاهها و مدیریت بحران چه دستاوردی داشته ایم و آیا روند کارها در این زمینه تغییری داشته است؟
۲- از زنجیره زمینلرزههای بزرگ ایران طبس، رودبار و منجیل و بم را بهخوبی به یاد دارم؛ اخبار زمینلرزه طبس تنها از راه تلویزیون و رادیو و چند روزنامه پیگیری میشد؛ در رودبار و منجیل نیز کموبیش چنین وضعی بود با اندکی بهبود کیفی خبررسانی و سرعت انتقال اخبار، اما در زمینلرزه بم اینترنت وارد میدان شده بود و دگرگونیای شگرف در ارتباط و آگاهیرسانی را نوید داد؛ اما این نوآوری در زمینلرزه کرمانشاه شگفتی آفرید؛ هر شهروند، هر امدادگر و هر زلزلهزده یک خبررسان ملی و جهانی بود و نقشی بینظیر در بسیج همگانی و رهنمود کمکها داشت. در چند ساعت نخست گستره و حتی برآورد چندوچون زیان در فضای مجازی انجام شد. پیامهای رسیده از روستاها و شهرها بهخوبی گستره آسیب را روشن کرد و با روشن شدن هوا نخستین داوطلبها و برخی بستگان به روستاها رسیده بودند؛ حتی پیش از آنکه مدیریت بحران خود را سازماندهی کند. باوجود انتقادات گوناگون، فضای مجازی و شبکههای اجتماعی بهویژه تلگرام همچون یک ظرفیت بیهمتا و تاریخی نمودار شد، بیگمان نقش آن در برانگیختن افکار عمومی و همیاری همگانی روشن و شگفتآور بود. از رساندن درخواست یاری زلزلهزدگان تا شماره حساب سرمایههای نمادین این مرز و بوم و تا رساندن سریع پیام سپاس مردم منطقه به سراسر ایران.
۳- افزون بر تلگرام، همیاری و مشارکت نیز معجزه کرد، این مشارکت و همیاری ملی تاریخی و بیهمتا و آزمون نوینی بود، بهگونهای که هم زلزلهزدگان و هم دیگر مردم را به ستایش واداشت. اندازه کمکها، حضور خودجوش مردم و بسیاری رویدادهای دیگر همگان را شگفتزده کرد. همیاری ملی بیمانندی که بسیاری از آن درس گرفتند. به گفته یک سایت محلی سیل محبتی که آوار بلا را شست. بهدرستی این بار ملت حق برادری را بهجای آورد.
۴- در سال ۱۳۹۰ در چارچوب یک برنامه در زمینه بهسازی سکونتگاههای غیررسمی به همراه چند همکار بزرگوار به محله منبع آب اهواز رفته بودیم. پس از دیدار، نخستین سفارشِ جمعی، زدایش خطر یا جابهجایی برخی خانههای محله بود. چنین کاری انجام نگرفت، مهرماه امسال خبر ناگوار ریزش سنگ و کشته شدن و آسیب دیدن چند هممیهن برای ما یادآوری تلخ بود. این زمینلرزه نیز بار دیگر نشان داد که در بلایای طبیعی تهیدستان بیشتر از دیگر گروههای اجتماعی آسیبپذیرند.
تهیدستان روستایی و شهری در ناایمنترین فضاها و مسکنها زندگی میکنند و حتی در جایی که برایشان مسکنی رسمی برپا کردهایم، با ایمنی کافی برای زیستی آسوده همراه نیست. آسیب رویدادهایی چون زمینلرزه و سیل و رانش و خشکسالی و برخی پدیدههای ساخته دست انسان در زندگی فقرا بسیار گستردهتر و ژرفتر است، بهراستی اثرات یک زمینلرزه ۳/ ۷ ریشتری برای تهیدستان و توانگران یکسان نبود. از اینگونه رخدادها در این کشور فراوان است. در این زمینه نیاز به یک رویکرد ملی است و باید به این پرسش پاسخ دهیم که در چنین سرزمین پربلای طبیعی و انسانی، سیاست ملی ما برای کاهش آسیبپذیری تهیدستان در برابر این پدیدهها چیست؟
۵- این زلزله یادآوری دوباره این نکته بود که ما بیشازپیش مردمانی با «نگرش کوتاهمدت» شدهایم. نگرش کوتاهمدت در ابعاد فردی و اجتماعی به معنی برتری اهداف کوتاه و حتی روزانه و نبود راهبرد بلندمدت در تمام جنبهها است. نگرش کوتاه مدت در اجتماع، سیاست، اقتصاد، مدیریت و تمام جوانب زندگی ما پررنگتر شده است که ریشههای آن را میتوان در عرصههای گوناگون بهویژه نظام تربیتی و خانواده جستوجو کرد. این نگرش با بسیاری از چالشهای کنونی کشور و پرسمان توسعه پیوند ژرفی یافته است؛ خشک شدن بختگان، روند روبه خشکی دریاچه ارومیه، آبهای زیرزمینی، ریز گردها، رودخانهها، پسرفت جنگل و پوشش گیاهی،تصادفات رانندگی و آلودگی هوا و از این دست موارد هیچیک بحران و آسیبی کمتر از زمینلرزه کرمانشاه نیست، اما چون مقیاس دگرگونی بلندمدت است، نه آن را میبینیم و نه به یاری میهن میشتابیم. در سویههای اجتماعی نیز میتوان صدها نمونه از این نوع نگرش یافت که هنگامیکه به یکرویه همگانی و فراگیر در عرصهها و حوزههای گوناگون تبدیل شوند هر یک خود بحران هستند. شاید فراگیر شدن نگرش کوتاهمدت را بتوان همانند ویژگیهایی چون اولویت امور شخصی و کمارزش دانستن امور جمعی نو، کوشش برای دستاوردهای فردی بهجای جمعی و فردمداری بهجای گروهمحوری، رواج فرهنگ شفاهی به جای نوشتاری، تکیه بر کنشهای احساسی بهجای عقلانی و ناتوانی تعامل در عرصههای فردی و اجتماعی را میوههای یک نظام آموزشی تهی شده از تربیت دانست.
کوتاه سخن اینکه برای زندگی بهتر در سرزمینی که همراه با فراوانی منابع و نعمت، از بلاخیزترین سرزمینها است، برای داشتن زیستگاهی پایدارتر و تابآوری بیشتر، برای توسعه ملی و نیز برای مدیریت بحران نیازمند تغییر نگرش و سیاستگذاری راهبردی و دید بلندمدتتر هستیم.
نظر شما