«ابراهیم یونسی»؛ از زندان تا داستان نویسی و ادبیات

سرویس آذربایجان غربی- ابراهیم یونسی، نویسنده و مترجم و مورخ تاریخ کردستان، ترجمه و کار داستان‌نویسی را از همان روز‌هایی که در زندان بود، آغاز و از طریق مکاتبه با مدرسه آموزش رمان‌نویسی انگلستان این هنر را تجربه کرد.

به گزارش خبرنگار کردپرس، کودکی دو ساله بود که مادرش را از دست داد و نزد مادر بزرگ و پدر بزرگش ماند. به گفته خودش؛ «این زوج مردمی بسیار قانع و زحمتکش بودند و البته مستمند».

یونسی در خاطراتش می گوید: «در سال 1305 شمسی؛ در شهر بانه ـ قصبة آن روزـ متولد شده‌ام که بر نوار مرزی است. اما این تاریخ ظاهراً درست نیست! شناسنامه دیر به کردستان آمد؛مثل همه‌چیز. سال 1310 یا 1311 بود که شناسنامه برای من گرفتند. یادم هست بر سر سن من بین پدرم و مادربزرگم اختلاف بود.

مادربزرگ می‌گفت سنّش را زیاد نوشتی و پدرم می‌گفت درست نوشته. مادربزرگ از نظام اجباری می‌ترسید و می‌خواست تا می‌تواند جریان رفتنم را به سربازی به تعویق بیندازد؛ بنابراین سعی می‌کرد مرا کوچکتر جلوه دهد. خودم با توجه به وقایعی که به یاد دارم؛ خیال می‌کنم دو سه سالی بزرگتر از این سنّی باشم که در شناسنامه آمده است».

مترجم کردستانی در خاطراتش تعریف می کند: «خانواده پدرم همه پشت رو اطلسی بودند بجز من و دو تا از عموهایم -ما یک رو اطلس و یک رو کرباس بودیم. من در پانزده سالگی جز به تصادف به خانه پدرم نرفته بودم و هر بار که رفتم تحقیر شدم- مادربزرگم نمی گذاشت بروم».

او در سال 1317 دبستان را به پایان برد و تصدیق کلاس ششم ابتدایی را گرفت و چون بانه مدرسه متوسطه نداشت، بنابراین پدرش او به سقز فرستاد. سال 1320 بود که سیکل اول متوسطه را به پایان رسانید.

به گفته یونسی:«سال 1320 سالی بود که طی آن کشور از سوی قوای متفقین اشغال شد. با اشغال کشور، منطقه آشفته و عشایری شد. دیگر مدرسه‌ای نبود و من تا سال 1322 بیکار بودم. در این سال، ارتش طی بخشنامه‌ای از خانواده‌های عشایری دعوت کرد که چنانچه فرزند یا فرزندان واجد شرایطی دارند؛ آنها را به مدارس نظام (دبیرستان نظام و دانشکدة افسری) بفرستند. من واجد شرایط بودم. بنابراین در سال 1322 به تهران آمدم و در دبیرستان نظام ثبت‌نام کردم».

ترس مادربزرگش رنگ حقیقت گرفت و یونسی در سال 1324 که دیپلمش را گرفت، وارد دانشکده افسری شد. در سال 1327 با درجه ستوان دومی رسته سوار دو از دانشکده افسری فارغ‌التحصیل و مأمور خدمت در لشکر چهار رضائیه(ارومیه) شد. یونسی از اعضای گروهی بود که در سال 1333 بعد از دولت دکتر مصدق به عنوان افسر نظامی دستگیر و پس از کش و قوس‌های فراوان، هشت سال از عمرش را در زندان رژیم پهلوی سپری کرد. از گروه هم‌ردیف‌هایش، سرهنگ مبشری و سرهنگ سیامک اعدام شدند، اما او که در خدمت سربازی یک پایش معلول ‌شده بود، با تخفیف، به حبس ابد محکوم و پس از هشت سال با یک درجه تخفیف آزاد شد.

او از آن دوران چنین می‌گوید: «در سال 1329 در اثر سانحه‌ای در حین خدمت پای چپم را از دست دادم. برای معالجه به تهران آمدم و در بیمارستان شماره یک ارتش (بیمارستان یوسف‌آباد) بستری شدم».

یونسی پس از چنین سال تحمل سختی و زندان با واسطه دوستش، دکتر روح الله عباسی، در مدرسه عالی اقتصاد اسم نویسی کرد و از همان مدرسه لیسانس اقتصاد را اخذ و دکترای همین رشته را هم در سال 1356 از دانشگاه سوربن فرانسه دریافت کرد. او ترجمه و کار داستان‌نویسی را از همان روز‌هایی که در زندان بود، آغاز و از طریق مکاتبه با مدرسه آموزش رمان‌نویسی انگلستان این هنر را تجربه کرد.

پس از آزاد‌ی‌اش در سال 1341 «هنر داستان‌نویسی» را که در این ایام تالیف کرده بود، منتشر کرد. بعدها در مرکز تازه تأسیس آمار استخدام شد و در آنجا هم کار ترجمه می کرد. پس از انقلاب، هم مدت کوتاهی استاندار کردستان بود.

از این نویسنده پیشکسوت در سال 1382 به همراه محمود دولت‌آبادی در جشنواره داستان‌نویسی عذرا تقدیر شد. همچنین انجمن ‌آثار و مفاخر فرهنگی نیز در همین سال در مراسمی از تلاش‌های وی تقدیر کرد.

او در طول سال‌های دراز فعالیت قلمی در حوزه تالیف و ترجمه و داستان نویسی بیش از 80 کتاب را به بازار کتاب عرضه کرده است.

یونسی از سال 1388 به بیماری آلزایمر دچار شد و بعد از گذشت دو سال روز چهارشنبه 19 بهمن 1390 دار فانی را وداع گفت.

گزارش/تانیا شعفی

کد خبر 27060

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha