تاریخچه مهارت آموزی و آموزشهای فنی و حرفهای در استان آذربایجان غربی به قبل از انقلاب برمیگردد، زمانیکه نهادهای مستقلی تحت عناوین صندوق کارآموزی، اردوی کار و کانون کارآموزی این وظیفه را عهده دار بودند، آغاز این فعالیتها در استان با تاسیس کانون کارآموزی در مهاباد رقم خورد که با سرمایهگزاری فاخر دولتی در آن زمان توانست گسترش و استمرار پیدا کند.
پیشینهی مرکز آموزش فنی و حرفهای مهاباد به سال ۱۳۳۷ درقالب صندوق کارآموزی برمیگردد صندوق کارآموزی پس از بیش یک دهه فعالیت در سال ۱۳۵۲ به محل جدیدالساخت آن در زمینی به مساحت ۲۳۷۶۵ متر مربع در زیربنایی بیش از ۶۰۰۰ متر مربع و با ۱۸ کارگاه آموزشی مجهز و امکانات شبانه روزی انتقال پیدا کرد، نتیجهی آموزشهای فنی و حرفهای در پیشینهی اجتماعی و اقتصادی مهاباد از بهبود وضعیت اشتغال و ارتقاء شاخصهای اقتصادی در قیاس با سایر شهرهای استان حکایت دارد و این یعنی تاثیرگزاری مثبت آموزشهای مهارتی.
متاسفانه در دههی اخیر با گرفتار شدن سیستم مهارت آموزی و آموزشهای فنی و حرفهای در گرداب چالشهای جدی مدیریتی و بودجهای، خطر اضمحلال این نظام در آیندهای نزدیک وجود دارد که لازم است بصورت جدی به این موضوع توجه شود، بدون شک در صورت تدبیر اندیشی و چارهسازی این چالشها نیز سالها زمان لازم است تا این خرابی و ویرانهها مرمت و بازسازی شوند.
متاسفانه باید اذعان کرد برخلاف تاکید و توصیه مدیران ارشد کشور ، دستهایی در پشت پرده، چند دههی گذشته و بلاخص دوره اخیر به منظور کوچکسازی و و عقب ماندگی مرکز مهاباد تلاش هایی را آغاز کردهاند که شوربختانه در بیشتر موارد با موفقیت همراه بودهاست.
به عنوان نمونه عدم تخصیص اعتبارات مصوب استانی به مرکز مهارتآموزی مهاباد سبب شدهاست که این قدیمی ترین مرکز مهارت آموزی استان روز به روز کوچکتر و بیاعتبارتر شود و بازهم با عرض تاسف باید اعلام کرد؛ این ویرانگری و کوچک سازی در دورانی اتفاق میافتد که ریاست مجموعهی سازمان آموزش فنی و حرفهای در دست یکی از محدود مدیران ارشد کُرد سطح کشور است.
ساختمانها فرسوده و کهنه، سقف کارگاها در فصل بارندگی چکه میکند و سالهاست دیگر شبانه روزی آن تعطیل است، آشپزخانهی قدیمی آن متروکه شدهاست، تاسیسات مرکز خراب و نیست و نابود است و به بهانه تعمیر مقداری اعتبارات را آنجا حرام کردهاند، بیشتر کارگاهها تعطیل هستند.
کارگاه منبت کاری، کارگاه معرق، درودگری، عرقیجات گیاهی، صنعت ساختمان و کارگاه کشاورزی فاقد مربی و پلمپ و به بهانه های مختلف تجهیزات آنها منتقل شدهاست. سقف کارگاههای نقشه کشی، سفالگری، رایانه، گلدوزی، بافندگی، گلسازی در حال ریزش است و وضعیت سرمایش و گرمایش آنها مشخص نیست. برای نیمی از کارگاههای موجود مرکز مربی جذب نشده است و استان اجازه جذب مربی حقالتدریس را هم نمیدهد.
شور و غوغای سالهای قبل در جذب کارآموز و برگزاری دورهی مهارتی نیست، اصلا رقمی برای کار باقی نمانده است، درب و پنجرهها قدیمی و نیاز به تعمیر و تعویض دارند، چالههای متعدد در محوطه حکایت از شکستگیهای متعدد لوله و وصله و پینه آنها دارد.
وارد فضای کارگاهی که میشوید کسری تجهیزات پیداست، ابزار آلات و فرسودگی آنها به مربیان هم سرایت کرده است.
پای سخنان یکی از مربیان که بنشینید، عمق فاجعه را بهتر درک میکنید، بیش از بیست سال سابقه و مدرک لیسانس مهندسی دارد، همانطور که خودش میگوید مدرکش از لیسانس های آبکی امروزی نیست و از دانشگاههای طراز اول کشور آنرا اخذ کرده است، اظهار میکند که کارگاهش بیشتر تجهیزات مورد نیاز آموزش را ندارد و کسی پاسخگویی کمبود تجهیزات کارگاهش نیست، از وعدههای سر خرمن مسئولین میگوید از فقدان مواد مصرفی در کارگاه و از افت ۱۰۰ درصدی کیفیت آموزش نسبت به سالهای گذشته، از ابراز اینکه در استان تبعیض وجود دارد ابایی ندارد و مدیران استان را به توزیع نامتوازان امکانات و تخصیص قطره چکانی اعتبارات متهم میکند.
به گفته این مربی؛ آموزشهای فنی و حرفهای دیگر برای گروههای هدف آن جذابیت سابق را ندارد، سه عامل مهم در ایجاد این بیانگیزگی را کمبود تجهیزات، تبعیض و حقوق ناچیز کارکنان سازمان آموزش فنی و حرفهای عنوان میکند، در ادامهی درد دلهایش میگوید:سالهاست که ما را فراموش کردهاند، این سازمان مهم و تاثیرگذار که میتوانست خانهی امید جوانان باشد الان در حکم یک دبیرستان کاردانش درجه ۳ است، آهی میکشد و با اشاره به تعداد انگشت شمار جوان کم سن و سال حاضر در کارگاه اضافه میکند که اینها هم صرفا برای تکمیل واحدهای مانده دیپلم آمدهاند و یادگیری و آموزش برایشان اهمیت ندارد.
پای صحبت یکی از کارآموزان که مینشینم، بیشتر متاسف میشوم، بیشتر از چهار ماه است که میآید و میرود، اکثر تجهیزات کارگاه معیوب هستند و نمی شود با آنها کار کرد، مواد مصرفی هم اصلا موجود نیست و مربی بیشتر ساعتهای کارگاه با گوشیاش ور میرود، میگوید: بودن و نبودن ما در کارگاه اهمیت ندارد و یک بیانگیزگی دوطرفه و قوی بین ما و مربیان جریان دارد.
برای جمع بندی و نتیجهگیری پای صحبتهای مدیر مجموعه هم مینشینم، واقعیتهای موجود را انکار نمیکند، میگوید: مواد مصرفی کارگاهی پیشکش، کاغذ و خودکار نداریم چاپگرهایمان خراب است، سقف کارگاههایمان احتمال ریزش دارد، لولههای آب چکه می کند و هر روز زخمی سرباز می زند، او هم از تخصیص نامتوازن و نادرست اعتبارات قطره چکانی گلایهمند است و سوء مدیریت را در تشدید این وضعیت اسفبار بیتاثیر نمیداند و اضافه میکند: واحد پشتیبانی اصلا وجود ندارد، حتی برای تهیه ماژیک کارگاهها مشکل داریم و از لحاظ مادی هم کارکنان سازمان در یک چرخهی میرایی معیشتی و بیانگیزگی گرفتار شدهاند.
او از بیمهری مدیریت استان گلایهمند است و میگوید: دو سال است که درب این سالن خراب است و باعث هدر رفت انرژی میشود نه میشود برای همیشه آن را بست و نه به حال خود رها کرد چند بار با مساعدت و هزینه کرد همکاران تعمیر شده است، البته روحیه تعامل کارکنان بینظیر است، هر جا لازم باشد به اندازه وسعشان وارد میشوند و هزینه میکنند، گلایههایش از مدیریت را با پرده برداشتن از ریخت و پاش و هزینهکرد اعتبارات در مسیر نادرست و مخصوصا به منظور خودنمایی ادامه میدهد و اضافه میکند در حالیکه ما لنگ یک ورق کاغذ هستیم در جاهای دیگر استان هزینههای میلیاردی میشود!
با اطمینان اظهار میکند؛ مرکز استان اعتبارات مخصوص شهرستانها را از سازمان برنامه و بودجه استان اخذ میکند و هر جور که دلش بخواهد حیف و میل میکند.
به یاد سی سال قبل میافتم، زمانیکه برای اولین بار با سازمان آموزش فنی و حرفه ای آشنا شدم، آنوقتها سازمان محل رفت و آمد جوانها بود و بروبیایی داشت برای ثبت نام باید در نوبت میماندی و امکانات کارگاهها در حد عالی بود، من که از روستاهای پیرانشهر برای فراگیری جوشکاری آمده بودم در خوابگاه شبانه روزی آن همراه با سه وعده جیره گرم وسرد پذیرش شدم و طی ۶ ماه به یک جوشکار ماهر تبدیل شدم، هم خوابگاهی هایم که کم کم داشتند مسیر مهارتآموزی را طی میکردند در اندک زمانی توانسته بودند در بیرون از سازمان و به توصیه مربیان کاری دست و پا کنند و صد البته من هم از این موهبت بیبهره نماندم و بعد از دوماه حضور از لحاظ مالی مستقل شدم، در دلم نفرین میکردم کسانی را که این مجموعه بزرگ را متروکه و نابود کردند، دلم برای جوانان این شهر سوخت که بعد از حداقل ۱۸ سال درس و مدرسه و دانشگاه باید به فکر کولبری، قاچاق و جلای وطن باشند، به یاد سخن یکی از یادگاران دوران دفاع مقدس افتادم که میگفت: با وجود بعضی از نامدیران، این مملکت هیچگاه نیاز به دشمن خارجی ندارد!
به تابلوی سر درب این مرکز آخرین نگاهم را میاندازم و دستی تکان میدهم، بدرود سازمان آموزش فنی و حرفهای بدرود زمین چمن فوتبال و خوابگاه صمیمی و گرم مرکز، بدرود سیستم مهارتآموزی...
نظر شما