متن این یادداشت که در اختیار کردپرس قرار گرفته به شرح زیر است:
در ادامه آب و هوای عجیب امسال استان، دو شب پیش، ظرف کمتر از نیم ساعت بارش شدید باران و تگرگ، حجم عظیمی از آب بههمراه گلولای و سنگ و ماسه از ارتفاعاتی که ما فرزندان خودخواه آدم، با چرای بیرویه دام و استفاده غیراصولی از آن، از هرگونه پوشش گیاهی و درختی عاری و تهیاش ساختهایم، بهسوی مناطق مسکونی روستای بزرگ «پسوه»، اندیزه و شهر گردکشانه روانه شد و بر سر راه خویش به هر آنچه بود و مانده بود رحم نکرد و از بنیان برکند همه چیز را، بیش از 60 خانه را درهم کوبید، املاک و باغات و زمینهای زراعی بسیاری را درنوردید و حتی به گرفتن جان کودک سهماهه نیز قناعت ننمود و چه ویرانی ها که در یک چشم برهم زدنی، بر بجا ننهاد.
کسانی که روستای«پسوه» را دیدهاند میدانند که از قدیمالایام، جوبی که مسیل است از وسط این روستا میگذرد و سیل پریشب نیز همان مسیر را طی کرده است. من در این وجیزه بدنبال این نیستم که بنویسم چرا مردم در مسیل (محل گذر سیل) خانههای خود برپا کردند و یا چرا سیلبند و امثالهم برای روزهای بحرانی ساخته نشد و یا حتی چرا مراتع و ارتفاعات، با چرای بیش از ظرفیت دام، خالی از پوشش گیاهی و درختی برای پیشگیری از وقوع چنین بلایای ویران کنی شد و حتی باز نمیپرسم که باوجود سیلهای پارسال و پیرارسال استان و منطقه، چرا باز مردم ما، عبرت نگرفته از تاریخ، خانههای خویش در برابر این سنخ حوادث بیمه ننموده یا استحکام سازی نمی کنند! من اینجا دنبال پاسخ به هیچکدام نیستم و اصلاً این یادداشت برای بحث دیگری است؛ این نوشتار صرفاً، بهافتخار یک ناجی، یک عاقل و یک مدیر بحران نوشتهشده است، او کسی نیست جز «چوپان نجات گر» روستا، ناجی مردم و خانوادهاش، جوانی حدوداً 25 ساله، آفتابسوخته که همه روزهای عمرش را با گوسفندانش در دشت و صحرا و بر و کوه و دمن به سر برده و بهمحض مشاهده شدت بارش در ارتفاعاتی که خود و گلهاش در آن حضورداشته، بهسرعت با مردم آبادی تماس گرفته تا از بلندگوهای مساجد ده، روستائیان را هشدار دهند که سیلی بنیانکن در راه است و خانهها فیالفور تخلیه نمایند و تنها جان خود سالم برهانند. در خبرها خواندیم و دیدیم که مسئولانی چون معاون عمرانی استاندار، فرماندار پیرانشهر و سایر مدیران البته صرفاً «بازدیدکننده» از روستای سیلزده پسوه، از این چوپان که ازقضا خانه مسکونیاش را همان سیل، تمام و کمال با همه اثاث و خان و مانش برده است، دلجویی و تقدیر کردهاند! نفس تقدیر مبارک و میمون است اما برای یک چوپان، این تقدیر نه سرپناه میشود، نه سفره نان و نه اثاث منزل، او حالا دیگرهیچ ندارد! ایکاش برای پاسداشت چنین خدمات و رفتارهای نجاتبخشی و ترویج تکرارپذیری آن در سایر مردمانمان، به بیش از دلجویی و تقدیر کلامی بسنده کنیم؛ بر فعالان مدنی و مسئولان است که بهجای حرف و تشکر خشک و خالی، برای چنین جوانی سرپناهی دوباره مهیا کنند تا یکبار دیگر در این سرزمین، جوانمردی و نجات بخشی، بیبها و پاداش نماند. از یاد نبریم دهقان فداکار کتابهای درسیمان، ریزعلی خواجوی در این سرزمین جان داد درحالیکه همچنان و در همه دهههای گذشته، او یک نیازمند و بیبضاعت بود!
« ای دل ار سیل فنا بنیاد هستی برکند//// چون تو را نوح است کشتیبان ز طوفان غم مخور»
نظر شما