کاسه و به ران کافری وه ران / حبیب الله مستوفی

سرویس کرمانشاه _ "کسی که خود را به چشم به راه بودن کمکِ همراه با منت از جانب دیگری عادت دهد راه به جایی نخواهد بُرد و جامعه ای که این رسم در آن جایز شده و جاری گردد ضمن طبقاتی شدن، قدرت و عزت را به صورت تصاعدی در اختیار گروهی و فقر و فلاکت را سهم دسته ای دیگر می کند. درچنین محیطی پایه های اخلاقی سست می شود ، عزت نفس ازبین می رود، تن آسایی و لاقیدی حاکم شده و بازار ریا و سالوس رواج می یابد و جامعه را گرفتار وضعیتی خواهد کرد که ممکن است خروج از آن به سادگی امکان پذیر نباشد و نسلی را گرفتار سازد."

کاسه و به ران کافری وه ران

کاسه= کاسه

به ران= درب ها، درها

کافری= کفار، دشمنان، بیگانگان

وه ران= بخورند

( کاسۀ درها را کافران بخورند )

سنت نیکو

این ضرب المثل اگرچه از راه و رسمی نیکو و جاری در هورامان (در جا و اندازۀ خویش) مایه گرفته است اما با ورود به یک آسیب شناسی دقیق حاوی اعتراضی شدید بر علیه مناسبات ناموزون اقتصادی و تقبیح وابستگی های معیشتی به دیگران است، تاجائیکه می توان آن را راوی داستان بسیاری از خود بسندگی های هورامان از دیرباز دانست.

استفاده از عبارت کاسه و به ران(کاسۀ در ها) در این ضرب المثل اشاره به سنتی زیبا دارد که ترجمان نوعی صمیمیت عملی میان همسایگان دیوار به دیوار بود. همسایه هایی که همگام با معماری ویژۀ دیار سنگ و فرهنگ بدون هیچ مشکلی بام خانۀ خود را حیاط خانۀ دیگری کرده بودند. این سنت به کاسه هام سایی(رد و بدل شدن کاسۀ غذا بین دو همسایه) مشهور بود که تا چند سال قبل در منطقه بویژه در روستاها جاری بود و پیامی جز افزایش علاقه و همدلی دوطرفه بین دو همسایه نداشت.

شناخت امکان سوءاستفاده

اما از آنجایی که اغلب هورامان نشینان در مصاف با درشتی های جغرافیا متکی بودن به دسترنج خود را آموخته بودند و مشاهدۀ مداوم قُلل فرازمند کوهستان برایشان کلاس آموزش سرافرازی و عزت نفس بود، متوجه امکان سوء استفاده از رسوم خوب (در شرایط ویژۀ خود صحیح) بودند لذا ضمن پاس داشت از رسم درست (کاسه هام سایی) به جانب دیگر موضوع پرداختند و آن نکته این بود که اگر این راه و رسم افزایش علاقه و محبت را گروهی وارونه فهم کنند و باعث ایجاد تصوری غلط در میان جمعی شده و سبب القای حس تنبلی و منتظر کمک دیگران بودن گردد، باید در مقابل آن ایستاد . بنا بر این آن کاسه ای که در جای خود باعث افزایش محبت و دوستی است برای جلوگیری از سوء استفاده در قالب این ضرب المثل چنان تقبیح می شود که نه تنها شایستۀ همسایه نیست بلکه درخورکافر و دشمنش می دانند.

به قول مولانا: نازنینی تو ولی در حد خویش / الله الله پا منه از حد بیش

کسی که خود را به چشم به راه بودن کمکِ همراه با منت از جانب دیگری عادت دهد راه به جایی نخواهد بُرد و جامعه ای که این رسم در آن جایز شده و جاری گردد ضمن طبقاتی شدن، قدرت و عزت را به صورت تصاعدی در اختیار گروهی و فقر و فلاکت را سهم دسته ای دیگر می کند. درچنین محیطی پایه های اخلاقی سست می شود ، عزت نفس ازبین می رود، تن آسایی و لاقیدی حاکم شده و بازار ریا و سالوس رواج می یابد و جامعه را گرفتار وضعیتی خواهد کرد که ممکن است خروج از آن به سادگی امکان پذیر نباشد و نسلی را گرفتار سازد.

رد یابی مضمون ضرب المثل در میان اشارات ادیبان و بزرگان

ماموستا قانع شاعر و منتقد اجتماعی(۱۲۷۶-۱۳۴۳ه.ش) در ابیاتی زیبا و قابل تأمل بر جاری شدن رسم متکی بودن به دیگران و کاهش عزت نفس درجامعه می شورَد و ضمن تأکید بر قناعت و افتخار به داشته های خود، دوری از کسانی را توصیه می کند که خود را ارباب و منبع کَرَم می دانند.

له سایه ی غیره تی نه فسم، له پاشا مه رحه با ناکه م / له ئه ربابی که ره م دوورم، به که س خوم ئاشنا ناکه م

کراسی چه رمی خوم ئه درم / سواڵى سه ر که وا ناکه م

و در ادامه جامعهای را آرزو می کند که در آن هرکسی مالک دسترنج خود باشد و بواسطۀ عرق پیشانی خود برای هیچ کس مجبور به کُرنِش نشود.

