به گزارش خبرنگار کردپرس، تا مسیر کارگاه 20 دقیقه بیشتر طول نمی کشد. ساعت 17 یک روز گرم در آخرین روزها از آخرین ماه بهار است. ماشین در مسیر سریش آباد روبروی جایگاه سی ان جی درست مقابل یک در میله ای توری مانند، می ایستد. از تیزی خورشید به ناچار دست را چتر چشم می کنی و پشت در بسته شده را نگاهی می اندازی و منتظر می مانی تا یکی بیاید و در را باز کند.
در حالت انتظار ایستاده ای که مردی جوان از دور می آید. در را که باز می کند با خوش رویی راه ورود به کارگاه را نشانت می دهد. کارگاهی که مصنوعات سنگی می سازند و با هر تراشی که به سنگ می زنند هنری بی نظیر را خلق می کنند.
از حیاط کارگاه که بگذری به حیاط اصلی می رسی. از این حیاط نقش سنگ های مرمر سفید از دور می درخشند و ورودی اصلی کارگاه را نشانت می دهند. کارگاهی که توسط خانواده «قنبری» اداره می شود و گردانندگان اصلی آن «محمد و مهدی» دو برادری هستند هر دو تحصیل کرده و اهل سریش آباد.
وارد کارگاه که می شوی سمت راست دستگاه های مخصوص سنگ تراشی را می بینی و سمت چپ هم استوانه های سنگی چیده شده روی هم منتظرند برای اینکه در دستگاه صیغل بخورند و شکل بگیرند.
سالن کارگاه چندان بزرگ نیست و با سه دستگاه بزرگ و تعدادی دستگاه کوچک پر شده. گوشه دنجی از کارگاه مبلی هست که «محمد» تعارفت می کند روی آن بنشینی.
فضا ساکت است و دستگاه ها خاموش اند. تنها «مهدی» را می بینی که در یکی از اتاق های کارگاه مشغول بسته بندی کارهای آماده برای ارسال به مشتری است.
ایده ای جذاب...
«محمد» 31 سال دارد و «مهدی» 38 سال. هر دو فارغ التحصیل رشته مکانیک اند و از سال 93 که کارگاه را تأسیس کرده اند در حوزه مصنوعات سنگی فعالیت می کنند.
روی مبل نشسته ای و رکوردر (ضبط صدا) و دفترچه یادداشت را آماده می کنی و منتظر آمدن «محمد» می مانی. باد خنکی از پنجره روبه باغچه پشت کارگاه به داخل می وزد. گوی های صیغل داده شده داخل سبدهایی آماده تکمیل شدن، گوشه ای خوش نشسته اند و چشمک زنان نگاهت را به خود می گیرند.
درست کنار دستت سنگ های مرمری به دیوار تکیه داده شده اند. رنگ نوازی هرکدام از مرمرها به گونه ای است که با یک نگاه شیفته شفافیت و زیبایی بی نظیر آن ها می شوی.
همین طور سرگرم نگاه کردن به مرمرهای هزار رنگ هستی که «محمد» با سینی چای و شکلات نزدیک می شود. جوانی خوش برخورد با آگاهی اجتماعی و اقتصادی بالا. اینجا بیشتر وسایل پذیرایی از جنس سنگ است. «محمد» چای را روی پایه سنگی می گذارد و سپس شروع می کند از ایده کار با سنگ می گوید. «از همان دوران دانشگاه فهمیدیم که کار دولتی نمی توانیم پیدا کنیم برای همین در اواخر دوره سربازی بود که به فکرم رسید چنین کارگاهی را راه بیاندازیم.»
«محمد» در حین حرف زدن نگاهش به اطراف هم می چرخرد و با این کار چشمانت را دنبال خودش می کشاند و سپس از نحوه آموختن در حوزه مصنوعات سنگی می گوید. «خب وقتی ایده کار به ذهنم رسید دنبال آموزش های لازم هم رفتیم و با کار در کارگاه های دیگر تجربه لازم را به دست آوردیم.»
