به گزارش خبرگزاری کردپرس، من، فرزند جنگ ام، در آوارگی زیسته ام، نوجوانی ام در تنور جنگ سوخته!
نام دو کس در ذهن کودکی ام همچون سنگ نوشته، نقش بسته است: پاسدار شهید روح الله شنبه ای؛ نخستین پاسدار شهید جنگ هشت ساله و سرهنگ بیرانوند از لشکر ۸۴ خرم آباد.
وقتی جنگ شروع شد و شهرم مهران، از صدای انفجار راکت و گلوله های توپ و خمپارهٔ دشمن به سان دل من لرزید، نام این دو عزیز بیش و پیش از هر نام دیگری در میان مرد و زن و بزرگ و کوچکِ همشهریان مهرانی ام زبان به زبان می گشت. اولی شهید سبز پوش سرافراز دفاع از وطن، و دومی سرباز خاکی پوش و قهرمان مدافع میهن. و من هرگز آن دو عزیز را ندیدم، اما قهرمان ذهن من و بسیاری چون من، ماندند.
وقتی آواره شدیم، برای چند وقتی در شهر ایلام در خوابگاه دانشجویان، جنب سپاه ساکن شدیم. ۱۱سالم بود. هر روز می رفتم کنار دیوار سپاه، با دلی پر از غم غربت و رنج آوارگی می ایستادم. جوانان دسته دسته می آمدند و از این مکان روانهٔ میدان جنگ می شدند. بی آنکه کسی از آنها را بشناسم، دل غمزده ام مالامال از دوستی آنها می شد. اکنون قریب ۳۹ سال از آن قصهٔ پناه آوردن کودک دلِ من به سایهٔ دیوارهایی که در آن سویش جوانانی سازماندهی و تسلیح و تجهیز و روانهٔ کارزار می شدند می گذرد و آن مکان (سپاه) و اعضایش در تمامی ساختار سازمانی، از سوی دولتی مستکبر و متفرعن در فهرست گروه های تروریستی واقع شده شده است.
شرح و بسط و ردّ این اتهام در صلاحیت اندیشمندان حوزهٔ حقوق بین الملل و سایر حوزه های مربوط است. آنچه بر من تکلیف اخلاقی، وجدانی و میهن دوستانه است، اظهار صادقانه و بی پردهٔ این مطالب است:
به احترام نسل پاسدارانی که در هنگامه های افروخته شدن شعله های جنگ، جسم و جان خود را سپر بلای این وطن کردند، من هم با افتخار پاسدارم.
به احترام نسل پاسدارانی که در باتلاق ها گرفتار شدند و هرگز پیکر پاکشان پیدا نشد، من هم با افتخار پاسدارم.
به احترام نسل سبزپوشانی که در میادین مین و در برخورد با بشکه های انفجاری، بدن های پاکشان تکه پاره گشت، من هم با کمال افتخار پاسدارم.
با تواضع در برابر نسل پاسدارانی که در سرمای چند ده درجه زیر صفر در ارتفاعات شمال غرب رزمیدند و به شهادت رسیدند، من نیز با کمال سربلندی پاسدارم.
با کمال خشوع در برابر نسل پاسدارانی که در گرمای ده ها درجه بالای صفر و بدون کمترین امکانات در دشت های سوزان و با کام عطشناک از این وطن دفاع نمودند و در شط خون دست و پا زدند، با نهایت فروتنی من نیز پاسدارم.
با احترام در برابر نسل پاسدارانی که در فراسوی عقبه های دشمن در عملیات شناسایی قهرمانانه در خون غلتیدند، با افتخار من هم پاسدارم.
با احترام و تکریم در برابر نسل پاسدارانی که جوانی شان در اسارتگاه های مخوف دشمن به پیری پیوند خورد، با سربلندی من هم پاسدارم.
با احترام در برابر نسل پاسدارانی که پایشان را در قلاویزان و شرهانی و شلمچه و دستشان را در ارتفاعات کردستان جا گذاشتند، با کمال سربلندی من هم پاسدارم.
با احترام در برابر نسل پاسدارانی که راحت و آسایش خود و خانواده شان را نهادند و تن و جانشان را برای دفع بلا از وطن به معرکهٔ بمب و باروت و آتش آوردند، متواضعانه من نیز پاسدارم.
به احترام به نسل پاسدارانی که مادرانشان آنها را سرو قامت راهی جهاد کردند، اما پس از سالیان چشم انتظاری آنها را پیچیده در قنداقه هایی سفید همچون نوزادیشان بغل کردند، من نیز با سرافرازی پاسدارم.
با تواضع در برابر نسل پاسدارانی که شمشیر برّای دفع تعدی دشمن بودند و اکنون آن قهرمانان رزم یا بر تخت بیمارستان ها و یا بر ویلچر روزگار می گذرانند، من نیز با کمال افتخار پاسدارم.
به احترام به نسل پاسدارانی که نیاسودند تا آسودگی و امنیت را به ملت هدیه کنند، من نیز قدرشناسانه پاسدارم.
به احترام نسل پاسدارانی که گمنام و بی ریا، در هر حادثهٔ این ملت تن و جانشان لرزید و فداکارانه در کنار مردم و در متن ناگواری های آنان حۻور مسئولانه داشتند، من نیز با افتخار پاسدارم.
به پاس قدرشناسی از تلاش های پیدا و ناپیدای آحاد پاسدارانی که خود را وقف خدمت به ملت نمودند، من نیز با افتخار پاسدارم.
بر سپاه نیز همچون هر نهاد و نیرو و دستگاه دیگری، از ناحیهٔ دلسوزان، نقدهایی وارد است، اما در مواجههْ با دشمن این ناقدان مشفق نیز پاسدارند.
* فعال فرهنگی ایلامی
نظر شما