به گزارش خبرگزاری کردپرس، شاید عده ای از مردم وقتی به کسی رأی می دهند، بدانند دارند چکار می کنند و چرا یک شخص را انتخاب کرده و افراد دیگر را انتخاب نمی کنند اما بسیاری از رأی دهندگان، خودشان نمی دانند چرا و چگونه کسی را انتخاب می کنند.
گردانندگان کمپینهای انتخاباتی که در ایران به رؤسای ستاد و کمیته های آن شناخته می شوند، وظیفه اصلی هدایت افکار عمومی و جلب نظر بخشهای گوناگون اجتماع به سمت کاندید موردنظر خودشان را بر عهده دارند. آنها با بهره گیری از اصول روانشناسی سیاسی، سعی می کنند برای هر بخش از جامعهی رأی، برنامه ای داشته باشند. این برنامهریزیها در کشورهایی که دارای انتخابات ساختاریافتهای هستند، جوهره خود را از نظرسنجیهای مداومِ کف جامعهی هدف گرفته و با رصد افکار مردم، افکار عمومی را در رقابت با سایر رقبا، به سمت کاندیدای خود سوق می دهند.
پیش بینی رفتار انتخاباتی بر اساس محیط زندگی
طبق یکی از الگوهای اولیه رفتار انتخاباتی، ادعا می شود که رفتار انتخاباتی رأیدهنده، تابع محیط اجتماعی اوست که در آن زندگی می کند. یعنی با آگاهی از موقعیت اجتماعی-اقتصادی، مذهب، محل سکونت و سایر ویژگیهای اجتماعی فرد رأی دهنده، می شود فهمید که او به چه فرد و جریانی رأی خواهد داد. در این حالت، فرد رأیدهنده را یک موجود منفعل در نظر میگیرند که تابع اقتضائات محیط زندگی خودش و موقعیتهای آن قرار دارد. امروزه ثابت شده است که این نر جامع نیست و نمی شود رفتار انتخاباتی افراد را صرفا بر اساس موقعیت آنها پیش بینی کرد.
گرایش به یک حزب یا جریان سیاسی در نوجوانی
در یکی دیگر از الگوهای پیش بینی رفتارهای انتخاباتی، فرض می شود که بسیاری از رأی دهندگان در دوران نوجوانی که شخصیت اجتماعی آنها شکل میگیرد، تحت تأثیر شنیدن مباحثات سیاسی در جامعه یا در بین گفتگوهای پدر و مادر و خانواده یا همسایهها، نسبت به یک حزب یا جریان سیاسی خاص «دلبستگی هیجانی» یا گرایش پیدا می کنند و همین دلبستگی و گرایش به نوعی فرد را در نحوه رأی دادنش و انتخاب افراد، هدایت می کند. این گرایشهای قدیمی در فرد به یک خلق و خوی سیاسی تبدیل می شود و تا حد زیادی هم ثابت مانده و در برابر تغییر، مقاومت می کند.
این ثبات در هویتیابی حزبی و جریانی در نوجوانی و جوانی تا جایی پیش می رود که گاه در جامعه مشاهده می شود فرد در یک سری مسائل و سیاستها کاملا با آن حزب و جریان متبوع خود مخالف باشد اما همچنان و بی آنکه بداند چرا، از آن جریان حمایت کند و رأی خود را به صندوق او بریزد. چنین فردی کارنامه سیاسی نامطلوب حزب یا جریانی را که به آن احساس تعلق میکند نادیده گرفته و فقط آنچه را که میخواهد می بیند. تغییر در چنین نگرشی بسیار سخت است مگر آن که اتفاق غیرمنتظره ای بیفتد یا ناکارآمدی و تضاد سیاستها و برنامهها، چنان آشکار باشد که وفاداری جریانی فرد را از بین ببرد و باعث تغییر رأی او بشود. لذا در کمپینها همیشه روی جنبههای نوستالژیک و تحریککننده و نمادهای جریانی و حزبی برای تحریک و نگه داشتن افراد و جذب رأی انها، با تمرکز بیشتری کار میشود.
رأی دادن با نگرش محدود
در این الگو فرض بر این است که اکثر رأیدهندگان، چندان از بینش سیاسی بالایی برخوردار نیستند و نسبت به فعالان سیاسی، در فهم مسائل سیاسی از استدلال کمتری برخوردارند و چندان اطلاعی از تفاوتهای بنیادین دموکرات و جمهوریخواه، لیبرال و انقلابی یا اصلاحطلب و اصولگرا ندارند. شهروندان معمولی اطلاعات چندانی در خصوص سیاست ندارند و وقت خود را صرف بررسی موشکافانه طرحهای پیشنهادی احزاب و جریانات نمی کنند. آنها کار خود را ساده کرده و بدون اهمیت دادن به افراد ثبتنام کننده، به یکی از جریانات رأی میدهند؛ مثلا یا اصلاحطلب یا اصولگرا، یا دموکرات یا جمهوریخواه را انتخاب می کنند و دیگر به فرد درون آن گفتمان و برنامه هایش اهمیتی نداده و از روی عادت و غریزه، به نماینده جریان و حزب خود رأی می دهند.
رابطه آرای مستقل یا خاکستری با مسائل مطرح شده
به عنوان مثال، اصلاح طلبان در ایران مدعی هستند که در میان رأی دهندگان دارای بدنه اجتماعی مناسب و طرفداران بیشتری نسبت به جریان اصولگرایی هستند. خب اگر صحت ادعای مطرح شده در این مثال، درست باشد، آنها باید در تمام انتخابات های برگزار شده، برنده باشند؛ در حالی که چنین نیست چرا که در کنار دو سوم رأیدهندگانِ وفادار به نگرشهای سیاسی، یک سوم از رأیدهندگان کسانی هستند که به هیچ حزب و جریانی وفاداری دائمی ندارند و در واکنش به مسائل طرح طرح شده در جریان انتخابات، تصمیم می گیرند که به چه کس یا کسانی رأی بدهند. در واقع باید گفت که این آرای مستقل از آن چنان قدرتی برخوردارند که سرنوشت هر انتخاباتی را رقم میزنند. این گروه اجتماعی را که در ایران گاه به عنوان آرای خاکستری از آنها یاد میشود، افرادی تشکیل می دهند که تغییرپذیر بوده و بر اساس موضوعات مطرح شده در انتخابات تصمیم گرفته و به نوعی کنش آگاهانهتری نسبت به دیگر رأیدهندگان دارند. آنها به راحتی اسیر غوغای قطب سازیهای کاذب نمی شوند و با رأی خود، تعیینکننده نتیجه هر انتخاباتی نیز میباشند.
امروزه نظریهپردازان انتخابات معتقدند که آرای مبتنی بر وفاداریهای نوستالژیک نسبت به حزب یا جریان سیاسی به تدریج در حال اضمحلال بوده و مردم در حال تبدیل به رأیدهندگان مستقلی هستند که به مسائل مطرح شده در انتخابات رأی میدهند. انتخاب آنها نیز پیچیده نیست. در این دیدگاه، رأی دهندگان افرادی ناآگاه نیستند و با نگاه به عملکرد گذشته افراد و جریانات سیاسی و دقت در میزان موفقیت آنها، بهویژه عملکرد اقتصادی آنها، رأی میدهند. اگر ببینند که اوضاع اقتصادی خوب است، همان دولت و جریان سیاسی را دوباره انتخاب می کنند و اگر چنین نباشد، با رأ خود آنها را تنبیه کرده و از کار برکنار میکنند.
نظر شما