زبان کردی در سال های اخیر زبان دوم نوشتاری ایران شده است

سرویس آذربایجان غربی- زبان شناس مهابادی گفت: یکی از دلایل اصلی و اساسی اجرا نشدن اصل 15 قانون اساسی، ملاحظات سیاسی، فرهنگی و نا آشنا بودن به این امر که آموزش به زبان مادری، فردایی بهتر را برای افراد جامعه رقم می زند، است

به گزارش کردپرس، 21 فوریه روز جهانی زبان مادری برای غیر فارس زبانان کشور، از آنجا که اصل ۱۵ قانون اساسی مبنی بر تدریس زبان‌های مختلف موجود در ایران در کنار فارسی، هنوز اجرایی نشده‌، دارای اهمیت ویژه‌ای است.

دکتر میرمکری معتقد است؛ اصل 15 قانون اساسی در شرایط خاص (پس از انقلاب اسلامی) تدوین گشته است و کسانی که در این مورد نظر داده اند، در جریان ریزه کاری ها و جوانب زبان شناختی و روانشناختی محرومیت از این حق برای کودکان نبوده و بالطبع در آن مقطع زمانی، از نتایج تحقیقات اخیر و امروزی نیز بی اطلاع بوده اند.

بخش دوم گفت و گوی خبرنگار کردپرس، با دکتر «منیژه میرمکری» نویسنده، مترجم و زبان شناس مهابادی در خصوص بررسی عوامل تهدید، حفظ و تقویت زبان کردی، را در ادامه می خوانید؛

چه مسائلی زبان کردی را تهدید می کند؟

به نظر من پراکندگی (دیاسپورا) زبان کردی عاملی است که باعث واگرایی گویش ها و گونه های زبان کردی شده است و فهم متقابل گویش ها نسبت به هم کاهش یافته است. در صورتیکه این روند ادامه یابد گویش های کردی به زبان هایی مجزا با پیوستگی تاریخی یکسانی تبدیل خواهند شد. در این میان، بعضی از گونه های کردی دارای تعداد گویشوران کم هستند و باید به آن ها توجه ویژه ای صورت گیرد.

با توجه به عدم آموزش زبان کردی در کشور چه چیزی این زبان را تاکنون از تهدید نابودی در امان نگه داشته است؟ و اکنون این زبان در چه مرحله‌ای قرار دارد؟

کردها به دلایل تاریخی و سوابق مبارزاتی زیاد نسبت به سایر ملیت های موجود در ایران، از آگاهی هویتی و زبانی بیشتری برخوردار بوده اند و برای حفظ زبان خود چه در سطح گفتاری و چه در سطح نوشتاری تلاش فوق العاده ای کرده اند. شاید بتوان گفت روحیه مقاومت در مقابل سیاست های همگون سازی هویتی را کردها بیش از دیگر ملیت ها داشته اند. آن ها حاضر به از دست دادن و ادغام پیشینه تاریخی ایی که به زعم خودشان کهن تر است، نبوده اند.

از سوی دیگر کردها در نظر تعداد گویشور در سطح بالایی هستند. تنوعات گونه ایی زبان کردی به همان نسبت که می تواند مشکلاتی را از نظر برقراری ارتباط و گسستگی زبانی ایجاد نماید، موجب غنای زبانی و فرهنگی نیز است. شاید بتوان گفت زبان کردی در سال های اخیر، زبان دوم نوشتاری، در ایران بوده است. وجود آثار مکتوب از زبان ها به حفظ و برقراری آن ها کمک زیادی می کند.

فعالان، ادیبان، نویسندگان چگونه می توانند در حفظ و تقویت زبان کردی به عنوان بزرگترین سرمایه فرهنگی تلاش کنند؟

یکی از مهمترین اقداماتی که فعالان و نویسندگان کرد از آن غافل نبوده اند حفظ فرم زبان کردی به صورت مکتوب بوده است. اما زبان یک ملت، زمانی می تواند یک سرمایه واقعی ملی و فرهنگی به شمار رود که صاحبان آن زبان قادر باشند به زبان خود بیاندیشند و تولید فکر نمایند و دارای تاریخ اندیشه باشند. در واقع هویت انسان که ابتدا از آن سخن به میان آمد، صرفا در سایه حفظ و بقای فرم زبان به صورت گفتار و نوشتار نیست بلکه رهایی از وابستگی ذهنی بوده و اندیشیدن به زبان خود و در ذهن خود ( نه دیگری) است. این نکته را با توجه به نظرات قابل تامل د. حاجی زاده (١٣٩٧) پیرامون ارتباط میان اندیشه و زبان بیان می کنم: تا زمانی که کرد در زیست جهان خود به اجماعی بر سر "ذهن زبان" کردی نرسد، حتی اگر از نظر فرم آن را حفظ نماید، آنچه در آثار او جلوه خواهد نمود ذهن دیگری به زبان کردی است؛ وی معتقد است وقتی عامری، غزالی، ابن سینا، سهروردی، دکارت، لایبنیتس، لوتر، کانت و هگل، گوته و هیوم وغیره تلاش می کنند به زبان تاریخی و بومی و مادری خود و شیوه تفکر و فهم خود آثاری خلق کنند، در اصل، به "زبان ذهن" خود اهمیت داده اند.

به عبارت ساده تر زبان آثار نویسندگان و ادیبان ممکن است کردی باشد اما در پارادایم ذهن دیگری؛ که در اینصورت از نوعی وابستگی ذهنی حکایت خواهد نمود و هویتی را خلق می کند که در درون هویت دیگری خود را تعریف کرده است. این تحولی است که باید بدست ادیبان و نویسندگان و صاحبان اثر امکان وقوع پیدا کند.

دولت‌ها چه اقداماتی را باید در راستای حفظ زبان اقوام و ملل خود انجام دهند؟

دولت ها باید اهمیتی برابر به یادگیری زبان ها بدهند تا کودکان ضمن دچار نشدن به عواقب محرومیت از زبان نخست خود، از مزایای چندزبانگی و چند سوادی نیز بهره مند گردند. آموزش به زبان مادری بایستی تبدیل به یک هنجار شود، زیرا آموزش های مبتنی بر زبان مادری از مزایای بیشتری برخوردارند. واژه هنجار در اینجا از اهمیت بسزایی برخوردار است. تنوعات زبانی در اغلب جوامع وجود دارد. بی شک وجود یک زبان مشترک برای برقراری ارتباط در چنین جوامعی از ضروریات ادامه زندگی در آن ها است؛ اما در اینجا مسئله اهمیت گذاشتن به زبانی است که کودکان به بهترین نحو با آن ارتباط برقرار کرده و موجبات پیشرفت آنان فراهم می کند.

شکی نیست در جوامع چند زبانه و در فرایند جهانی شدن و رشد فناوری و هجوم اطلاعات، یادگیری زبان های علمی دنیا، اجتناب ناپذیر و ضروری است؛ اما بر پایه تحقیقات طولی زیادی، برای مثال: ولتر و دکر (٢٠١١)؛ توماس و کولیر(١٩٩٧)؛ کومینز (٢٠٠٠)؛ گابانساگ (٢٠١٦)؛ سکوتناب (٢٠٠٤)؛ اوپتو(٢٠١٦) و بسیاری دیگر ثابت گشته است کودکان زمانی می توانند در فهم و آموزش زبان های دیگر موفق باشند (دوزبانه ها و چند زبانه های موفقی بشوند) و تفکر انتقادی و خلاقانه در آن ها ارتقا یافته و آن ها فعال تر و با نشاط تر باشند که تحت سیستم آموزش به زبان مادری، حداقل تا پایان مقطع ابتدایی تحصیل، تعلیم ببینند.

در کشورهایی که به اهمیت "آموزش به زبان مادری" پی برده اند و به حقوق زبانی اقلیت ها احترام گذاشته می شود، "آموزش به زبان مادری" و پس از آن "آموزش به زبان رسمی" طی برنامه های دقیق برای دو زبانه کردن کودکان دنبال می شود. تحقیقات مختلف نشان داده است "آموزش به زبان مادری" باید از بدو مدرسه شروع و تا زمانی که کودک قادر به خواندن و نوشتن و درک مطلب به زبان مادری باشد ادامه یابد و زبان رسمی کشور یا زبان خارجی پس از طی فرایند آموزش به زبان مادری، وارد برنامه آموزشی کودکان شود. امروزه در سطح دنیا کارگاه هایی با موضوع اهمیت زبان مادری جهت آموزش به والدین تشکیل می شود که هدف آن این است در فرایند آموزش زبان های دیگر که در عصر جهانی شدن اجتناب ناپذیر است، کودکان آسیب های کمتری ببینند و دچار بحران هایی نظیر بحران هویتی نشده و در عرصه اجتماع توانمندتر ظاهر شوند.

به طور کلی برنامه ریزی آموزشی مبتنی بر آموزش دوزبانه یا چندزبانه در کشورهای پیشرفته دنیا نشان دهنده موفقیت زیاد این گونه نظام آموزشی در مقایسه با نظام های قبلی آموزش است که بر مبنای تک زبانگی بوده است. دولت ها موظف اند حق تحصیل برابر، حق داشتن هویت زبانی و ملی و حق حفظ میراث زبانی را رعایت نموده و اگرچه موضوع زبان، خواه ناخواه، با سیاست پیوندی دیرینه دارد اما منافع یکسویه سیاسی نباید در اولویت آن ها قرار گیرند.

