صرفنظر از جدال بر سر چگونگی و مقدار حداقل دستمزد بین کارگران و کارفرمایان مسئله سود و بهرهکشی اهمیت بسیاری دارد. امروزه توجه و تمرکز بر رکود و کاهش سود شرکتها، بنگاهها و کارخانهها است که هرچند در جای خود بسیار مهم است؛ اما محققان و پژوهشگران را از پرداختن یک مسئله دیگر بازمیدارد و آنهم بهرهکشی است. اگر سخن از نرخ بالای بهرهکشی در بنگاهها و شرکتها گفته شود، کارفرمایان به قول هاروی ممکن است دفاتر خود را برای اثبات اینکه سودشان پایین است، به ما نشان دهند. شاید تأسف بخوریم و نرخ بالای بهرهکشی را فراموش کنیم؛ اما نرخ پایین سود میتواند با نرخ بالای بهرهکشی همراه باشد. این نکته استدلال محوری جلد سوم سرمایه است.
سرمایهداران بر مبنای نرخ سود عمل میکنند و به آن تمایل دارند که سرمایه را در جایی به کار ببندند که بالاترین سود را دارد. او معتقد است اگر من به دنبال موقعیتی باشم که به گمانم بالاترین نرخ سود را داشته باشد، میتوانم سرمایهام را به آنجا انتقال بدهم؛ اما این امر ضرورتا من را به اتخاذ تصمیمات خوب از منظر بهینهسازی نرخ بهرهکشی که عنصر کلیدی است که هر سرمایهدار باید به دنبال آن باشد، رهنمون نمیکند... . رقابت، سرمایهداران را وامیدارد تصمیمهایشان را بر حسب نرخ سود در اولویت بر نرخ بهرهکشی اتخاذ کنند؛ اما برای کارگران این نرخ بهرهکشی است که واقعا اهمیت دارد.به نظر میرسد بهرهکشی در مقابل سود جایگاه تحلیلی خود را از دست داده است و شایسته است بیش از هر زمان دیگری به آن پرداخته شود.
در محیطهای کار سخن از کاهش سود برای کارفرمایان و در نتیجه رکود و تعطیلی واحدهای تولیدی است و همه نگاهها متوجه تضمین سود سرمایهداران شده است که شاید بیش از همه به خاطر نبود ثبات اقتصاد کلان، ابزار تولید فرسوده و قدیمی و ناکارآمدی مدیریتی است؛ ولی هرچه باشد، دلیلی برای نپرداختن به مسئله بهرهکشی کارگران نیست؛ بهویژه به علت وجود نیروی کار فراوانی که بهآسانی مورد بهرهکشی واقع میشوند. بهرهکشی از کودکان و زنان مسئلهای است که پیش از هر زمان دیگری شایسته بررسی است. همانگونه که هاروی در کتاب «هفده تضاد سرمایهداری» از بهرهکشی کودکان در تولید توپ فوتبال برای بازیکنان با درآمدهای میلیاردی در قبال شندرغازی مزد سخن میگوید، در مباحث اقتصادی و شغلی هشدار مارکس درباره بهرهکشی معمولا نادیده گرفته میشود.
تا زمانی که افراد مجبور به کار تحت سیطره بازار هستند، مسئله بهرهکشی هم وجود دارد. وود در فصل آخر کتابش با عنوان مارکس که به موضوع بهرهکشی سرمایهداری از نظر مارکس پرداخته، مفهوم بهرهکشی را در ارتباط با آسیبپذیری کار نسبت به سرمایه و کارگران نسبت به سرمایهداران به کار برده است.
وود دو نوع بهرهکشی را از هم متمایز میکند: الف) بهرهکشی منفعتجویانه ب) بهرهکشی امتیازجویانه.
بهرهکشی منفعتجویانه: به این معناست که هنگامی که از چیزی در شخصی بهرهکشی میکنیم، معمولا توانایی یا فعالیتی وجود دارد که ما از آن استفاده میکنیم و از آن منفعتمان حاصل میشود. بهرهکشی امتیازجویانه: ما از فعالیت یا خصیصهای شخصی استفاده میکنیم؛ ولی آنچه این استفاده را ممکن میسازد و بهرهکشی را آسان میکند، این است که شخص به نحوی در برابر ما آسیبپذیر است. مفهوم آسیبپذیر یا ضعف در بهرهکشی مارکس نقش اساسی دارد. زمانی که میگوییم سرمایه از کار و سرمایهداران از کارگران بهرهکشی میکنند، به این معناست که کار و کارگران به نحوی نظاممند در دنیای سرمایهداری نسبت به سرمایه و سرمایهداران آسیبپذیر هستند. آسیبپذیری کارگر نسبت به سرمایه در رابطه مبادله نهفته نیست؛ بلکه این واقعیت را میسازد که کارگران در دنیای سرمایهداری فقط میتوانند از طریق کاری که از ابزار تولید سرمایه استفاده میکند، زندگی کنند که نشاندهنده آسیبپذیری زیادی نسبت به سرمایه است و کارگران به دلیل شرایط زندگی به آن محکوماند.
اعتراض کارگران به حقوق و دستمزد پایین دو وجه دارد؛ یک وجه آن پایینبودن حقوق نسبت به تورم است و یک وجه آن پرداختنشدن دستمزد متناسب با ارزشی است که کارگر ایجاد میکند. وجه دوم کمتر مورد توجه قرار میگیرد. اینکه مسئله بهرهکشی مورد توجه دولتها قرار نمیگیرد، چندان تعجببرانگیز نیست؛ اما بیتوجهی پژوهشگران ازجمله جامعهشناسان به این موضوع خطای بزرگی است. تحلیل و تفسیر مسائل گروههای فرودست جامعه بیش از هر زمان دیگری ضرورت پیدا کرده است.
* جامعهشناس و استاد دانشگاه (منبع روزنامه شرق/ 30 بهمن)
نظر شما