ابتدا از سنگ های رومیزی شروع کردند و اولین کار خود را به بازار عرضه داشتند. «اولین کارمان سنگ رومیزی بود. خب در سریش آباد و حتی قروه به دلیل نداشتن شناخت مردم نسبت به ارزش سنگ مرمر چندان علاقه ای برای خرید از خود نشان نمی دادند اما ناامید نشدیم و محصولات خودمان را به جاهایی که بازار لازم را داشت ارسال می کردیم.»
آنان از بازار خرد دست برداشتند و به دنبال بازار عمده رفتند. برای همین رومیزیهای مرمرین خود را مستقیم به بازار معروف تبریز ارسال کردند. «تا مدتی رومیزیها را به تبریز می فرستادیم و حتی سفارش می گرفتیم. اما خب نمیشد چندان به آینده سنگ های رومیزی امیدوار بود. برای همین تصمیم گرفتیم محصول دیگری را بسازیم که بازار بهتری داشته باشد.»
«محمد» چایش را می خورد و تعارفت می کند تا چایی سرد نشده بخوری. باد از میان درختان حیاط پشتی با صدای برهم خوردن برگ ها به داخل کارگاه می پیچد. چایی را با شکلاتی که «محمد» آورده می خوری و منتظر ادامه صحبت هایش می مانی. «بعد از اینکه ساخت رومیزی را کنار گذاشتیم تصمیم گرفتیم به سراغ محصولی برویم که هم تنوع داشته باشد و هم تزئینی تر و جذاب تر به نظر برسد. برای همین به سراغ ساخت چراغ و شمعدان و گلدان رفتیم و با این تصمیم وضعیت کاریمان تا حدودی بهتر شد.»
چراغ هایی که «محمد» می گوید شامل انواع مختلفی است که خودشان روی هر کدام اسمی را گذاشته اند. چراغ های دکوراتیو سنگی که در شکل های مختلف اعم از «گوی مانند و استوانه ای و مکعبی و...» با عناوین مختلف ساخته می شوند در این بین آنچه محصولاتشان را جذاب کرده این است که حتی جاگلدانی ساخته شه هم قابلیت این را دارد که چراغ هم باشد یعنی کاربردی چندکاره.
درست همین جای بحث یاد آشنایی با کارگاه خانواده «قنبری» می افتی. آشنایی که «محمد» هم از آن یاد می کند. اردیبهشت ماه سال جاری بود که قصد داشتی برای میهمانات هدیه ای ارزنده بگیری. هدیه ای که هم برند قروه باشد و هم به یادگار بماند و چه چیزی بالاتر از صنایع دستی مرمرین که برند شهر هم هست.
یک روز کامل کارگاه های سریش آباد را گشتی تا در نهایت «آقای ملاولی» یکی از همین هنرمندان حوزه سنگ در سریش آباد؛ «محمد» و کارگاهش را معرفی کرد. کارگاهی که دو گوی چراغین به عنوان هدیه ای ماندگار برایت ارمغان آورد. این آشنایی باعث شد تا دغدغه تهیه هدیه ای ارزشمند را برای همیشه کنار بگذاری و نام و نشانی کارگاه «ماه نو» را در ذهن ات جانمایی کنی.
هنوز به فکر مسیر آشنایی هستی که با صدای «محمد» بر می گردی به فضای کارگاه. «چراغ هایی که می سازیم مشتریان خاص خود را دارد. هرچند باز هم مردم قروه چندان علاقه ای از خود بروز نمی دهند اما سفارش هایی که داریم نشان می دهد در مناطق دیگر کشور نسبت به سنگ و ارزش بالای سنگ مرمر چقدر علاقه دارند.»
مشتریانی با نگاهی خاص...
«مهدی» در یکی از اتاق های کارگاه مشغول قرار دادن لامپ داخل چراغ هایی است که ساخته اند و باید به زودی برای مشتریان ارسال شود. مشتریانی که به گفته «محمد» بیشتر از خارج شهرستان هستند و عده ای هم نگاه خاصی به صنایع سنگی دارند. «هر مشتری برای کار خاصی از انواع چراغ ها را سفارش می دهد. مثلاً مشتری داریم که کلکسیون مصنوعات سنگی دارد و هر چند وقت یکبار سفارش کار می دهد یا مشتری هست که برای هر مناسبتی که باشد از صنایع سنگی استفاده می کند و همه این ها انگیزه ما را برای ادامه کار بالا می برد.»
بازار صنایع دستی شاید در قروه چندان رونق نداشته باشد اما خانواده «قنبری» راه فروش و معرفی محصولات سنگی خود را پیدا کرده اند. آنان از شیوه های نوین برای بازاریابی استفاده می کنند. یکی از این شیوه ها استفاده از شبکه های اجتماعی است. «محمد» نام خاصی برای کارگاهشان انتخاب کرده. «ماه نو» نامی ماندگار با لوگوی خاص خود در «اینستاگرام» مدتی است که می درخشد. صفحه ای که در این شبکه اجتماعی ایجاد شده با معرفی آثار انواع تنوع در چراغ های سنگی را به خوبی نشان می دهد.
«محمد» این شیوه بازاریابی را بسیار مناسب می داند چون که از نظر او باعث معرفی محصولات به سراسر کشور شده است. «صفحه اینستا دست همسرم است و بیشتر کارهای تبلیغاتی و بازاریابی را او انجام می دهد.»
استفاده از عکس هایی جذاب در حالت های مختلف باعث شده تا مشتریان به خرید چراغ های سنگی بیشتر رغبت داشته باشند و این یعنی هنرمندان جوان راه درست تبلیغاتی و ورد به بازار را یافته اند.
کیفیتی که داخلی نیست...
چراغ های سنگی که در این کارگاه ساخته می شوند به همین سادگی هم به دست مشتری نمی رسند. جدای از تراشکاری سنگ و صیغل دادن آن ها مشکلی که این هنرمندان دارند در روشنایی چراغ ها یعنی «تهیه لامپ» است. «محمد» وقتی از محدودیت ها و مشکلات کار می پرسی با خنده تلخی از دردهایی می گوید که گریبان بسیاری از هنرمندان را گرفته و رها نمی کند. او چشمایش را ریز می کند و با حرکات دست سعی می کند آنچه مانع انجام درست کار می شود را راحت به زبان بیاورد.
«ببینید مشکل اصلی که ما داریم این است که یکسری از محصولات برای تکمیل کارمان داخل کشور نیست و باید از خارج تهیه شود و به دلیل تحریم ها دسترسی به این محصولات سخت است و همین در پروسه تولید تا فروش کار اثر منفی می گذارد.»
از نظر «محمد» یکی از این محصولات لامپ های مصرفی برای داخل چراغ های سنگی است که می سازند. لامپ های ریزی که نمونه های مشابه آن در داخل کشور کیفیت مناسبی ندارند و به گفته «محمد» بیشتر از دو سه ماه دوام ندارند و همین باعث نارضایتی مشتری می شود و روی کیفیت کار هم اثر می گذارد.
«این لامپ ها را ما از ترکیه تهیه می کنیم و گاهی اوقات با مشکل تهیه مواجه می شویم و جدای از این نمی توانیم با لامپ های داخلی چراغ ها را به مشتریان خود بفروشیم چون مشتریان روی کیفیت کار بسیار توجه دارند.»
او با گفتن این جمله بلند می شود و تعدادی از لامپ ها را می آورد و نشانت می دهد. لامپ هایی که وجودشان زیبایی مرمرها را دو چندان می کنند. بسیار شنیده ای از سنگ هایی که نور را از خود عبور داده و به بیرون می دهند. چراغ هایی که در کارگاه «ماه نو» ساخته می شود درست همین طورند و از سنگ هایی استفاده می کنند که نور را با زیبایی خاصی از خود می گذرانند.
فرسوده بودن دستگاه ها...
تجهیزات مناسب و با کیفیت و البته قابل دسترس یکی از مهمترین اصول برای تولید محصول مناسب و عرضه آن به بازار است. این تجهیزات شامل دستگاه هایی می شود که نیازمند به روزرسانی هستند. معضلی که «محمد» هم به آن اشاره می کند. «دستگاه هایی که ما داریم قدیمی اند و فرسوده و البته همه خارجی هستند و اگر قطعه ای از این دستگاه ها خراب شود چون داخل ایران نیست بلاتکلیف می مانیم. تقویت زیرساخت ها برای هر تولیدکننده ای خیلی مهم است و اما کمتر مورد توجه قرار می گیرد.»
نگرانی از آینده را به وضوح در چهره اش می بینی. جوانی که هنر خود را روی سنگ های مرمرین می نوازد وضعیت آینده کاری اش را مبهم می بیند. ابهامی که از یک طرف وصل می شود به تحریم های آسیب زا و از طرف دیگر به نگاه های ضعیف مدیران به هنرهای دستی... یک جا می رسد به خدشه ای که بر زنجیره تولید تا مصرف وارد شده و جای دیگر به مافیای معادن و بروکراسی اداری و در نهایت هم سیستم نامفهوم نظام بانکی پیوند می خورد.
سنگ اندازی به نام حمایت...
فکرت درگیر نبود حمایت از این هنرمندان توسط مدیران است که ناخواسته همین فکر را بلند به زبان می آوری. فکری که باعث نشستن لبخند نیش داری روی لبان «محمد» می شود. «مسئولان نه تنها حامی نیستند بلکه وقتی از ما خرید می کنند هزینه خرید را هم به موقع پرداخت نمی کنند! ما حمایت های سطحی را نمی خواهیم و همین که سر راهمان سنگ نیاندازند برایمان کافی است.»
به دنبال سنگ اندازی ها که بگردی به لیست بلندبالایی می رسی. لیستی که انتها ندارد و از نگاه سطحی و شعاری مدیرانی شروع می شود که احساس مسئولیتی نسبت به وضعیت تولید صنایع دستی در شهرستان ندارند و در مسیر مارپیچی می گذرد که در سر هر پیچ یک مانع قرار دارد و هرچه جلوتر می روی آن مانع بزرگ و بزرگ تر می شود.
در این میان وقتی از «محمد» می شنوی که یکی از مدیران شهرستان هنگام دیدن چراغ های دکوراتیو سنگی که برای هدیه دادن انتخاب شده بودند اشاره کرده که این «کوچک» است و هدیه بزرگ تر تهیه کنید! از این نوع نگاه و فکر متعجب می شوی! یعنی اندازه هدیه مهم تر است یا کیفیت و برندی که دارد؟! این نوع رفتارها نشان از حمایت های سطحی دارد که گویا شعارهای همیشگی حمایت از تولید را زیرپا می گذارد.
معادن و بازار سیاه و دلالان...
برعکس کارگاه های دیگر در سریش آباد؛ ماه نویی ها در خصوص تهیه مواد اولیه یعنی لاشه سنگ مشکل ندارند چون که خود را به صورت مستقیم درگیر با معادن نکرده اند. وقتی از این مسئله با «محمد» صحبت می کنی بسیار هم از اینکه ارتباط مستقیم با معادن ندارند خوشحال است. «بازار معادن مافیایی است که بیشتر دست دلالان است و همکاری آن چنانی با کارگاه ها ندارند برای همین ما به صورت غیرمستقیم مواد اولیه خود را تهیه می کنیم. یعنی واسطه ای در این میان هست که از جاهای مختلف سنگ را برایمان تهیه می کند.»
او از این کار بسیار راضی است چرا که اعتقاد دارد ارتباط مستقیم با معادن به جز دردسر چیز دیگری به همراه ندارد. «سنگ هایی که تهیه می کنیم از مناطق مختلف است برای تولید چراغ ها باید از سنگ هایی استفاده کنیم که تنوع داشته باشند و همین تنوع خود در جذب مشتری تأثیرگذار است. برای همین واسطه هایی که داریم از همه معادن سطح کشور لاشه های سنگ را تهیه می کنند.»
به دنبال صادرات...