پس دلیل عدم اجرایی شدن دو اصل ۱۵ و ۱۹ در قانون اساسی در کشور چیست؟

به همان اندازه که لازم است دولت ها در سطح قانونگذاری و تصویب قوانین دمکراتیک و تقویت اندیشه برابری برای تمام اقشار و طبقات همت بورزند، می بایست در سطح نظارت بر اجرای قوانین تصویب شده و پایبندی به آن ها نیز بی تفاوت نباشند.

به نظر می رسد یکی از دلایل اصلی و اساسی اجرا نشدن اصل پانزده، همانا ملاحظات سیاسی و فرهنگی بوده و نا آشنا بودن به این امر که آموزش به زبان مادری، فردایی بهتر را برای افراد جامعه رقم می زند. نگرانی از رشد هویت ها و در اولویت قرار دادن منافع سیاسی و فرهنگی بخشی از جامعه بر بقیه جامعه است.

اگرچه باید اذعان نمود که تنوعات ملی، قومی و زبانی در ایران کمتر تکذیب و انکار گشته است، اما این تنوعات به مسئله ای در حد مسائلی قوم شناسانه و مردم نگارانه و افتخار به اینکه علیرغم وجود تمایزات رنگین کمان زبان، موسیقی، پوشش و مراسم و آیین ها دارای یک هویت اند و سایر جنبه های غیرواقعبینانه، تقلیل یافته و با تاکید بر وضعیت اقتصادی نابسامان در مناطق قومی، آن را به منازعاتی که ناشی از فشار اقتصادی و مشکلات معیشتی است، تقلیل داده و از پذیرش هویت های جدا با تاریخ و شناسنامه ای جداگانه و مستقل شانه خالی نمایند. علاوه بر این، طبق آنچه درباره اهمیت آموزش به زبان مادری ( و نه آموزش زبان مادری) ذکر شد، اصل ١٥- دارای ایراداتی بوده که بدون رفع این ایرادات، اجرایی شدن آن سودمند نخواهد بود:

اصل 15- زبان و خط رسمی و مشترک مردم ایران، فارسی است. اسناد و مکاتبات و متون رسمی و کتب درسی باید با این زبان و خط باشد. ولی استفاده از زبان‌های محلی و قومی در مطبوعات و رسانه‌های گروهی، و تدریس ادبیات آن‌ها در مدارس، در کنار زبان فارسی آزاد است.

آنچه به موضوع مورد بحث مربوط است جمله آخر این اصل (تدریس ادبیات آن ها، در کنار زبان فارسی آزاد است) است. بگذریم از آن که تقریبا تمام کلمات و عباراتی که در این اصل گنجانده شده اند به نوعی قابل بحث و مورد سوال اند، اما در بخش آخر که در مورد تدریس "ادبیات" زبان های "محلی" و "قومی" در کنار "زبان فارسی" سخن رفته است؛ باید خاطر نشان نمود این اصل در شرایط خاص (پس از انقلابی) تدوین گشته است و کسانی که در این مورد نظر داده اند، آنگونه که باید و شاید در جریان ریزه کاری ها و جوانب زبان شناختی و روانشناختی محرومیت از این حق برای کودکان نبوده و بالطبع در آن مقطع زمانی، از نتایج تحقیقات اخیر و امروزی نیز بی اطلاع بوده اند. در واقع جمله آخر باید به صورت (آموزش به زبان مادری و در کنار آن تدریس ادبیات فارسی، لازم است) اصلاح شده و سپس اجرا گردد.

موسسات آموزش خصوصی موازی با مدارس می‌توانند خلا نبود آموزش به زبان مادری را جبران کنند؟

از نظر بنده این موسسات بیشتر بر آموزش "ادبیات" زبان های مادری که حق آموزش آن ها در مدارس رسمی سلب شده است، متمرکزند. آموزش به شیوه رسمی در سطح مدارس ساختاربندی پیچیده تر و تعیین کننده تری دارد و برای تمام دروس است. از سوی دیگر برای تمام کودکان این امکان وجود ندارد که در این موسسات حضور یابند و از آنجایی که این موسسات ناچارند در ساعاتی غیر از ساعات مدرسه برای آموزش دایر باشند فشاری مضاعف به کودکی وارد می شود که هم باید در مدرسه حضور یابد و هم در ساعات فراغت خود در موسسات حضور پیدا کند و همچنین از آنجایی که این موسسات دارای ارزشیابی رسمی نبوده و به مدارک صادر شده از سوی آن ها نیز از سوی نهادهای رسمی کشور اعتبار خاصی داده نمی شوند، انگیزش حضور و صرف هزینه و وقت برای آن ها تا حد زیادی کاهش می یابد. اما این موسسات می توانند در حفظ زبان ها و مستندسازی و ثبت آن ها تاثیر داشته باشند و البته در کردستان توانسته اند در ایجاد گفتمان احترام به زبان مادری و اهمیت و حفظ آن و پرورش مربیانی برای آموزش ادبیات زبان مادری نقشی سازنده داشته باشند.

گفت و گو از تانیا شعفی

کد خبر 106005

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha