به گزارش کردپرس، متن یادداشت غلامی که در اختیار این خبرگزاری قرار گرفته به شرح زیر است:
مدرنیته با تمام تکنولوژیها و رویکردهایش همواره با امر تاریخی و تاریخی کردن امور سر تناقض داشته است. از همان آغاز گذر از جهان سنتی به عصر مدرن که به ویژه در حوزه ی شهر و سیاستهای اوربانیستی به منصه ی ظهور رسید، این هجمه ی عظیم علیه شهرها را می توان مشاهده کرد.
هوسمان شهردار وقت پاریس را می توان پیش قراول این عصر دانست. او با کشیدن خیابانها و بلوارها به دل مناطق قرون وسطایی و خلق پاریسِ نو به این امید که دیگر مناطقی تاریک و بسته نخواهد داشت، سرآغاز ستیز مدرن علیه تاریخ و خاطره ی شهر سنتی بود. تکنولوژیهای مدرن همواره در تلاش بوده تا مفهوم تاریخ را به شهرهای قدیمی و ابنیه ی باستانی محدود و محصور کنند، به همین دلیل در تداوم هجمه هایی که علیه شهرها و مناطق تاریخی صورت گرفته، همواره بخشی از شهر همانند قلعه، باغ یا میدانی پاس داشته شده و دیگر بخش ها زیر آوار عصر مدرن امحاء شده اند.
در واقع تحلیل و تقلیل امر تاریخی به امر باستانی اصلی ترین مشخصه ی همین عصر مدرن است که مصداق آن را می توان در سراسر جهان و صد البته در شهرهایی چون شهرستان بوکان به وضوح مشاهده کرد. این تقلیل بدین شکل بوده است که همواره تصور بر آن بوده است که یک شیء یا رخداد و یا المان تاریخی همان چیزی است که به دوره ی بسیار دور در اعصار پیشین در عصر امپراطوران مرتبط است. این تقلیل امر تاریخی به امر باستانی همواره دستاویزی خوبی بوده تا تکنولوژی مدرن به بهانه ی تازه کردن و زنگ زدایی از چهره ی کهنه ی شهرها و روایت ها و رخدادها به تخریب امر تاریخی بپردازد.
طی تغییراتی که در کمتر از سه دهه در شهرستان بوکان روی داده است، همواره امر تاریخی به امحاء مختلف از چهره ی شهر زدوده شده و شهر به میانجی تغییراتی که بیش از آنکه سازنده باشد، امحاء کننده است، از مصادیق تاریخی پاک شده و به بهانه ی نوشدن و زیبایی شناسی صوری و بصری همواره رگه های تاریخی خود را از دست داده است.
در واقع شهر بوکان با تلاش ناآگاهانه ی شهردار های ده دوازده سال اخیر، همیشه با این معضل روبرو بوده است که برای شهروند چیزی تحت عنوان خاطره ایی از گذشته و تاریخ شهر باقی نمانده است.
با یک نظر سطحی و ساده می توان نمونه های بسیاری از آثار امحاء شده در سطح شهر را که خاطرات گذشته ی بوکان و المان های تاریخی این شهر را بازنمایی می کردند بازگو کرد. از تخریب باغ قاضی، گورستان قدیمی شهر (دروازه قبران)، پل های تاریخی امیرآباد (که زیر سایه ی پر هیبت!!! پل جدید گم شدند)، قلعه ی سردار (که تنها نامی از آن باقی مانده)، حوضه گه وره، گرمابه های قدیمی، خورینگ گرفته تا نقاشی گفتگوی اقوام (اثر استاد نامو روی دیوار مدرسه ی سوم خرداد) و اخیراً سردر پارک ملت (اثر استاد نامو) و شاید چند مدت دیگر سردر پارک محمدیه و ... همه و همه المان هایی هستند (البته بودند) که می توانستند بازنماینده ی امر تاریخی در شهرستان بوکان باشند.
عدم توجه ی شهرداران به مفاهیمی از این دست را البته می بایست به وسواس متولین امر دانست به اینکه شهرداران باید معماران و مهندسین عمران باشند که این خود ریشه در تخصص-گرایی منحط عصری دارد که شهر را به یک مفهوم عمرانی تقلیل داده است، در حالی که دیگر امروزه چنین تصوری بسیار نادرست است؛ از این حیث که شهر به میانجی مولفه های اجتماعی ایی چون امر تاریخی و هویتی شهر(البته نه ضرورتا هویت قومیتی)، رویکردهای رفاه شهری، مفهوم سیاست های محله محور، الگوی شهر سالم و شهر پایدار، سیاست های شادی آفرین شهری و فرآیندهای فراملی شهرها و ... امروزه به جایگاهی رسیده که بیش از آنکه به یک الگوی مدیریتی خطی و تخصص گرایانه ی عمرانی محتاج باشد، خود شبکه ای است از تعاملات و تقابلات سیاسی/اجتماعی، اقتصادی که می بایست به دور از هر گونه خام اندیشی و روش های ضدتاریخی و ضداجتماعی بدان پرداخت.
اضمحلال امر تاریخی که در بوکان به تمامی تحقق یافته است و مسبب آن هم شهرداران متخصص این شهر بوده اند، در نهایت موجب اضمحلال کامل شهر در معنای واقعی آن و تبدیل به کشتزاری از مردم و انبوهه های سکناگزیده (تنها سکنی گزیده) خواهد شد که تا سطح یک کالای مصرفی تقلیل خواهد یافت. بوکان و بسیاری از شهرهای ایران در جهانی از تعاملات تاریخی/اجتماعی شاید دیگر شناسنامه ای برای معرفی خود نداشته باشند. هر چند گردونه ی خردکننده ی مدرنیته چنان به سرعت عمل کرده است که دیگر چنین حرف هایی خیلی دیر شده است.
(تصویر این یادداشت مربوط به تخریب سردر پارک ملت بوکان است.)
نظر شما