چخۆشه تا ژیانت بێ،له لاێ که س که چ نه که ى گه ردن / عه ره ق برژێ له ناو چاوت، له رێگه ێ کاسبی کردن

این شاعردرد آگاه و با رنج آشنا در ابیاتی دیگر خطاب به فرزند خود، بی پرده وبا صلابت تمام، تمامِ آنچه را که در این ضرب المثل هورامی جای دارد بیان می کند و به کسانی که کاسۀ گدایی (انتظار ازدیگران) را ترویج می کنند حمله کرده و حتی آنهارا نفرین می کند.

رۆڵه هه رکه سێ نانی خه ڵکی خوارد / وه کیلی سواڵی بۆ سه ر خه ڵقی نارد

بۆ ڕۆن بۆ شه کر، بۆ پاره بۆ ئارد / یاخوا بمێنێ به هه ناسه ێ سارد

سعدی نصحیت گوی زبر دست ادبیات نیز در باب دوم بوستان در قالب حکایت زیبای «درویش و روباه» به موضوع مورد بحث این ضرب المثل پرداخته است وضمن اشاره به وابسته بودن رزق و روزی هرکس به سعی و تلاش شخصی خودش، چشم به راه بودن بدون کوشش را حتی به درگاه خدا مورد نقد قرار می دهد.

یکی روبهی دید بی دست و پای / فرومانْد در لطف و صُنع خدای

که چون زندگانی به سر می بَرَد؟ / بدین دست و پای ، از کجا می خورَد؟

درویش در فکر ناتوانی روباه بود که متوجه شیری شد که باقی ماندۀ شکارش را در آن نزدیکی گذاشت و روباه آن را خورد . این کار روز بعد هم تکرار شد و باعث آن شد که درویش پیش خود فکر کند که این امر یک قاعدۀ کلی است و او هم از فردا در گوشه ای می نشیند و بدون هیچ تلاشی، حتماً خدا روزی را می رساند.

از ین پس به کُنجی نشینم چو مور / که روزی نخوردند شیران به زور

زَنَخدان فرو بُرد چندی به جَیب / که بخشنده ، روزی رساند ز غیب

پس از مدتی گوشه گیری و بیکاری و اینکه کسی به سراغش نمی رفت، گرفتار فقر و تنگ دستی گردید. روز به روز ضعیف و ضعیف تر می شد تا اینکه متوجه ندایی درونی در خود شدکه به او می گفت: چرا از میان روباه (که وابسته به دیگران بود) و شیر (که به تلاش خود وابسته بود)، روباه را انتخاب کردی؟ چرا همچون شیر، بر بازوی خویش تکیه نمی کنی تا هم خود بهره مند شوی و هم برای دیگران سودمند باشی؟

چو صبرش نماند از ضعیفی و هوش / ز دیوار محرابَش آمد به گوش

برو شیر درّنده باش، ای دَغَل! / مینداز خود را چو روباهِ شَل

و سر انجام سعدی بر اساس روش خویش پس از شرح و تبیین موضوع، نتیجه گیری خود را که تکیه کردن بر سعی و تلاش شخصی است بیان کرده و بی پروا برای افراد بی تحرک و وابسته به دیگران از واژۀ گزندۀ«مخنث» استفاده می کند.

بخور تا توانی به بازوی خویش / که سعیت بود در ترازوی خویش

چو مردان ببر رنج و راحت رسان / مخنث خورد دسترنج کسان

نظامی قبل از سعدی در پنج گنج (لیلی و مجنون) خطاب به فرزند چهارده سالۀ خویش، او را به متکی بودن به خود سفارش می کند و می گوید اگر خود تلاش نکند و ابستگی به پدر و استفاده از نام او هم برایش فایده ای ندارد.

جایی که بزرگ بایدت بود / فرزندی من نداردت سود

چون شیر به خود سپه‌شکن باش / فرزند خصال خویشتن باش

در کتاب اسرار التوحید فی مقامات الشیخ ابى سعید، به قلم محمد بن منور میهنی با مقدمه ، تصحیح و تعلیق دکتر شفیعی کدکنی ، حکایتی است که دارای پیامی روشن و قابل تأمل است و آن اینکه باید زاده خصالِ خویشتن باشیم ، نه وابسته به امتیازات و امکانات دیگران .

خواجه عبدالکریم ، خادم خاصِّ شیخ ما ابوسعید – قدس الله روحه العزیز – بود. گفت : روزی درویشی مرا بنشانده بود تا از حکایت های شیخ ما او را چیزی می نوشتم . کس بیامد که «شیخ، تو را می خوانَد» . برفتم. چون پیش شیخ رسیدم ، شیخ پرسید که : «چه می کردی؟». گفتم : «درویشی حکایتی چند خواست از آنِ شیخ؛ می نوشتم» . شیخ گفت : «یا عبدالکریم! حکایت نویس مباش . چنان باش که از تو حکایت کنند.

و سر انجام…

در این ضرب المثل از دیرباز جاری در هورامان ، به صورت مختصر و مفید، نگرانی های ماموستا قانع، نصیحت های نظامی و سعدی و نیز نگاه زیبای ابوسعید و… در مورد متکی بودن به خود و نکوهش وابسته بودن به دیگران وجود دارد و هورامان نشینان ضمن تقبیح چشم به راه دیگران بودن آن را شایستۀ دشمن می دانند که:

کاسه و به ران کافری وه ران

کد خبر 3148

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha