به گزارش کردپرس، شهروند در ادامه نوشت: لیستی از کودکان ناپدیدشده وجود دارد که هیچکس از سرنوشتشان خبر ندارد. سرنوشتی که مشخص نیست بازیچه دستان آدمربایان است یا در چرخش روزگار رنگ سیاهتری به خود گرفته است. پروندههای متفاوت ناپدیدشدن کودکان سالهاست پیشروی پلیس و تیم قضائی قرار دارد. پدرومادرهایی که هنوز نمیدانند عدم حضور دخترشان را فقدان اعلام کنند یا ربودهشدن، قتل یا کار قاچاقچیان انسان. تجسسهای پلیسی پس از شکواییه آغاز میشود. ردیابیهای گام به گام، مظنونگیری، بازجویی همه شاخههای پلیسی اما با بنبست مواجه میشود. تیمهای عملیاتی امدادگران در محل حادثه به دنبال نشانهای از گمشدگان کوچک میگردند. درون چاه، نهر آب و رودخانه. جستوجوها پس از مدتی وسعت بیشتری پیدا میکند اما اثری نیست. تنها فرضیه که باقی میماند، کودکربایی است. فرضیهای پررنگ اما بینتیجه، چون هیچ ردی وجود ندارد. این کودکان چه میشوند. با وجود گذشت سالها از ناپدیدشدن این کودکان، پدرومادرهایشان اما هنوز بغض دارند، اشک میریزند و در انتظار لحظه دیدار هستند. میگویند، کودکمان زنده است و جایی در این دنیا نفس میکشد؛ کجایش را نمیدانند. آنها میگویند؛ کمترین انتظارشان این است که پاسخ صریحی به آنها داده شود تا بدانند چه بر سر فرزندانشان آمده است.
کاش این کابوسها تمام شود
از ناپدیدشدن دنیا ٢٨ماه میگذرد. دختربچه سهسالهای که یک روز بعدازظهر از خانهشان در بندرانزلی بیرون رفت و دیگر هرگز بازنگشت. هیچکس از سرنوشت دنیا خبری ندارد. بعد از گذشت این همه مدت، همچنان از دنیا خبری نیست. نه اثری، نه سرنخی، نه حتی نشانهای که بتوان اطلاعی از سرنوشت این دختربچه به دست آورد. ٢٨ماه است که خانواده دنیا به دنبال رد و نشانهای از دخترشان هستند. دختری که به تازگی صاحب یک برادر شده است. پلیس هنوز هیچ سرنخ موثقی که از سرنوشت این دختربچه حکایت داشته باشد، به دست نیاورده؛ این پرونده با عنوان مفقودی در اداره آگاهی شهرستان بندرانزلی درحال رسیدگی است. رحمان علمی پدر دنیا است. او که کارگر فضای سبز است و به تازگی برای دومینبار پدر شده، درباره روزی که دخترش ناپدید شد، به «شهروند» میگوید: «٢٠ مرداد سال ٩٤ بود. ساعت ١١:٣٠ صبح دخترم مشغول بازی در حیاط خانهمان در خیابان قاضیان بود. همسرم درحال پختن غذا بود و در همین زمان دنیا از خانه بیرون رفت. انگار در کوچه صدایی شنیده بود و بیرون رفته بود تا ببیند چه صدایی است. غیبتش که طولانی شد، همسرم به دنبال دنیا داخل حیاط رفت اما اثری از او نبود. از همسایهها هم سوال کرد و آنها هم او را ندیده بودند. بعد از آن بود که با من تماس گرفت و من هم در جریان ماجرا قرار گرفتم. هرچه به دنبال او گشتم، فایدهای نداشت. با تهیه عکسهایی از دنیا، همه جای انزلی و حتی بیرون شهر نصب کردیم تا اگر کسی دخترمان را دیده، به ما اطلاع دهد، اما هیچ فایدهای نداشت. ماموران پلیس و دوست و آشنا تلاش بسیار زیادی برای پیداشدن دخترم کردند اما هیچ اتفاقی نیفتاد، حتی یک سرنخ هم پیدا نشد. کوچه بنبست خانهمان راه به جایی نداشت که دنیا بتواند از آن بگذرد، آن سرکوچه هم کسی او را ندیده بود. برایمان خیلی عجیب بود. دختر سهسالهمان آنوقت ظهر در کوچه گم شده؛ مگر میشود در شهر کوچکی مثل بندر انزلی مردم دختربچهای با این مشخصات را ببینند و بیتفاوت از کنارش بگذرند. برای همین احتمال میدهیم که او را ربوده باشند. چند نفری را هم بهعنوان مظنون بازداشت کردند، اما به دلیل نبود مدرک آزاد شدند. خودمان که دشمنی نداشتیم، فقط پسر همسایهمان بود که به شیشه اعتیاد داشت. من کمی به او شک کردم، اما وقتی بازداشت شد، او هم انگار نقشی در این ماجرا نداشت و آزاد شد. هنوز نمیدانیم که دخترمان به چه سرنوشتی دچار شده است. اصلا زنده است یا نه؛ این پرونده همچنان در دادسرا و اداره آگاهی بندر انزلی مفتوح و درحال رسیدگی است، ولی هیچ خبر خاصی نشده است.»
این مرد درحالی که همچنان با یادآوری دخترش بغض میکند، ادامه میدهد: «تازه صاحب فرزند دوم شدهایم. پسرمان امیررضا یکی دوماه است که به دنیا آمده است. دخترمان اگر بود، الان ٦ساله بود. حتما با دیدن برادرش کلی خوشحال میشد. میتوانست در نگهداری بچه به مادرش کمک کند. همسرم هنوز هم بعد از به دنیا آمدن پسرمان باز هم حال خوبی ندارد. کوچکترین مسألهای او را به یاد دنیا میاندازد و اشک میریزد. بارها دیدهام که پنهانی عکس دخترمان را نگاه میکند و زار میزند. خودم هم هنوز پیگیر ماجرا هستم. مرتب به دنبال دخترم میگردم. عکسش را به همه نشان میدهم. فکر کنم کسی در بندر انزلی نمانده باشد که از او درباره دخترم سوال نکرده باشم. اینکه هیچ نشانهای از دخترم نداریم، ما را بیشتر آزار میدهد. کاش خبری، نشانهای از دخترم به دست میآوردیم. کاش این کابوسها تمام میشد.»
سرنوشت نامعلوم دخترم، ما را نابود کرد
مائده ٧ساله درست یکسال و دوماه، قبل از دنیا در بندرانزلی ناپدید شد. دخترکی که از مدرسه تعطیل شد و حالا ٤سال است که دیگر اثری از او نیست. خانوادهاش حالا ٤٣ماه است که دخترشان را ندیدهاند، اما هنوز اسمش را که میشنوند، صدایشان به لرزش میافتد. روزی که مائده به دنیا آمد، پدر و مادرش هرگز تصور نمیکردند، ٧سال بعد دخترشان در مسیری مبهم و رازآلود به سرنوشتی غمانگیز دچار میشود. خانواده مائده، با صبری که خدا به آنها داده است، بعد از گذشت ٤سال همچنان روزها را به امید پیداشدن دخترشان پشتسر میگذارند. بهزاد کبرایی درباره ٤٣ماه انتظار برای پیداشدن ردی از دخترش به «شهروند» میگوید: «پرونده دخترم همچنان در دادسرای بندرانزلی باز است، پلیس و اداره آگاهی هنوز به دنبال سرنخی برای پیداکردن دخترم هستند. در این مدتی که بدون دخترم گذشت، شرایط ما خیلی سخت بود. غم دوری و وحشت از آینده مرموز و نامعلوم دخترم ما را نابود کرده است. من امید دارم که یک روز خداوند دخترم را دوباره به ما برگرداند. با این حال، هنوز هیچ خبری از دخترم نیست. تمام امیدمان به خداست و کاری از دستمان برنمیآید. هربار پیگیری میکنم، میگویند که تحقیقات و بررسیها همچنان ادامه دارد اما تاکنون هیچ سرنخی از دنیا و مائده یافت نشده است. پلیس هنوز هیچ سرنخ موثقی که از سرنوشت دخترش حکایت داشته باشد، به دست نیاورده است.»
او ادامه میدهد: «ما خودمان هم همچنان به دنبال دخترم هستیم. میگویند که او را جلوی در مدرسه ربودهاند، سوار یک خودرو کردهاند و بردهاند؛ اما هیچ اطلاعاتی نداریم. اطلاعاتی که میدهند، موثق نیست. حتی نمیدانیم چطور و با چه خودرویی ربوده شده است. تقریبا چهار سالی میشود که دنبال دخترم میگردیم. انتظار ما را از پای درآورده است. همسرم و پسرم که دانشجو است حالشان خوب نیست و همچنان به امید نشانهای از مائده هستند. همه جا را به دنبالش گشتهایم ولی نیست که نیست. دیگر نمیدانیم باید چکار کنیم. فقط امید به خدا و بعد از آن به مسئولان داریم که با جدیت بیشتری این پرونده را پیگیری کنند و حداقل ردی و نشانهای از دخترمان پیدا کنند. لااقل بدانیم چه اتفاقی برایش افتاده است. در این مدت چندین مظنون هم دستگیر شده است ولی همگی بیگناه بودند و آزاد شدند.»
هشت ماه بلاتکلیفی
هشت ماه است که از تنها پسرشان بیخبرند. پسر چهار سالهای که روز سیزدهبدر در حاشیه رودخانه هیروچایی بهطور ناگهانی ناپدید شد. هنوز هیچ سرنخی در دست نیست. با گذشت حدود هشت ماه از ناپدید شدن پسر چهار ساله، ندایی درونی به پدر و مادرش میگوید که هنوز حسین جایی زیر آسمان زنده است. کجایش را نه آنها میدانند و نه ماموران پلیس.
١٣فروردینماه امسال بود که حسین چهار ساله به همراه پدر و مادر و سه خواهرش برای گذراندن «روز طبیعت» به باغهای اطراف خلخال رفته بود که به یکباره ناپدید شد و جستوجوها برای یافتن او بینتیجه ماند تا جایی که با گذشت هشت ماه همچنان اثری از این کودک چهار ساله به دست نیامده است.
مادر جوان درحال شیردادن به دختربچه یکسال و ٦ ماهش بود که خبر ناپدیدشدن حسین رسید. همه سراسیمه بودند. هر کسی به سویی میرفت اما هیچ اثری از حسین نبود. پدر حسین که هنوز منتظر خبری هرچند کوتاه از تنها پسرش است، به «شهروند» میگوید: حوالی ظهر ١٣فروردینماه به همراه خانوادهام برای گردش به یکی از باغهای اطراف شهر خلخال رفته بودیم. آنجا چادر زدیم و بچهها برای جمعآوری چوب به اطراف باغ رفتند. من و همسرم داخل چادر نشسته بودیم. همسرم خدیجه را در آغوش گرفته بود و از او مراقبت میکرد. او هنوز کوچک است و تنها یکسالو 6 ماه دارد که ناگهان دخترم وارد چادر شد. فریاد میزد: حسین نیست، همه جا را به دنبال او گشتهام، اما اثری از او نیست.
پلیس را خبر کردیم و جستوجوها برای یافتن پسرم آغاز شد. تیمهای امدادونجات در محل حاضر شدند. سگهای زندهیاب، بیل مکانیکی و تعدادی غواص در رودخانه و کنار رودخانه به جستوجو پرداختند ولی هیچ اثری از پسرم یافت نشد. دخترم میگفت همزمان با ناپدیدشدن حسین صدای موتور هم آمد. تصور میکرد که موتورسواری او را ربوده است. صدای فریاد برادرش را هم شنیده بود، ولی زمانی که به محل حادثه رسید دیگر اثری از برادرش نبود. او میگوید: غرقشدن تنها پسرم در داخل رودخانه غیرممکن است، چرا که در چندصدمتری پاییندست رودخانه تورهای فلزی نصب شده و در طول مسیر رودخانه آنقدر تنه درخت هست که اگر پسرم در رودخانه غرق میشد حتما به جایی گیر میکرد. تنها ٤٠دقیقه بعد از ناپدیدشدن پسرم دمپاییهایش را در رودخانه پیدا کردیم. من و مادرش خودمان را به رودخانه انداختیم و هرچه گشتیم اثری از او پیدا نکردیم. من مطمئنم آدمربایان برای ردگمکنی دمپاییهای فرزندم را داخل آب انداخته بودند که بتوانند بهراحتی از منطقه دور شوند. با گذشت هشت ماه هنوز از پیدا شدن فرزندم ناامید نشدهام. انتظار دیدن او را میکشم. حسین پسر خوبی بود. با وجود کوچکی خیلی باهوش بود. پرونده ناپدیدشدن کودکم هماکنون در شعبه هشت بازپرسی دادسرای عمومی و انقلاب خلخال در جریان است. من و همسرم مطمئن هستیم پسرمان یک جایی در این شهر زنده است. هنوز نفس میکشد و منتظر ماست تا او را نجات دهیم.
سردرگم اما امیدوار
پسر چهار ساله که خیلی ساده و باورنکردنی در یک چشم به هم زدن گم شد و تا امروز هیچ خبری از او نیست. محمدامین پسربچهای از شهر نقاب در خراسان رضوی چهار سال است که از جلوی در خانه پدرش ناپدید شده است. درواقع محمدامین ربوده شد، اما کودکرباها هنوز دستگیر نشدهاند. از سرنوشت این کودک خبری در دست نیست. مهمترین مظنون این پرونده جان سپرده و دو متهم دیگر هم به دلیل نبود ادله کافی به قید وثیقه آزاد هستند، تا همچنان سرنوشت این کودک مبهم باشد.
این پرونده عجیب کودکربایی ششم مردادماه سال ٩٢ کلید خورد. محمدامین برای رفتن به کلاس ژیمناستیک آماده شده بود. او با عجله پایین رفت و جلوی در خانه منتظر پدرش ایستاد. مادر از آیفون تصویری خانه او را زیر نظر داشت. ساعت از چهار بعدازظهر گذشته بود و این پسر چهار ساله برای رفتن به کلاس عجله داشت. به سمت انتهای کوچه حرکت کرد. پدرش خیلی زود خودش را به کوچه رساند تا محمد را تا باشگاه همراهی کند، اما از محمد خبری نبود. گم شدن این کودک چهار ساله به همین راحتی اتفاق افتاد. چند ساعت بعد پلیس در جریان قرار گرفت. تلاشها برای پیداکردن این کودک شروع شد، اما درست فردای آن روز، یک تماس تلفنی مسیر پرونده را تغییر داد. یک فرد ناشناس با پدر این کودک تماس گرفت و در ازای آزادی او ٥٠٠ سکه طلا درخواست کرد؛ حالا پلیس با یک پرونده آدمربایی مواجه بود. آگاهی خراسانرضوی پیگیری پرونده را بر عهده گرفت. بررسی و تحقیقات ادامه داشت، چند تماس تلفنی دیگر بین آدمربایان و خانواده این کودک رد و بدل شد، کارهای اطلاعاتی پلیس جواب داد و فرد تماسگیرنده به نام «براتعلی» در اسفراین شناسایی و پس از یک هفته از ربودهشدن این کودک دستگیر شد. بازجوییها برای یافتن محل اختفای کودک وارد مرحله جدیدی شد، او در بازجوییها به دست داشتن در این آدمربایی اعتراف کرد. امیدها برای یافتن این کودک پررنگ شد، پدر و مادر و محمد هر لحظه منتظر خبر خوش آزادی پسرشان بودند که خبر مرگ تنها سرنخ این کودکربایی به علت سکته قلبی همه را شوکه کرد. مرگ «براتعلی» یعنی از دست رفتن همه تلاشها برای نزدیکشدن به آدمرباها. اجل فرصت نداد تا او اطلاعات بیشتری را در اختیار پلیس قرار دهد. هر چند در ارتباط با این پرونده ٢ مظنون دیگر بازداشت شدند، اما اظهارات ضدونقیض آنها کمک چندانی به حل این پرونده نکرد تا این دو متهم نیز پس از یک سال به قید وثیقه از بازداشت موقت آزاد شوند.
حالا پرونده محمد امین به یکی از پیچیدهترین پروندههای کودکربایی تبدیل شده است. بنبست شاید واژه مناسبی برای این پرونده آدمربایی باشد، اما نمیتواند پاسخی برای بلاتکلیفی پدر و مادر این کودک باشد؛ چشم انتظاری چهار ساله یک مادر و یا تلاشهای یک پدر خستگیناپذیر برای بازگشت و یا یافتن ردی از فرزند. با این همه پدر محمد امین هنوز امیدوار است تا پسرش را دوباره ببیند؛ پسری که الان باید هشت سالش تمام شده باشد.
پنج ماه بیخبری
١٥٠روز پیش هم پارسا قندی، پسر بچه هشت سالهای به طرز مرموزی ناپدید شد. خانواده پارسا اما حالا دلتنگند. خبری از پسرشان ندارند. حتی نمیدانند که او زنده است یا نه؛ ٥ماه گذشته، اما هنوز اثری از پارسا نیست. همه چیز آنها را به یاد پارسا میاندازد، ولی امید دارند. با وجود تمام اخبار ناامیدکننده اما خانواده قندی هنوز هم احساس میکنند که پارسا صحیح و سالم پیدا میشود. حالا هر پنجشنبه پدر پارسا با کمک اهالی محل و دوستان و آشنایانش به محل ناپدیدشدن پسرش میرود، همهجا را جستوجو میکند، به دنبال فقط یک نشانه از پسرش کیلومترها راه میرود و همه سختیها را به جان میخرد تا شاید بتواند اثری از پارسایش پیدا کند.
نقش والدین در اعتماد کودکان به غریبهها
وقتی کودکی گم میشود و یا آدمربایان آن را به گروگان میگیرند، کجای این شهر و بی سر و ته را باید دنبال آن گشت. از کجا باید شروع کرد؟ واقعا چقدر باید نیرو و امکانات به خرج داد تا یک کودک پیدا شود؟ واقعیت این است که کشف هر پروندهای سرنخ میخواهد، پروندههای کودکربایی هم از این امر مستثنی نیستند. اگر سرنخی نباشد کار خیلی سخت میشود، اینها را دشتبان، بازپرس دادسرای جنایی تهران به «شهروند» میگوید. به گفته این قاضی رسیدگی به پروندههای کودکربایی پیچیدگیهای خاص خودش را دارد که در این بین اقدامات پلیسی تعیینکننده است: «ماموران در مراحل رسیدگی به این پروندهها نیاز به سرنخ دارند. مشاهدات مردمی، دوربین و یا اقدامات آدمربایان سه عامل تعیینکننده در به دستآوردن سرنخ است؛ حال وقتی هیچکدام از این عوامل موجود نباشد، سرنخ مناسبی برای پیگیری وجود ندارد. به همین دلیل هم برخی از پروندهها ماهها و حتی سالها بینتیجه و بلاتکلیف باقی میمانند. بیشترین کودکرباییها با انگیزه مالی انجام میشود. اختلاف حساب، طلب و یا باجگیری مهمترین عواملی است که در بیشتر پروندههای کودکربایی وجود دارد؛ البته در برخی از پروندهها انگیزههای دیگری چون قاچاق و کودکآزاری هم دیده میشود، با این حال، همچنان تسویهحسابهای مالی و ردوبدلشدن پول در صدر انگیزههای پروندههای کودکربایی است. اینها را دشتبان، بازپرس دادسرای جنایی تهران به «شهروند» میگوید. به گفته این قاضی بررسی پروندههای کودکربایی نشان میدهد که انگیزه مالی نقش مهمی در شکلگیری این جرایم دارد. جرایمی که آمار دقیقی از آنها در دست نیست، چرا که هر پروندهای در حوزه قضائی محل وقوع جرم رسیدگی میشود و به همین دلیل آمار تجمیعشدهای در این خصوص وجود ندارد. با وجود این، این قاضی دادسرای جنایی معتقد است که پیشگیری از وقوع این جرایم مهمترین و در عین حال موثرترین اقدامی است که والدین میتوانند در آن نقش موثری داشته باشند: «واقعیت این است که زندگی در شهرهای بزرگ و کلانشهرهایی مثل تهران ملزوماتی دارد که یکی از آن آگاهیبخشی به کودکان و خردسالان است. درواقع این پدر و مادر هستند که میتوانند با آموزش درست و ایجاد حریم ایمن مانع بروز این حوادث شوند.» دشتبان در توضیح بیشتر میگوید: «اعتمادسازی و یا عدماعتماد به غریبهها به طور مستقیم و غیرمستقیم به رفتار والدین بستگی دارد. برای نمونه همچنان بسیاری از پدر و مادرها، مردهای غریبه را به عنوان «عمو» و همه زنهای غریبه را به عنوان «خاله» به فرزندانشان معرفی میکنند. هر چند این رفتار و گفتار ریشه در فرهنگ گذشته ما دارد اما به مرور زمان باعث میشود کودک به غریبهها و افراد ناشناس اعتماد کند و این اعتماد با توجه به شرایط کنونی بسیار خطرناک است. هر چند آشناکردن کودکان با واقعیتهای سخت و خشن جامعه باعث ترس و دلهره آنها میشود اما این ترس برای در امانماندن از آسیبها و گزندهای جبرانناپذیر احتمالی و ایجاد حریمهای امن برای کودکان اجتنابناپذیر است.
