خط ونشان های امریکا و برخی متحدانش برای سوریه درشامگاه 14 اوریل 2018 در شب معراج نبی گرامی اسلام (ص) با شلیک موشک هایی از ناوهای جنگی آنها با هدف زیر ساخت های نظامی و تسلیحاتی واهداف استراتژیک این کشور عملی گردید. این حملات که به گفته ناظران بین المللی در سطحی تعریف شده وبه منظور تادیب دولت بشار اسد نسبت به آنچه که آنان از طغیان و یاغیگری این دولت در استفاده از سلاح های شیمیایی علیه مخالفان خود می دانند، توجیه میگردد. مولفه هایی به دور از صحنه های نبرد پیرامون این تحولات وجود دارد که انگیزه این تقریر می باشد. اول اینکه همه کارشناسان جهانی و همچنین بسیاری از نهادهای مردمی و حتی احزاب مخالف دولت امریکا ، اقدامات ترامپ را یک ماجراجویی سیاسی می دانند که این کشور را در باتلاق خاورمیانه بیشتر فروخواهد برد. دو کشور اورپایی انگلیس و فرانسه نیز در مواجهه با این همراهی با احتیاط وارد عمل شدند. روسیه به عنوان مدعی حریم حوزه نفوذ خود در کنار سوریه ایستاده است و به نظر می رسد در مقایسه با رقیب خود در هیات حاکمه امریکا از تجربه بیشتر و هوشمندی بالاتری به مدد تجربه خود برخوردار می باشد و مواضعش هوشمندانه است و بر اساس قانون هزینه و فایده عرصه تحولات را مدیریت می کند. بنابراین سیاست رفتاری عقلایی تری نسبت به رئیس جمهور ماجراجوی امریکا در پیش گرفته است. کما اینکه در این بحبوحه نبرد، رئیس جمهور تاجرپیشه امریکا تخصیص بیشتر اعتبارات مالی از سوی کشورهای منطقه خصوصا عربستان به منظور انگیزه ادامه نبرد علیه سوریه و حامیان آن را در منطقه درخواست کرده است. وضعیت منطقه پس از این تحولات و در صورت پیاده شدن اهداف مهاجمین به هرشکلی که رقم بخورد مشکلات منطقه را پیچیده تر میکند. اولا موجب رشد سریع ناسیونالیزم در کشورهای عربی می گردد. همچنین ترکیه نیز نمی تواند از چالش های به وجود آمده نجات یابد. جمعیت کردی این کشور در کنار جریانات دینی با شرایطی که به وجود بیاید به سادگی کنار نخواهد آمد. تنها کسانی می توانند محور تحولات آینده قرار گیرند که در کنار صلح و آرامش وامنیت عمومی منطقه و مصالح ملت ها و کشورهای تحت ستم باشند.
انگلیس در این همراهی به ظاهر مسموم شدن جاسوس دو جانبه روسیه در انگلیس را بهانه قرار داده است. فرانسه از ناکامی در رسیدن به خطوط گاز قطر از مسیر سوریه و همچنین رئیس جمهور جوان این کشورخواب دوران ناپلئون را دیده است. کشورهای منطقه از جمله عربستان با هدف کاهش نفوذ ایران در منطقه با اعطای ثروت های عظیم مردم خود در کنار امریکا ومتحدانش قرار گرفته اند. ترکیه نیز به ظاهر با هدف تامین امنیت ملی خود وارد این معرکه مبهم شده است. رفتارهای احساساتی رئیس دولت ترکیه کمتر از ترامپ نیست. با وجودی که هنوز سفره ناهارش در 15 فروردین با روسای جمهور ایران و روسیه برچیده نشده که در ضیافت شام امریکا و متحدانش حاضر شده و به زعم خود مترصد افتادن جنازه همسایه اش بوده که بر سر آن حاضر شده و جیب های ان را خالی کند.
اما بخشی از این سرزمین بحران خیزخاورمیانه محل سکونت کردها است که قطعا خواسته و یا ناخواسته درصورت نیاز قدرت ها به این تحولات ورود داده خواهند شد و همانند گذشته به عنوان کارت جانبی مد نظر بازیگران فعلی این تحولات قرار خواهند گرفت. به گواه تاریخ سیاسی کردها در منطقه، هیچ گاه این جمعیت پراکنده در کشورهای خاورمیانه در اولویت قدرت های بزرگ حتی در بدترین شرایط منطقه ای قرار نگرفته اند وهمواره شاهد خیانت و تنها گذاشتن احزاب کرد در مقابل بحران ها در تمامی برهه های زمانی یکصد سال اخیر بوده ایم. در سال های 1916 با سایکس پیکو و تبانی روسیه و فرانسه و انگلیس به عهد خود درمقابل کردها وفا نکردند. درحالی که تمام قد در دو پیمان بزرگ به نام های سور و لوزان در سالهای 1920 و 1923 از حقوق ارمنستان چند ده هزار نفری دفاع کردند ودر همان حال بر روی جنبش کردهای ترکیه و عراق معامله کردند. در همان زمان شیخ محمود برزنجی (شیخ محمود نمیر) را در عراق مورد بی مهری قرار دادند، به طوری که تا پایان عمرش زخم خنجر انگلیس را در پهلوی خود احساس می کرد. درجریان قیام 1961 کردهای عراق رد پای خیانت انگلیس کاملا مشهود بود. در جریان فروپاشی جنبش کردی در 1975 تبانی قدرت های بزرگ مکمل اقدامات الجزایر بود. ژنوساید و نسل کشی کردستان عراق توسط صدام با زرادخانه های آلمان و فرانسه رقم خورد. در 1991 امریکا و متحدانش قصد سرنگونی بدون هزینه صدام را داشتند که نهایتا ازظرفیت نظامی و نفود کردها در سال 2003 بعنوان اسب تروا علیه صدام استفاده کردند و با کمترین هزینه مانعی بزرگ را از سر راه خود برداشتند. در همان اوایل سقوط صدام امریکا ومتحدانش زحمات رهبران احزاب کرد را در این دگرگونی رژیم نادیده گرفته و قدرت آنان را حتی در مناطق تحت نفوذ خودشان کاملا محدود کردند که با اولین انفجار توسط بقایای بعث و ارتش منحله صدام مجددا ، نه با هدف همکاری بلکه از روی نیاز و اظطرار مجددا دست همکاری به سوی اربیل و سلیمانیه دراز کرد تا آنان را از باتلاق جنوب و مرکز این کشور نجات دهند. با وجود مشاوران عالی رتبه در کنسولگری های امریکا و فرانسه و انگلیس در اربیل و کرکوک به راحتی در 16 اکتبر 2017 زنگ پایان ماه عسل خود با احزاب کرد همپیمان و همراه باخود را به صدا درآوردند و به راحتی با آرمان احزاب و جریانات کردهای عراق بازی کردند. در دسامبر 2018 در بازی عفرین همگی تبانی کردند و ترکیه را درمقابل دروازه خالی عفرین تنها گذاشتند ومزید پیچیدگی کلاف سردرگم قومی در منطقه گردیدند.
حال با این رسوایی های مکرر تاریخی، قدرت های بزرگ منطقه ای در حال نمایش جدیدی در پرده سینمای خاورمیانه هستند و قطعا این سناریو هم آرتیست دارد و هم کارگردان و هم اکترهای گوناگون. و این صحنه گردانان فعلی آزمون های خود را پس داده اند واین دیوار سست تر از آن است که بتوان بر ان تکیه کرد. پس بهتر است احزاب و جریان های کردی با این همه تجربه تاریخی در این فستیوال اخیر حداقل درجایگاه تماشاچی قرار بگیرند نه در نقش اکتر (هنرپیشه) کتک خور!
نظر شما