به گزارش خبرگزاری کردپرس،مسائل اجتماعی و شاید رمانتیک مربوط به دوران جنگ و روایتهای واقعی و زیبا از جنگ از مسائلی است که در تاریخ شفاهی جنگ کمتر به آن پرداخته شده است.
همزمان با سالروز آزاد سازی شهر مهران به منظور آشنایی با برخی مسائل اجتماعی و واقعیت های جنگ به سراغ یکی از رزمندگان اهل شهرستان دره شهر که روزگاران زیادی در منطقه عملیاتی مهران حضور داشته است رفتیم و برخی از زوایای پنهان جنگ را از زبان وی جویا شدیم.
محمود آب برین که زمانی رزمنده و بعد هم کارمند یکی از ادارات استان ایلام بوده واین روزها هم دوران بازنشستگی خود را می گذراند به موضوعی اشاره می کند که شاید برای بسیاری طنز باشد اما واقعیت دارد.واقعیتی که نشان از شهامت رزمندگان ایرانی در دوران جنگ دارد.
غنیمت گرفتن در جنگ از نوع غذا
وی به موضوع خوراکی های غنیمتی از جنگ در منطقه مرزی مهران اشاره می کند و می گوید: در جنگ غنیمت گرفتن از دشمن در حین عملیات یا تک شاید مسئله ای عادی باشد اما غنیمت گرفتن مواد خوراکی در روزهای تنگنا آن هم در شرایط عادی شاید برای بسیاری قابل باور نباشد.
آب برین ادامه داد: در روزگاران جنگ و در منطقه عملیاتی مهران که ما خدمت می کردیم و در سر سفره غذا معمولاٌ در خصوص موادخوراکی و غذاهایی که مصرف می کردیم بحث های زياد داشتيم.اگر غذايي كه مي خورديم همان غذايي بود كه بچه هاي سنگرهاي ديگر مي خوردند، بحث خاصي نبود و همه چيز عادي و معمولي پيش مي رفت، اما اگر بعضي وقتها نوع غذا عوض مي شد و به كلي با غذاهايي كه روزهاي ديگر مي خورديم فرق مي كرد موضوع حساس مي شد.
وی گفت:امير كه از بچه هاي تهران بود يكبار بعد از صرف شام گفت: قبل از اينكه به جبهه بيام فكر مي كردم اينهمه مواد خوراكي كه مردم كمك مي كنند و به جبهه ها مي فرستند براي رزمنده ها كفايت مي كند، اما اصلاً فكرش را نمي كردم كه دولت براي مخارج جبهه ها از اين كنسروهاي خوشمزه خارجي هم به كشور وارد مي كند. و بعد به چهره خير علي مهدوي كه روبرويش نشسته بود نگاه مي كرد. خير علي مهدوي با لبخند ملايم هميشگي اش جوابش را داد و مثل هميشه ديگر چيزي نگفت.
آب برین ادامه داد: مهدوي از هم شهری های ما و از بچه هاي رزمنده شهرستان دره شهر بود.از همان ابتداي آغاز جنگ در جبهه ها حضور داشت.كمتر كسي در منطقه عملياتي مهران و اطراف بود كه او را نشناخته باشد.در انجام همه كارها جسارت و شهامت والايي داشت. به قول بچه ها از كساني بود كه سر نترسي داشت.از آنجايي كه من و او همشهري بوديم از معدود افرادي بودم كه از بيشتر كارهاي خارق العاده او در جبهه سر در مي آوردم.
ماجرای هیجان انگیز آوردن کنسروهای غذا از سنگرهای عراق
يكي از كارهاي خارق العاده او ماجراي همين خوراكي هاي خوشمزه بود.هنوز هم وقتي كه به اين نحوه كار او فكر مي كنم موهاي بدنم سيخ سيخ مي شود.
وی در شرح این ماجرای جذاب و هیجان انگیز می گوید: ماجرا از اين قرار بود كه گاهي وقتها همچنانكه روال طبيعي شرايط جنگي است، بعضي وقتها كارها روال طبيعي خود را نداشتند و گاهي اوقات بخاطر شرايط حساس جنگي و موقعيت منطقه جنگي قلاويزان ، غذا و خوراكي هاي مورد نياز بچه ها به موقع نمي رسيد و يا اينكه با كمبود غذا مواجه مي شديم. در اين مواقع خيرعلي مهدوي همان كاري را كه ديگران حتي جرأت فكر كردن در مورد آن را ندارند را انجام مي داد.
او وقتي كه مي ديد بچه هاي رزمنده از بي غذايي در رنج هستند شبانه به تنهايي از همان منطقه مرزي قلاويزان كه فاصله چنداني با عراقيها نداشتيم وارد خاك دشمن مي شد و تا آنجاييكه مي توانست خوراكي هاي گوناگون مانند كنسروهاي خارجي و حتي قند و چاي با خود مي آورد و بدون آنكه دشمن متوجه شود به منطقه خودمان بر مي گشت.
كار مهمتر او در اين خصوص اين بود كه هميشه سعي مي كرد ديگران از اين كار او آگاه نشوند و اين موضوع هميشه به عنوان يك راز بماند.
چای خارجی در سنگرهای ایرانی در مهران
آب برین ادامه داد:يك روز حاج آقا صالحي امام جمعه وقت شهرستان دره شهر و آقاي قيسي كاوري زاده فرمانده سپاه دره شهر بعد از اينكه از منطقه بازديد كردند، مهمان سنگر ما بودند. حسابي آنها را تحويل گرفتيم. در آخر با چند استكان چاي خارجي از آنها پذيرايي كرديم. در آن زمان كه خوردن چاي خارجي مثل حالا چندان باب نبود حاج آقا و همراهان بعد از خوردن چاي خوشمزه خارجي حسابي جا خوردند. مهدوي باز هم چيزي نگفت ، اما زماني كه مي خواستند بروند مهدوي خودش را به حاج آقا نزديك كرد و گفت : حاج آقا ببخشيد اين چاي و قندي كه ميل فرموديد چاي و قند غصبي بود .
و بعد ماجراي آن را كه چند شب پيش زمان رفتن به شناسايي به قلب سنگرهاي دشمن زده بود و آنها را به غنيمت گرفته بود براي امام جمعه و همراهانش تعريف كرد.
ورود شبانه به سنگرهای استراحت عراقی ها
این رزمنده دره شهری ادامه داد: من تا زماني كه در منطقه قلاويزان و مهران حضور داشتم از كارهاي خارق العاده مهدوي زياد مي ديدم.
يكبار برايم تعريف كرد « چند شب پيش زمان رفتن به شناسايي وارد يكي از سنگرهاي استراحت عراقي ها شدم. همه در كمال آرامش با زير پوشهاي سفيد رنگشان به خواب ناز رفته بودند . انگار نه انگار كه در منطقه عملياتي هستند.بعد از برداشتن مقداري كنسرو به سرم زد كه ساعت يكي از آنها را كه خيلي به دلم نشسته بود براي يادگاري بردارم و بيارم .شخص مورد نظر جواني حدود بيست ساله به نظر مي رسيد .بدون اينكه بيدار شود ساعتش را به آرامي از مچش باز كردم.نفس در سينه ام حبس شده بود.اگرچه كه مي ترسيدم ولي كاري بود كه خودم آن را آغاز كرده بودم و بايد تا آخر ادامه مي دادم.
کارهای خارق العاده خیرعلی مهدوی در مهران
در آن تاريكي مطلق صفحه ساعتش مثل كهشاني در آسمان داشت مي درخشيد. به نظرم يك ساعت نفيس و گرانبهاء بود.لحظه اي به صفحه اش نگاه كردم . عقربه هايش روي ساعت دو و چهل دقيقه بعد از شب بود. همان لحظه پشيمان شدم و وجدانم راضي نشد ساعتش را با خودم بياورم . به آرامي آن را كنار بالشش گذاشتم و از سنگرشان خارج شدم و برگشتم.»
آب برین در پایان این گفتگو گفت:خير علي مهدوي تا روزهاي آخر جنگ در منطقه عملياتي مهران ماند و با شجاعت تمام ايستاد وبه مبارزه اش عليه دشمن بعثي ادامه داد، تا اينكه در روزهاي آخر جنگ ، قبل از قبول قطعنامه و در زمان حمله منافقين كوردل به شهر مهران در عمليات چلچراغ تا آخرين نفس در مقابل آنها ايستاد و بعد بر اثر اصابت گلوله تانك به جمع شهداي سرافراز ميهنمان پيوست.
گفتگو :حشمت اله کرمی نژاد
نظر شما