آمار سیاه کودکربایی
کامران رضوانی، قاضی اجرای احکام دادسرای جنایی تهران هم به آمار سیاه کودکربایی اشاره میکند و در اینباره به «شهروند» میگوید: «بسیاری از موارد کودکربایی بنا به دلایلی هیچگاه به مراجع انتظامی و قضائی اعلام نمیشود. حفظ آبرو بهخصوص در مواردی که کودک ربودهشده دختر باشد، کودکربایی اعضای باندهای تبهکاری بهخصوص موادمخدر و یا اختلافهای قومی در بین اتباع خارجی بهخصوص افغانی بخش دیگری از موارد کودکربایی است که معمولا در جایی ثبت نمیشود، اینها آمار سیاه کودکربایی است.» او ادامه میدهد: «در مقابل اما پروندههای متعددی هم با عنوان کودکربایی شکل میگیرد که در بررسیها مشخص میشود، کودک از سوی یکی از والدین به دلیل اختلاف بر سر سرپرستی ربوده شده است. این مورد بیشتر در بین زن و شوهرهایی که از هم جدا شده و یا متارکه کردهاند دیده میشود، البته این مورد چندان مصداق کودکربایی نیست. اما به هر حال سرپرستی کودک را قانون برای یکی از والدین تعیین کرده است.» اما به گفته این قاضی اجرای احکام انگیزه بیشتر پروندههای کودکربایی مسائل مالی است و محافظت کودکان تنها راه مقابله و کاهش این گونه جرایم است: «به هر حال کودکربایی از آن دست جرایمی است که از گذشته وجود داشته است. البته طی سالهای اخیر برخی موارد چون قاچاق و تجاوز هم در این پروندهها وجود دارد. برای نمونه در یک پروندهای دختربچهای برای تهیه نان به نانوایی رفته بود و آنجا ربوده شده و مورد تجاوز قرار گرفته بود؛ این یعنی خطری بالقوه برای همه کودکان که برای مقابله با آن هم چارهای جز پیشگیری وجود ندارد. پیشگیری هم در این خصوص فقط از طریق آموزش به کودکان امکانپذیر است.» کودک بیدفاع است؛ نه توان فکری لازم برای تشخیص اغفال را دارد و نه قدرت بدنی بازدارنده در برابر تهدید، به همین دلیل هم کودکربایی در بیشتر پروندهها به سادگی اتفاق میافتد. به گفته رضوانی قانونگذار هم با توجه به این شرایط مجازات سنگینی را برای کودکربایی در نظر گرفته است: «اگر فرد ربودهشده کمتر از ١٥سال داشته باشد، بر اساس ماده ٦٢١ کیفری بخش تعزیرات مجازاتهای در نظر گرفتهشده تشدید شده و به جز در موارد خیلی معدود، ١٥سال حبس را برای کودکربا در نظر گرفته است. البته این جرم فقط برای ربایش کودک است، سایر جرایم چون ضربوجرح، تجاوز، آزار و اذیت هر کدام مطابق قانون مجازاتهای خاص خودش را دارد.» رضوانی همچنین به پروندههای اخیر کودکربایی که والدین با استفاده از شبکههای اجتماعی از مردم برای پیداکردن فرزندشان درخواست کمک کردهاند هم اشاره میکند و در اینباره میگوید: «به هر حال پدرومادرها در هنگام بروز این حوادث شرایط روحی و روانی به هم ریختهای دارند و به دلیل علاقه و رابطه عاطفی سعی میکنند به هر شکلی کودکشان را پیدا کنند؛ اما در برخی موارد این اقدامات نتیجه معکوس دارد. به طور کلی توصیه ما به والدین در چنین شرایطی پرهیز از اقدامات خودسرانه و مراجعه مستقیم به پلیس متخصص است. هر چقدر ماموران آگاهی در بخش آدمربایی سریعتر در جریان پرونده قرار بگیرند، به همان نسبت شانس موفقیت و پیداشدن کودک بیشتر است.»
نظر شما