«محمد» حرف هایش تمام می شود. در حین بلند شدن از برنامه هایی که برای آینده کاری خود دارند می گوید. «برنامه هایی برای آموزش و حتی صادرات کارهایمان هم داریم و اگر شرایط تسهیل شود خیلی بهتر می توانیم در بازار کشور مطرح شویم.»
ایده و برنامه های بسیاری برای آینده کاری خود دارند منتهی محقق شدن این ایده ها نیازمند فراهم آوردن شرایط و حمایت همه جانبه از تولید است. مقوله ای که همچنان مغفول مانده و زیر چرخ دنده های شعاری مسئولان له می شود.
مرمرهای دلربا...
اینجای حرف هایش که می رسد پشت یکی از دستگاه ها قرار می گیرد و شروع می کند به تراشکاری. استوانه سنگی می چرخد و در قالبی که باید شکل بگیرد می نشیند. دقتی که «محمد» روی کار دارد را به وضوح می بینی. همین دقت است که باعث شده کارهایشان جذاب و ویژه باشند.
مشغول عکس گرفتن از محوطه کارگاه هستی که چشمت به «مهدی» می افتد که داخل یکی از اتاق ها چراغ های استوانه ای را با بسته بندی ویژه ای که توسط زنان سرپرست خانوار در کارگاهی در قم تهیه می شوند، برای مشتریان آماده می کند. مشتریانی که بیشتر به شیوه مجازی سفارش می دهند.
زیبایی مرمرهای استوانه ای به حدی است که ناخودآگاه دستی به آن ها می کشی و از این همه ظرافت و دقت به وجد می آیی.
از اتاقی که «مهدی» کار می کند بیرونی می آیی. نگاهت به دنبال «محمد» می رود. او را نشسته روی صندلی گوشه کارگاه می بینی که چندین گوی را روی میز گذاشته و مشغول قرار دادن لامپ داخل گوی هاست. لامپ هایی که اگر به انتها برسند معلوم نیست باز هم بتوانند تهیه کنند یا نه؟!
فکرت یک لحظه به دولت آینده گره می خورد و امیدواری که دولت بعدی بتواند زخم ناسور این هنرمندان صنعت گر را به نوعی مرهم نهد و راه رونق و جهش تولید را تسهیل کند.
باد همچنان می وزد و از لابلای شاخ و برگ درختان تیزی خورشید آخرین روزهای بهار را به رخ می کشد. منتظر آمدن ماشین هستی تا برگردی که پدر خانواده «قنبری» با پاکت بستنی از راه می رسد. مردی که نگاهش نشان از افتخار دارد برای داشتن چنین فرزندانی. «مهدی» بستنی ها را تعارفت می کند.
«محمد» با لبخند نگاهت می کند و تقاضایی دارد. «اگر برایتان مقدور هست کارهای ما را به عنوان یک رسانه به هر شیوه ای که می شود معرفی کنید تا مردم بیشتر با صنایع مرمر آشنا و به ارزش این کارهای سنگی پی ببرند.» پیشنهادش را می پذیری و معرفی کار «ماه نو» برای دفاع از هنر صنایع دستی در شهرت را یک وظیفه می دانی.
آخرای بستنی هستی که ماشین از راه می رسد. از «مهدی» خداحافظی می کنی و از کارگاه بیرون می آیی. «محمد» همراهی ات می کند و قبل از رفتن یادگاری ویژه ای را برایت ارمغان دارد. یک گوی مرمرین که با هر نگاه اسیر زیبایی بی حد و حصرش می شوی. می مانی برای این همه مهربانی این خانواده...
از حیاط که می گذری جلوی در خروجی نگاه امیدوار جوانی را می بینی که بدرقه ات می کند تا که شاید «ماه نو» بتابد بر دست اندازهایی که اگر نباشند تولید در همه حوزه ها جهش می گیرد...
از نگاه «محمد» دور می شوی... اما هنوز فکرت درگیر «ماهی» است که می خواهد با «چراغ های مرمرین» زندگی بسیاری را «نو» کند...
* گزارش و عکس: زیبا امیدی فر
نظر شما