«میرسیفالدین کرمانشاهی»، بازیگر، کارگردان و طراح صحنه در آبان ماه سال ۱۲۵۴ خورشیدی در کرمانشاه متولد شد و نخستین فردی بود که در ایران سیستم استانیسلاوسکی(کارگردان مؤلف روس) را شناخت. میرسیفالدین در هفت سالگی به مکتب رفت اما تحصیلاتش را ناتمام گذاشت و پس از مدتی به تفلیس رفت. آنجا زبان روسی و ترکی را آموخت، در هنر نمایش و نقاشی تحصیل کرد، در فن «دراما» به مقام کارگردان رسید و برای تکمیل تحصیلاتش به مسکو رفت.
او در سال ۱۳٠٠ خورشیدی به باکو سفر کرد. در مدرسه هنرپیشگی باکو فن بیان و آرایش صحنه آموخت و با شیوه و سبک استانیسلاوسکی در هنر بازیگری آشنا شد.
میرسیفالدین در سال ۱۳٠۸خورشیدی در تهران به جامعه «باربد» راه یافت و در تیاتر نکیسا استخدام شد. او در طراحی صحنه ابداعات جدیدی انجام داد که در آن زمان بیسابقه بود. از ابتکارات او اجرا در صحنههای گردان و از جمله اقدامات او تاسیس استودیو درام کرمانشاهی بود. ماموران مزدور رضاخان پس از مدتی او را به جرم سفر به قفقاز دستگیر و زندانی کردند.
او نمایشهای زیادی را در باکو و تبریز( ۱۳٠۶ خورشیدی) و تهران به روی صحنه برد(۱۳٠۸ خورشیدی) و به دلیل دشمنی رقیبهای حسودش با دستههای سیار نمایشی به شهرستانها سفر کرد وکارش با استقبال مخاطبان روبرو شد.
میرسیفالدین در تفلیس «خانواده فناشده» و «محکمه صابر» را کارگردانی کرد و به صحنه برد، او چند نمایش در مسکو نوشته بود ازجمله: «پول یا وجدان»، «حسن صورت یاسیرت» و «حیله وحقیقت» که پس از بازگشت به ایران به دلیل این که به زبان فارسی مسلط نبود آنها را باکمک «جلالالدین شادمان» ترجمه کرد و به صورتی کاملا حرفهای به روی صحنه برد. او در استودیو درام کرمانشاهی به هدایت گروهی از جوانان پرداخت و بازیگری و طراحی صحنه را به آنها آموزش داد.
از آثار موفق او در کارگردانی و طراحی صحنه اپرت «لیلی ومجنون» و «عدالت» در جامعه باربد بود و همچنین «بتکده هنری» و نمایشهای «عزیز و عزیزه» و «مشدی عباد» را درتئاتر نکیسا اجرا کرد. او در چندین نمایش با «رضا کمال شهرزاد» همکاری کرد، متاسفانه گروه نکیسا با چشم حسادت به او نگاه میکردند و یک سال بعداز فوت او گروه نکیسا از هم پاشید و تعطیل شد.
«جمشید ملکپور» در کتاب هفت دهلیز به همین مسئله حسادت در تئاتر ایران اشاره میکند و مینویسد: «در تئاتر ایران حذف دیگری سابقه طولانی دارد.» ملکپور در این کتاب از خودکشی او در سال ۱۳۱۲ خورشیدی خبر میدهد و مینویسد: «بعد از فوتش او را در گورستان «ظهیرالدوله» به خاک سپردند.» از دیگر کتابهایی که به زندگی و شیوههای هنری «میرسیفالدین» میپردازد کتاب «ده طراح صحنه ایران» است. این کتاب سال ۱۳۹۳ خورشیدی به قلم «پیام فروتن» و همکاری «مژگان ابطحی» در انتشارات ایده تهران به چاپ رسید. بخش اول این کتاب راجع به میرسیفالدین کرمانشاهی است. فروتن اشاره میکند که جو ناسالمی که از گذشته بسیار دور بر فرهنگ ایران سایه افکنده و همچنان حاکم است؛ حسادتورزی و حذف نیروهای خلاق است.
«آنچه در بررسی و هنر میرسیفالدین فاجعهبار است و مرگ او را به یک تراژدی تمامعیار تبدیل کرده؛ مهربانی با او در روسیه و بخل وکینهتوزی هموطنان(در ایران) با اوست تا جایی که دشمنی و حسادت سایر همکاران با این هنرمند پیشتاز را در سال ۱۳۱۱خورشیدی به سوی خودکشی سوق داد.»
البته فضای دیکتاتوری زمان رضاخان و جنایات سرپاس «مختاری» و پزشک «احمدی» را در خودکشی میرسیفالدین، نمیتوان از نظر دور داشت و دیگر این که باید دانست، حسد و کینهتوزی و بخلورزی محصول جوامع دیکتاتورزده است.کرمانشاه استعدادهای زیادی در خود پرورش داده، ولی افسوس به دلایل فراوان این استعدادها هدر رفته و آنطور که باید وشاید به جایی نرسیدهاند.
منبع: نامه فرهنگ رازی
نظر شما